کد مطلب : 2642
دوشنبه ۱۷ جوزا ۱۴۰۰ - ۱۳:۱۰
43075
یک دیدگاه
احمدی رشاد

گام نهایی! (سخنی با اهل درد و درک از اقوام محروم)

ملاقات سه چهره
«امروز که ملاقات حامدکرزی و گلبدین حکمتیار و اشرف غنی احمدزی را در ارگ قدرت دیدم، به آنچه تاکنون حدس و گمان بود، تقریبا یقین یافته‌ام که پشتون‌ها در این سال‌ها سایر اقوام را به نام دموکراسی و صلح، دفاع از مدنیت و آزادی‌های سیاسی و اجتماعی فریب داده و آن‌ها تمامی مناسبات قومی و قبیله‌ای گذشته‌ی قدرت را در افغانستان احیا کرده‌اند. الان سیاستمداران سایر اقوام دستشان از قدرت تقریبا کوتاه شده است آن‌ها هرچند در ظاهر شعار می‌دهند که اگر مطالبات ما قبول نشود، ما دوباره مقاومت را راه انداخته و می‌جنگیم. اما در عمل آن‌ها فاقد هر نوع کنش مخالف با قدرت حاکم هستند چون ابزارهای قدرت را ازدست‌داده‌اند.»

پیش‌ازاین نشانه‌های زیادی وجود داشت که پشتون‌ها در یک حرکت مرموز سیاسی و پلان شده به سمت احیای مناسبات تباری و قبیله‌ای گذشته در افغانستان پیش می‌روند. آن‌ها بعد از ۲۰۰۱ میلادی و دوران مجاهدین که سرشکستگی و زوال قدرتشان محسوب می‌گردید، به سه طیف تکنوکرات، مذهبی و مجاهد تقسیم شدند، هدف هر سه گروه بسیج پشتون‌ها برای احیا و تداوم حکومت قبیله‌ای گذشته و سرکوب اقوام افغانستان بود. در مرحله نخست آن‌ها با مجاهدین قدرتمندی تحت عنوان جبهه شمال مواجه بودند، که هرچند پراکنده بودند، ولی نهادهای اصلی به‌ویژه نظامی و امنیتی قدرت را در عمل در اختیار داشتند. پشتون‌ها بر مبنای نوشته‌های خلیل‌زاد، بعد از تقسیم؛ تکنوکراتهای پشتون که در قالب جریان روم پشت سر ظاهر شاه انسجام‌یافته بودند، ماموریت داشتند، تا با تشکیل حکومت به‌ظاهر دمکراتیک به کمک غربیان، مجاهدین را خلع سلاح و قدرت را از چنگ جبهه شمال بیرون نمایند.

ظاهر شاه نقطه استتار نیات پنهان آنان بود، آن‌ها با ظاهر شاه به بازی با جبهه شمال پرداختند و حامد کرزی را به‌جای ظاهر شاه بر جبهه‌ی شمال قبولاندند، تا رییس جمهور شود. جبهه شمال که سرمست از پیروزی و حکومت بودند، در دام افرادی چون خلیل زاد و تیم تکنوکراتهای متعصب پشتون گیر افتادند، و آن‌ها را با مشغول کردن به سیم و زر و کالاهای لوکس غربی، از سرنوشت سیاسی‌شان غافل و مسخ کردند. در آغاز قومندانان مهم و مقاومشان را با نیروهای به نام عرب القاعده و طالبان ترور کردند و آنگاه در معامله بر سر وزارت‌های دولت، وزارتخانه‌های کلیدی و امنیتی را یکی پس از دیگری از آن‌ها گرفتند.

در دوره دوم حامد کرزی توافقات «بُن» که مبتنی بر سهم اقوام در قدرت بود، کاملا به بهانه اینکه مبنای بُن موقتی بود و ما الان قانون اساسی داریم و اختیار همه وزرا در اختیار ریس جمهور منتخب است، نادیده گرفته شد. سهم هزاره‌ها در قدرت که بر مبنای توافق بن ۹ وزارتخانه در اختیار داشتند، به سه وزارتخانه تقلیل یافت و تاجیک‌ها نیز که به‌اضافه وزارت‌های ملکی، سه وزارت امنیتی و کلیدی دفاع، وزارت خارجه و امنیت را داشتند، دیگر همگی را در عمل ازدست‌داده بودند. مارشال فهیم مرده بود، قانونی را به‌جای آن سمبلیک برگزیده بودند و شاخ‌وشانه‌های عطا محمد نور نیز به خاطر دارایی‌های شخصی‌اش که در خطر مصادره توسط تکنوکراتهای پشتون مانند اشرف غنی و حنیف اتمر قرار گرفته بود، عملا به مهره بازی اشرف غنی علیه صلاح‌الدین ربانی و خاندان مسعود تبدیل گردید و بدین ترتیب، لاستیک ماشین لاف و بلوف تاجیک‌ها نیز پنچر گردید و عبدالله عبدالله دندان ناشکسته از تهدید هم‌حزبی‌اش، تنها مانده بود، که الان دیگر هیچ ابزاری جز روابط او با برخی مقامات خارجی مثل خلیل زاد دیگر ابزاری در دست نداشت.

گروه مذهبی پشتون‌ها که در طالبان تمثیل می‌گردید، در تقابل با آمریکا تا آستانه نابودی رفته بودند، اما چانه‌زنی‌های تکنوکراتهای پشتون با مقامات آمریکا و سازمان سیا (s.i.a) باعث شد، تا کرزی و همراهان در ۲۰۰۶ میلادی، طالبان را برادر خود بخواند و به کمک و حمایت از آن‌ها اقدام نماید. برای آنکه طالبان را دوباره احیا و مسلح نمایند، برنامه‌ای تحت عنوان خیزش‌های مردمی در برابر طالبان، در حقیقت پشتون‌ها را کاملا مسلح نمودند. جالب بود که مناطق شمال، شرق و غرب و مرکز همه خلع سلاح شده بودند و دل به دمکراسی وارداتی غربی خوش کرده بودند، ولی جنوب و جنوب شرق و جنوب غرب که عمدتا پشتون‌ها سکنی داشتند، بدون دل‌بستگی به دمکراسی، نه‌تنها خلع سلاح نشده بودند، بلکه بیشتر از هر زمان دیگر اسلحه در اختیار گرفته بودند و آماده «جهاد» بودند. ظاهرا جنگ طالبان در مقابل دولت بود، اما هدف چیز دیگر بود.

در این زمان جریان‌های سیاسی اقوام در قدرت نیز درگیر بازی‌های فریبنده تکنوکراتهای پشتون بودند. بحث زبان، حقوق زنان، تذکره الکترونیک، مناقشه روی دانشگاه و پوهنتون در پارلمان بازی‌های بود که سیاستمداران کودن اقوام درگیر آن بودند، اما تکنوکراتهای پشتون که اینک قدرت نظامی و امنیتی را کاملاً در اختیار خود گرفته بودند، در سال ۲۰۰۹ میلادی، نیروهای شدیدا مسلح شده طالبان از جنوب کشور و مناطق وزیرستان در ماورای دیورند را به کمک سازمان جاسوسی انگلیس (m.i.6) و پاکستان (i.s.i) به شمال کشور منتقل و بیشترین امکانات نظامی و مالی نیز از زمین و هوا در اختیار آنان قرار داده شد. لذا در مدت کوتاهی تا سیاستمداران سایر اقوام به خود آمدند، دیدند شمال کشور نیز مملو از نیروهای طالبان شده است که مثل مور و ملخ از زمین و هوا در آنجا ریخته بودند و اینک طالبان جنگ را به شمال کشور منتقل کرده بود و شمال که پیش از آن آرام‌ترین نقاط کشور بود، به‌یک‌باره تبدیل به کانون آتش و جنگ شده بود. عطا محمد نور و مارشال دوستم با بوق و کرنای رسانه‌ای لباس رزم پوشیدند و اعلان کردند، که طالبان را در چند روز از شمال گم می‌کنند، ولی دیدند که نه طالبان، به شکل هدفمند در مناطق خاص، مهم و استراتژیکی که معادن و شرکت‌های تولیدی و تجاری را در خود داشت، جای‌داده شده و آن‌ها امکانات جنگی بسیار پیشرفته‌ای نیز در اختیار دارند و در حقیقت، با موتورسوارانی مواجه بودند، که بسیار سریع در جنگ جابجا می‌شدند و جنگ‌وگریز چریکی را به نحو ماهری انجام می‌دادند. در نهایت آن‌ها قبول کردند که گروه طالبان در شمال نیامده که بروند، بلکه با برنامه و پلان آورده شده‌اند. لذا در عمل، شمال را نیز اقوام محروم از دست دادند و اینک پشتون‌ها ابتکار عمل جنگ و صلح را در کشور به‌طور کامل در اختیار گرفته بودند.

در مرحله بعد، پشتون‌ها خرمهره‌ی به نام دانشمند دوم جهان اشرف غنی را که در حقیقت یک مامور سیا بود، وارد قدرت کردند. اشرف غنی که با شعار وحدت پشتون‌ها برای قدرت سیاسی آمده بود، ماموریت داشت، تا آشتی و صلح را با شعار مطرح کند، تا در پرتو چنین سیاستی، دو گروه دیگر پشتون‌ها به دولت بپیوندند. گروه مذهبی و افراطی طالبان و گروه مجاهدینشان. حزب اسلامی گلبدین حکمتیار با استقبال اشرف غنی و با امتیازات ویژه وارد کابل شد، هرچند ظاهر آن صلح حکمتیار با دولت نام‌گرفته بود، ولی درواقع امر، پلانی بود که از پیش طراحی‌شده بود و گام‌به‌گام توسط تکنوکراتهای پشتون به کمک آمریکا و کشورهای عربی و پاکستان به اجرا گذاشته می‌شد. آری، گلبدین به دولت پیوست، ولی هیچ تغییری در جنگ پدید نیامد. کشتار و خشونت به شکل هدفمند ادامه یافته است. زیرا جنگ به‌منظور اهدافی دیگری بود، که باید در حد قابل‌کنترل ادامه پیدا می‌کرد.

در این سال‌ها وضعیت جنگ خیلی پیچیده و گیج‌کننده شده بود و اگر خوب دقیق می‌شدی و محاسبه عقلانی می‌کردی، به این نتیجه می‌رسیدی، که آمریکا هر دو طرف جنگ را کمک می‌کند؛ یعنی هم طالبان مورد توجه انگلیس و آمریکا بود زیرا نیروهای آمریکایی و انگلیسی طالبان را حقوق می‌دادند و امکانات مالی و تسلیحاتی در اختیار آن‌ها آشکارا قرار می‌داد و هواپیماهای بسیار مدرن ناشناس برای حمایت و حفاظت از آن‌ها از هوا امکانات می‌رساند. دولت افغانستان نیز موردحمایت دولت آمریکا بود و آمریکا در عمل با خودش می‌جنگید و این جنگ کاملا زرگری و ظاهری بود. اما سربازان زیادی از دو طرف کشته می‌شدند، که خبر نداشتند که توسط چه کسی و یا کسانی، هدف قرار می‌گیرند.

حال زمانی آن رسیده بود تا طالبان را نیز وارد فاز مذاکره نموده و در نهایت به مرحله‌ی آخر که نیروهای خارجی از افغانستان بیرون می‌شوند، هر سه گروه پشتون‌ها به قدرت رسیده و یکجا شده باشند. لذا نیروی دیگری را برای جایگزینی طالبان وارد افغانستان کردند. داعش که هیچ سنخیتی بافرهنگ و زیست‌بوم عنعنوی افغانستان نداشت، مانند پروژه طالبانی کردن افغانستان به‌سرعت روی دست گرفته شد. در ننگرهار و در زابل و در مناطقی از شمال مثل فاریاب و کندز داعش نیز جابجا گردید. طالبانی زیادی نیز با نارضایتی از رهبران طالب، به داعش پیوستند و جنگ و خونریزی الان شکل دیگری به خود گرفته و داعش اهداف خاص مذهبی و قومی را مورد هدف قرار می‌دهد.

این مرحله که از اسرار دولت بود و فقط تکنوکراتهای پشتون در جریان آن بودند، با برخی اشتباهات غیرعمدی آنان، نخ‌نما شد و دست دولت در انتقال داعش به افغانستان و داعش سازی آنان، از سوی برخی حلقات ناراضی از خود پشتون‌ها افشا گردید. هرچند پروژه‌ای داعش‌سازی، در حقیقت موفق نبود، ولی در موازی آن کارهای دیگر پشتون‌ها طبق پلانی که از قبل داشتند، به‌سرعت و دقت پیش می‌رفت. چنانچه در۲۰۲۰ میلادی، طالبان با آمریکا توافق‌نامه‌ی صلح امضا کردند و ۵۰۰۰ زندانی طالبان را برای تقویت جنگ و کشتار به‌منظور ناامن سازی مناطق شمال، مرکز، غرب و شرق کشور، آزاد کردند، تا طالبان نیز آمادگی را برای قبضه‌ی قدرت در حد نصف نصف به دست آورند. در این هنگام مذاکرات صلح با دولت نیز در جریان است، هدف در گام اول، وحدت پشتون‌ها برای رسیدن به قدرت و قبضه‌ی کامل آن است. پاکستان که مجری اصلی طرح‌های آمریکایی در منطقه بود، و بر مباحثات پشت پرده قدرت از طریق استخبارات خود باخبر هست، متوجه می‌شود که اگر پشتون‌ها به همین شکل که تکنوکراتهای پشتون در راس قدرت باشند و مذهبی‌ها و مجاهدین پشتون، که در حقیقت سربازان نیابتی آن کشور است؛ قدرت دوم و سوم کشور محسوب گردد، اهداف زیوپلتیک و عمق استراتژیک پاکستان دچار چالش گردیده و به خطر مواجه می‌شود. لذا آن کشور، طالبان را تحریک کرد که جز با برکناری اشرف غنی، هرگز راضی به صلح نشوند.

حال این پروژه در مرحله نهایی خود با مانع‌تراشی پاکستان، به بن‌بست خورده است. پشتون‌ها اهداف قومگرایانه زیادی دارند که درصدد اجرای آن در افغانستان هستند. آن‌ها اسکان دادن کوچی را به بامیان و مرکز هزاره‌جات، همچنان در شمال افغانستان و به هم زدن ساختار جغرافیای اقوام افغانستان را در پلان خود داشته و دارند، که هرازگاهی برخی از آن‌ها آن را ابراز می‌کنند. کشتار و نسل‌کشی هزاره‌ها نیز در پلان پشتون‌ها هست که آن‌ها با تعصب حتی از نام بردن هزاره و عناوین مذهبی و فرهنگی آن‌ها ابا می‌ورزند. کابل و شهرهای بزرگ نقاطی است که هزاره‌ها در سال‌های اخیر با مهاجرت از روستاها در آنجاها سکنی گزیده‌اند و به ساخت‌وساز و آبادانی پرداخته‌اند. تحصیل و معیشت اقتصادی هزاره‌ها دو چیزی بوده که در اثر مهاجرت آنان به‌سرعت تغییر نموده و بالانس مثبتی را طی کرده است. ازاین‌روی پشتون‌ها که درصدد تخلیه‌ی هزاره‌جات از حضور هزاره‌ها برای اسکان کوچی‌ها بودند، ابتدا از مهاجرت هزاره‌ها به شهرها حساسیتی نشان نمی‌دادند، ولی به‌زودی پی بردند، که این مردم در کابل، مزار، غزنی و هرات به یک نیروی اجتماعی تاثیرگذار تبدیل‌شده‌اند و از این بابت، اشرف غنی با نهایت تعصب و تنگ‌نظری نسبت به هزاره‌ها، از طریق ابزار «تروریسم» به نسل‌کشی هزاره‌ها در شهرها و مخصوصا کابل و هرات مبادرت ورزید و هدف آن‌ها که برخی مواقع از زبان گلبدین و اطرافیان اشرف غنی شنیده می‌شود، آن است که کابل و شهرهای بزرگ برای هزاره‌ها ناامن گردد، تا آن‌ها دیگر در این شهرها مهاجرت نکند، بلکه مجبور به کوچ در خارج از کشور شوند. تحصیلات و رشد آموزش در میان هزاره‌ها نیز ازجمله عواملی بود، که به قدرت یافتن هزاره‌ها کمک می‌کرد. لذا اشرف غنی و اطرافیان، با سهمیه‌بندی کنکور و تحصیل در حقیقت سدی برای تحصیل و رشد فرهنگی و آموزشی هزاره‌ها ایجاد کردند. این محدودیت‌ها تنها در سطح شهر و مجاری سیاسی قدرت، خلاصه نمی‌گردید، بلکه دولت سیاست تبعیض سیستماتیک و آپارتاید تحصیلی‌اش را در دانشگاه‌ها و نهادهای ملی به قدرت به اجرا گذاشته بود.

ازاین‌روی، در مدت کوتاهی ژنرال‌های باتجربه هزاره از ارتش کنار گذاشته شدند به‌گونه‌ای که طبق برخی گزارش‌ها در یک روز در حدود ۶۰ نفر از ژنرالان و افسران هزاره یا سبکدوش شدند و یا از سمت‌هایش برکنار گردید و یا هم با تقاعد یا تقاود خانه‌نشین شدند. هزاره‌ها که حضورشان در ادارات و نهادهای دولتی و ملی به ۳% هم نمی‌رسید، اینک با اجرای این سیاست‌ها به صفر می‌رسید. البته اشرف غنی برای اینکه اعتراض بالا نگیرد، تعدادی دختر و پسر از میان جوانان هزاره را جذب ادارات خود در رتبه‌های پایین کرد، تا به مردم و جوانان این‌گونه القا نماید، که اشرف غنی طرفدار جوانان است و به آن‌ها اعتماد می‌کند. خود او در برخی محافل گفته بود، آرزویش هست که یک روزی جوان‌ها در این کشور حکومت نمایند. این سخنان جوانان زیادی را که نه تجربه کافی از پیچ‌وخم‌های سیاست داشتند و نه از ترفندهای پشت پرده تکنوکراتهای پشتون خبری داشتند، جذب خود کرده بود و درواقع، این سیاست‌های به‌ظاهر جوان‌گرایانه غنی آن‌ها را فریب داده بود و آن‌ها به دفاع از غنی در مقابل مردم خود قرار می‌گرفتند، که خواست اشرف غنی و تکنوکراتهای تمامیت‌خواه پشتون نیز بود.

امروز که ملاقات حامدکرزی و گلبدین حکمتیار و اشرف غنی احمدزی را در ارگ قدرت دیدم،  به آنچه تاکنون حدس و گمان بود، تقریبا یقین یافته‌ام که پشتون‌ها در این سال‌ها سایر اقوام را به نام دموکراسی و صلح، دفاع از مدنیت و آزادی‌های سیاسی و اجتماعی فریب داده و آن‌ها تمامی مناسبات قومی و قبیله‌ای گذشته‌ی قدرت را در افغانستان احیا کرده‌اند. الان سیاستمداران سایر اقوام دستشان از قدرت تقریبا کوتاه شده است آن‌ها هرچند در ظاهر شعار می‌دهند که اگر مطالبات ما قبول نشود، ما دوباره مقاومت را راه انداخته و می‌جنگیم. اما در عمل آن‌ها فاقد هر نوع کنش مخالف با قدرت حاکم هستند چون ابزارهای قدرت را ازدست‌داده‌اند و تبدیل به مهره‌های شده‌اند، که دیگران از آن‌ها برای منافع خود استفاده می‌کنند. اقوام غیر پشتون الان نه ارتش دارند و نه جبهه‌ی جنگ و مقاومت، مجاهدینی که جنگ‌دیده بودند و تجربه جنگ را نیز داشتند، یا مرده‌اند، یا ترور شده‌اند و یا آنانی که مانده دیگر رمق بلند شدن برای یک مبارزه را ندارند. بنابراین تا اینجا پشتون‌ها برنده مسابقه در بازی قدرت بوده‌اند آن‌ها اردو، پلیس و استخبارات کشور را در کنترل خوددارند و طالبان نیز دارای ارتش مجهز و نیروهای مسلح باتجربه و آموزش‌دیده هستند. لذا کرزی، حکمتیار و اشرف غنی احمدزی، حق دارند که در یک نشست مشترک پیروزی خود را جشن بگیرند.

منابع :در نزد ناشر موجود است

امتیاز:
(0) (0)
اشتراک گذاری:
مطالب مرتبط
نظرات بازدید کنندگان
  1. تشکر
    خواندنی و عبرت آموز برای اقوام تاجیک، هزاره، ازبیک و دیگر اقلیتهای قومی است

دیدگاه شما