کد مطلب : 3218
شنبه ۳۰ حمل ۱۴۰۴ - ۱۳:۰۴
36939
فاقددیدگاه
علی رهنما

نهیلیسم اجتماعی یا دوران عسرت و فترت

۴۲۴۶۲۶۴۰۲_۶۸۶۲۱۹۷۸۷۰۵۳۵۳۵_۸۷۸۸۴۹۶۶۶۳۸۲۳۲۷۳۳۱۹_n
«امروزه بیشتر مردم افغانستان در جهنم بی‌دردی، و در برهوت بیهودگی و در وادی واماندگی به سر می‌برند و بدون سرنوشت و انگیزه و هدف در میان امواجی از یاس و ناامیدی، بی‌جهتی و بیهودگی دست‌وپا می‌زنند و حیران و سرگردان مدام رنج می‌کشند و همواره در جهنم سوزناک خودساخته می‌سوزند و همچون پرومته به زنجیر کشیده شده، عذاب بی‌پایان را تجربه می‌کنند و می‌چشند. این شکنجه، شکنجه‌ای بی‌زمان است و هیچ چشم‌اندازی برای پایان آن متصور نیست. و این بی‌زمانی خودش یکی از عوامل شکنجه مضاعف است. غلبه بر این وضعیت کار بس دشوار و بیرون رفت از این مرداب معجزه زمان است.»

هم‌اکنون در شرایط حساس، دردآور و رنج‌آور تاریخی خویش قرار داریم. این دوره و زمانه را می‌توان دوره و زمانه عسرت و فترت نشانه‌گذاری کرد. زمانه عسرت و فترت، لحظه‌های تاریخی‌ای مردم و قومی است که ازنظر روانی و اخلاقی در خلا به سر می‌برند و تمام برج و باروهای اعتقادی و انسانی‌اش فروریخته و تکیه‌گاهی برای ایستادن و توجیهی برای ماندن و یا رفتن و متوقف نشدن ندارد. این دوره و زمانه زاییده شکست بسیار عریان و هویدای ایده‌‌آل‌ها و مرام‌های سیاسی و اجتماعی‌اند. عکس‌العمل اجتماعی فساد و تباهی سیاسی بازیگران قدرت و تیکه‌داران مدعی خدمت، نادانی و تباهی کنشگران بدنه‌ای اجتماعی؛ یاس و ناامیدی عمومی، سرخوردگی و ندامت توده‌‌ها از مسیر طی شده در فرآیند خیزش‌ها و مبارزات تاریخی و سیاسی است. آرزوها و امیدهای خلق‌شده در دوران جهاد و مبارزات رهایی‌بخش و تاوان و هزینه دادن‌های زیاد در طول زمان، به خاطر شکست و عدم تحقق آمال و آرمان‌های جهاد و انقلاب اسلامی، بر باد شد و از میان رفت.

اینک ما هستیم و دنیای از احساس نا‌امیدی، بی آرمانی و سرخوردگی. ما هستیم و فضای بی‌اعتمادی و برزخ بی‌ایمانی و برهوتی از بی‌هدفی جامعه و مردمی که سالیان درازی به امید ساختن دنیای زیبا و تحقق ایده‌آل‌های انسانی سر کرده‌اند و در راه رسیدن به آن، کوشش‌ها و تلاش‌ها و هزینه‌های بسیار سنگین مالی و قربانی‌های زیاد و بی‌شمار انسانی نموده‌اند. ما اکنون در وضعیتی قرار داریم که احساس می‌کنیم همه‌چیز خود را باخته‌ایم و هرچه را باور داشتیم دروغ و هرچه شعار شنیده‌ایم فریب بوده و هیچ پندار و هیچ شعاری راست نبوده و پشتوانه‌ای اخلاقی و ایمانی نداشته‌اند. برآیند این بینش و احساس این شده است که اکثریت قریب به‌اتفاق مردم و نسل نو به این باورمند شده‌اند که به قول خواجه‌ای شیراز: جهان و هر چه در آن است هیچ‌درهیچ است.

این وضعیت، یعنی پوچ‌انگاری و نهیلیسم مطلق. ما در وضعیت بی‌باوری، پوچ‌انگاری و نهیلیسمی رسیده‌ایم که به هیچ‌چیز باور و عقیده نداریم نه ایمان مذهبی و دینی برای ما باقی‌مانده است و نه ایمان و باورهای سیاسی و اجتماعی. این وضعیت به معنای رسیدن به بن‌بستی است که هیچ راهی برای رهایی و هیچ روزنه‌ای برای هم‌نوایی و هیچ چشم‌اندازی برای شکوفایی در گستره افق تاریخی این مردم دیده نمی‌شود. ناگفته پیداست که چنین وضعیتی دردناک‌تر از وضعیت‌هایی است که در آن مردم آسایش و آرامش نداشتند و گرفتار جنگ‌های خانمان‌سوز داخلی و مهاجرت‌های گسترده‌ی بیرونی بودند؛ اما درعین‌حال سرشار از امید به آینده و لبریز از عشق و ایمان به آرمان‌ها و ایده‌آل‌‌های انسانی بودند. این وضعیت، وضعیت بیهودگی، بی‌هدفی و بی‌معنایی است. بی‌معنایی بزرگ‌ترین درد و توان‌فرساترین رنجی است که بشر می‌تواند تحمل کند. تحمل بار بیهودگی و بی‌معنایی و گرفتار و اسیر روزمرگی بودن و شدن، بزرگ‌ترین رنج بشریت است. بشریت همواره از این درد نالیده و تلاش کرده است که خود را از این درد طاقت‌فرسا و از این وضعیت آزاردهنده رهایی بخشد.

امروزه بیشتر مردم افغانستان در جهنم بی‌دردی، و در برهوت بیهودگی و در وادی واماندگی به سر می‌برند و بدون سرنوشت و انگیزه و هدف در میان امواجی از یاس و ناامیدی، بی‌جهتی و بیهودگی دست‌وپا می‌زنند و حیران و سرگردان مدام رنج می‌کشند و همواره در جهنم سوزناک خودساخته می‌سوزند و همچون پرومته به زنجیر کشیده شده، عذاب بی‌پایان را تجربه می‌کنند و می‌چشند. این شکنجه، شکنجه‌ای بی‌زمان است و هیچ چشم‌اندازی برای پایان آن متصور نیست. و این بی‌زمانی خودش یکی از عوامل شکنجه مضاعف است. غلبه بر این وضعیت کار بس دشوار و بیرون رفت از این مرداب معجزه زمان است. دست زمان و تدبیر تاریخ اگر از آستین تحولات سیاسی‌ـ اجتماعی بیرون بیایند و کاری بکنند، ورنه در کوچه‌ی رندان خبری نیست که نیست. طالبان در سراسر کشور جولان می‌د‌هند و بنام دین فساد می‌کنند و پشتونیزم را رنگ و لعاب دین و شریعت داده و مردم اعم از مرد، زن و حتی کودکان را هر روز سلاخی کرده و به دار می‌کشند؛ اما مردم اخته شده و بی‌ایمان و بی همه‌چیز، هیچ واکنشی از خود بروز نمی‌دهند! داستان سلاخی و کشتن و زندانی ساختن کودکان دانش آموز، این‌روزها در حاکم نشین جاغوری را همه در جریان هستند و می‌دانند که این گروه خون‌آشام، تشنه به خون و دیوهای آلوده به جنون و راسیستان پشتون، چگونه خون کودکان را در جام بدمستی و لاابالیگری خود سر می‌کشند و نعره و عربده‌ی مستانه می‌کشند و ما نامردان روزگار و بزدلان حقیر چه‌قدر بار ذلت و حقارت تاریخی را بر دوش می‌کشیم و چون در درون سرگین زندگی می‌کنیم از حیات و زندگی، فقط سهم خوردن همان بقایای سرگینی را داریم که در آن می‌زییم!! آری در عصر و زمانه‌ی بسیار متعفن و آلوده و فاسد قرار داریم که نسل این چنینی را به بار آورده و وضعیت موجود را خلق کرده و تداوم ‌بخشیده است. غلبه بر این عصر و لگام زدن بر این زمانه، پیامبری می‌خواهد با ید بیضایی و نفس مسیحایی، عزم و اراده‌ی می‌خواهد مانند قهرمانان افسانه‌ای.

امتیاز:
(0) (0)
اشتراک گذاری:
مطالب مرتبط
دیدگاه شما