کد مطلب : 3213
پنج شنبه ۱ قوس ۱۴۰۳ - ۱۷:۵۷
2380
فاقددیدگاه
هادی رحمانی

جایگاه زنان در ایدیولوژی طالبان

محدودیت بر زنان زنان
«با توجه به این چهار عامل بحران‌زا در نگاه زن ستیزانه این گروه، هستی زن در رتبه پسین از وجود مرد قرار دارد، بر همین مبنا فرومایگی و زیردستی زن در منطق این فرقه تا سر حد بردگی جنسی، ابزار زادوولد و کلفتی در خانه تنزل می‌یابد. طالبان در سال 2003 میلادی تاکنون بر همان نهج و پارادایم زن‌ستیزی دوران حاکمیت ظلمانی 5 ساله‌شان پای می‌فشارد و هیچ دگردیسی در آن‌ها مشهود نیست. آنان در طول دو دهه هرگاه مجال یافته‌اند زن کشی و مکتب سوزی دختران را در طی این سال‌ها و در ولایات و مناطق مختلف افغانستان انجام داده‌اند.»

با سلطه یافتن دوباره طالبان بر مقدرات ملت، فعالیت‌های اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی زنان به‌طور روزافزون کم‌فروغ شد. این راهزنان معرفت و کرامت انسانی اشتها و اشتیاق سرشار دختران نسبت به تحصیل و تعلیم را در ذهن و ضمیر و در فکر و ذکرشان کشته‌اند فعالیت زنان  را از سطح اجتماع برچیده و در اندرون خانه‌ها محدود و محبوس کرده‌اند. به‌گونه‌ای که زن فقط همراه با محرمشان اجازه خروج از خانه و راه رفتن در خیابان‌ها و در سطح شهر را دارند. ستیزه‌جویی با زنان و فروکوفتن کرامت انسانی آنان در اصل ناشی از ایدیولوژی خشک و خشن و عاری از پشتوانه منطق، عقلانیت و مبانی دینی طالبان است که حاصل آن اراه یک انسان‌شناسی وارونه و معیوب از زن بود. در این انسان‌شناسی علیل ، زن در اجتماع مایه ننگ و شرم است و باعث انحراف جامعه به بیراهه می‌شود.

برخی بزرگان دیوبندیه که باورهای طالبان از فکر و ایده آن‌ها نشات گرفته است معتقدند که آموزش و تحصیل زنان امکان دارد باعث از بین رفتن حیای زن‌ها، به وجود آمدن فساد، بی‌عفتی، فحشا و بازماندن از وظیفه و مسوولیت اصلی‌شان در خانه و امور خانوادگی شود (رفیعی، بی‌تا: ۶۲). عده‌ی از دیوبندیان معاصر بهترین راه برای فراگیری حداقل مسایل دینی زنان را شرکت در جلسات جماعت تبلیغ و همراهی با آنان در سفرهای تبلیغی و همچنین بهره‌گیری از امامان جماعت مسجد می‌دانند.(همان) البته طالبان به‌احتمال بسیار زیاد، برخلاف دوره اولیه حاکمیتشان در دهه هفتاد این بار بیشتر از محدودیت فعالیت زنان به‌عنوان اهرم فشار بر جامعه جهانی استفاده می‌کنند تا دنیا آنان را به رسمیت بشناسند. چرا که جامعه جهانی نسبت به نادیده گرفتن حقوق زنان از جانب حاکمیت طالبان حساسیت خاص پیدا کرده‌اند و بارها از مقامات این گروه خواسته‌اند که به حقوق آنان احترام بگذارند، دروازه‌های مکاتب و دانشگاه‌ها را به روی آنان باز کنند و زنان را اجازه کار و فعالیت در بیرون از خانه بدهند.

طالبان نیز  با توجه به این حساسیت جامعه جهانی در صورتی به خواست‌های آن‌ها تا حدودی ترتیب اثر خواهند داد که ابتدا دنیا حاکمیت آنان را به رسمیت بشناسند، آنگاه آنان نیز آزادی‌های محدودی به زنان خواهند داد. به‌هرحال بحث ما در این مقال مربوط به جایگاه زنان در ایدیولوژی طالبان است نه در ساختار و منافع سیاسی آنان که قطعا از این منظر هم بحث مستقل و مفصلی را می‌طلبد. پس بحث را روی موضوع اصلی این مقال متمرکز می‌کنیم. اگر از دید کلی به تفکر طالبانی نظر بیندازیم باید گفت که تصور و تصدیق دینی و فهم و برداشت طالبان از دین راجع به زنان و بسیاری از مسایل دیگر مبتنی بر چهار عامل ذیل است:

الف) عمده‌ترین منبع تغذیه فکری آن‌ها را برخی احادیث مجعول و متضاد بااخلاق و کرامت انسانی تشکیل می‌دهند؛ روایاتی که زن را تماما عورت، ناقص‌العقل و ناقص الدین و فاقد توان مدیریتی در امور اجتماعی، اقتصادی و سیاسی و مایه فساد و فحشا در اجتماع قلمداد می‌کنند.

ب) طالبان برای موجه نشان دادن باورهایشان به آیات مربوط به زن‌ها استناد می‌کنند بدون اینکه ذره‌ای توان عبور از سطوح و ظواهر آن‌ها را داشته باشند. مثل آیات حجاب، ارث، شهادت زن و بخصوص آیه «الرجال قوامون علی النساء»(نساء/۳۴). که زن را تماما تحت قیمومیت مرد معرفی می‌کند. با کمک همان روایات غیرمعقول این آیات را تفسیر و تبیین می‌کنند.

ج) سوم عامل، فراورده‌های اندیشه تنگ‌نظرانه و جزمیت زده در مدارس گذشته گرای جمیعت علمای پاکستان راجع به زنان می‌باشد و ایدیولوژی برخاسته از چنین فهم و برداشت علیل و فاقد دلیل منطقی، خشونت خیز و به‌شدت برای جامعه انسانی بخصوص برای قشر زنان زیان‌بار است.

د) سنت قبیله‌ی و پشتونوالی ازجمله عامل مهم و موثر در نگاه حقارت آلود و خوار نگری نسبت به زن است. زیرا شاخصه اصلی فرهنگ قبیله‌ی عبارت است از فقر سواد عمومی و فقدان دانش دینی کافی و درنتیجه دارای زیست جهانی به‌شدت آلوده با عناصر خرافی و غیرعقلانی. انور الحق احدی در این زمینه می‌گوید: «آنچه پشتون‌ها را از سایر افغان‌های مسلمان تفکیک می‌نماید، عنعنات رفتاری ماقبل اسلامی‌شان به نام پشتونوالی است. هرچند پشتونوالی هنوز هم بخش عمده‌ای از فرهنگ پشتونی را دربرمی گیرد»(احدی، ۱۹۹۵: ۳۵/ ۱۱ و ۱۲).

با توجه به این چهار عامل بحران‌زا در نگاه زن ستیزانه این گروه، هستی زن در رتبه پسین از وجود مرد قرار دارد، بر همین مبنا فرومایگی و زیردستی زن در منطق این فرقه  تا سر حد بردگی جنسی، ابزار زادوولد و کلفتی در خانه تنزل می‌یابد. طالبان در سال ۲۰۰۳ میلادی تاکنون بر همان نهج و پارادایم زن‌ستیزی دوران حاکمیت ظلمانی ۵ ساله‌شان پای می‌فشارد و هیچ دگردیسی در آن‌ها مشهود نیست. آنان در طول دو دهه هرگاه مجال یافته‌اند زن کشی و مکتب سوزی دختران را در طی این سال‌ها و در ولایات و مناطق مختلف افغانستان انجام داده‌اند. کافی است در فضای مجازی مکتب سوزی‌ها و محاکمه‌های صحرایی زنان را توسط طالبان سرچ و جستجو کنید سایت‌ها و لینک‌های اخبار، گزارش‌ها، فیلم‌ها و تحلیل‌های مختلف مربوط به این جنایت‌ها و وحشی‌گری‌های طالبان را نشان می‌دهد که آنان چگونه در طی بیش از یک دهه ده‌ها مکتب دخترانه را آتش زده‌اند از کابل گرفته تا تخار، فاریاب، ننگرهار و جاهای دیگر مکاتب را به آتش کشیده‌اند تا از این طریق و با ایجاد ناامنی مانع تحصیل دختران گردند.

 در برخی موارد هزاران جلد کتاب را نیز سوزانده‌اند.سایت بی‌بی‌سی، روزنامه هشت صبح و برخی نشریات معتبر دیگر تمام این حوادث را در حافظه‌شان ثبت و ضبط نموده‌اند. به‌عنوان‌مثال سایت کابل پرس نوشته است: «در طول ده سال آتش زدن مکاتب توسط طالبان هیچ تردید باقی نگذاشته است و خود طالبان باافتخار تمام اعلام کرده‌اند که مکاتب را به آتش خواهد کشاند و طالبان مسوولیت سوزاندن مکاتب را به‌عنوان یک دستاورد به رسانه‌ها اعلام کرده‌اند(سایت خبری کابل پرس، ۱۳ آوریل، ۲۰۱۱). ملا محمد عمر در مورد درخواست سازمان ملل مبنی به رعایت حقوق زنان از سوی طالبان گفته بود: دست‌یابی زنان به تحصیل و آموزش به معنای ترویج بی‌عفتی و فحشا در افغانستان است که طالبان به همین دلیل هرگز به زنان اجازه تحصیل و اشتغال در مراکز دولتی و غیردولتی را نخواهند داد.

اکنون که طالبان بر اریکه قدرت تکیه زده‌اند همان باورهای منحطشان را نسبت به زنان در عمل تطبیق می‌دهند. همچنین  این سوداگران جهالت و تیغ و شلاق به دست در طی این بیست سال زنان را به جرم سرپیچی از شریعت و ارتکاب معصیت(حتی در مظان اتهام قرار گرفتن، هرچند که برخی آن‌ها هیچ‌گاه جرمشان ثابت نشده‌اند) در هر کوی و برزن که دستشان رسیده‌اند با قساوت و شقاوت و با بی‌حرمتی تمام آنان را در منظر و مرآی عموم شلاق زده و سنگسار نموده‌اند. حالا که قدرت در دست آن‌ها قرار دارد بیشتر خود را ملتزم و موظف  این رفتار ناصواب می‌دانند.

فهرست منابع

۱-  رفیعی، محمد طاهر، دیوبندیه و اندیشه‌های کلامی آن، قم، انتشارات موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، بی‌تا، چاپ اول.

۲-  احدی، انور الحق، زوال پشتون‌ها در افغانستان، نشریه مطالعات آسیایی،جلد ۳۵، شماره ۷، جولای ۱۹۹۵٫

۳-  عصمت اللهی، محمد هاشم و دیگران، جریان پرشتاب طالبان، تهران،انتشارات بین‌المللی الهدی، ۱۳۷۸٫

امتیاز:
(0) (0)
اشتراک گذاری:
مطالب مرتبط
دیدگاه شما