آشناییزدایی رسالت تاریخی روشناندیشان افغانستانی
در شرایط و وضعیت دشواری به سر میبریم. دشواری وضعیت کنونی دشواری سردرگمی و بیبرنامگی و نبود چشمانداز روشن و افق ناپیدای فردا است. سردرگمی و بلاتکلیفی همانطوری که در امور شخصی آزاردهنده و ویرانگر روح و روان انسان است در امور سیاسی و اجتماعی نیز آزاردهنده و رنجآور است. شاید بتوان ادعا کرد که خیلی از مردمی که با گروه طالبان میانه خوبی ندارند و طرفدار برپایی نظام منتخب و مردمی هستند از این پراکندگی، بیبرنامگی و سردرگمی بسیار معذب هستند. روز و شبها، لحظات اینها بسیار سنگین و دشوار درگذراست و این ماندن در برزخ بیبرنامگی و سوختن در جهنم یاس و ناامیدی و … سخت، سنگین و طاقتفرسا است. تحمل چنین وضعیتی برای انسانهای معترض به وضعیت موجود بسیار دشوار و سخت است. به گمانم که در این مدت سه سال پای زمان بسته و روح زمان ملتهب و وجدان زمان متورم بوده است.
کاویدن و بحث کردن روی علل و عوامل شکلگیری چنین وضعیتی بسیار دشوار است و دلیل دشوار بودنش هم این است که به پندار و باور خیلیها علل و عوامل این وضعیت چون آفتاب هویدا و روشن است. این روشن دیدن مساله، باعث گردیده است که سایهسار آفتاب سایهپرور مساله یا مسایل، تاریک و تار اما روشننما و از دیدها غایب گردد. مشکل علوم اجتماعی این است که همه در آن زمینه صاحبنظرند و کسی نمیگوید که مسایل اجتماعی و سیاسی، علل و عوامل فلاکت و بلاهت را نمیشناسد. دشواری کار هم همین آشنایی و آگاه بودن همه به مسایل و امور اجتماعی و سیاسی است. ازآنجای که همه باورمندند که مسایل، علل و عوامل مشکلات تاریخی را میدانند و با مسایل تاریخی، کمپلکس اجتماعی و بحران کشوری آشنایی دارند، این باور و این آشنا پنداری موجب گردیده که نتوانیم درست ببینیم و درست بیندیشیم. در این اوضاع و احوال ضروریترین و فوریترین کار این است که آشناییزدایی در صدر برنامههای کاری آگاهان مردم قرار بگیرد. آشناییزدایی کاری است که باید در مرحله اول از دیدگان آوانگاردهای اجتماعی و سیاسی جامعه و در مرحله دوم از افکار عمومی کنشگران اجتماعی زدوه و پاکسازی صورت بگیرد. روشناییای که پیش چشم اکثریت قریب به اتفاق مردم سایه انداخته باید با هشدار هوشیاری و ضربآهنگ بیداری پاک گردد و پردهای تابناک از پیش دیدگان مردم برداشته شود و کوری روشن درمان گردد.
این وضعیت و حالت عمومی نوعی جهل مرکب است که نمیبیند که نمیبیند. آگاه بودن بر ندیدن و یا ندانستن باعث تقلا و تلاش برای رهایی از این وضعیت میشود اما اگر مردم به این پندار باشند که مشکل دیدن و دانستن مسایل سیاسی و سرنوشت جمعی را ندارند تلاش برای رهایی از آن هم نخواهند کرد. عمدهترین دلیل و گواه بر این ادعا این است که همه اقوام ساکن در افغانستان عوامل بحران تاریخی و ایجاد وضعیت کنونی را بهعنوان راهحل و بیرون رفت از وضعیت کنونی میپندارند و تلاشها و تقلاها همه بر محور تشدید عوامل بحران میچرخند. اینکه اکثریت مردم، عوامل بحران را بهعنوان راهحل بحران دانسته و درصدد تشدید عوامل بحران هستند، نشاندهنده این است که مردم خراسان زمین گرفتار همین دید روشنایی سایهپرور و شبیلدای دلانگیز شدهاند.
اینگونه دید روشن که درواقع همان کوری مرکب و تابناک است عامل ماندن و تداوم وضعیت ناگوار کنونی است. رهانیدن و رها شدن از این وضعیت کار بسیار سخت است. زیرا چگونه میتوان کور مادرزاد را با نور آفتاب آشنا کرد؟ با کور مادرزاد هرچه بگویی که آفتاب عالمتابی وجود دارد که دارای نوری است که نامش روشنایی است، او نمیتواند آن را درک و چنان چیزی را باور نماید. عادت کردن به وضعیت موجود و چشمها را نشستن و جور دیگر ندیدن و پاک نکردن پلکهای خویش از گرد و غبار روزگار و شک و تردید نکردن از راهرفته و مسیر طی شده باعث گردیده است که انسان این سرزمین و تاریخ، برای درمان چشمان و مسلح نمودن آن اقدامات لازم و ضروری را انجام ندهند و با همان چشمان کمسو و گرفتار احول بینی، زندگی کرده و با همان عصای رهنمای خویش مسیر را بپیمایند.
هرچند بیرون کردن و بیرون شدن از این وضعیت جاافتاده و عادت دیرینه نیاز به معجزه و یک اتفاق غیرمنتظره دارد و با روش عادی و معمولی به این زودیها دور از انتظار است؛ اما این دشواری از مسوولیت اندک کسانی که چشمان خود را از گرد و غبار عادت شسته و جور دیگر میتوانند ببینند، نمیکاهد. اینها باید تلاش و کوشش مشفقانه و دلسوزانه نمایند تا این کوری پنهان و تار دیدگی نهان را آشکار سازند و به قول روسو که به مردم راه نشان ندهید، بلکه به آنها بینایی بدهید، آنگاه راه را خودشان پیدا خواهند کرد. اگر روزی این قوم و مردم به کمسوی دید و احول بینی خود آگاه شوند این آگاهی گام اول نجات و رهایی خواهد بود. تزریق این آگاهی اکسیری است که اندک روشناندیشان جامعه باید کمر همت ببندند و رسالت تاریخی و مسوولیت انسانی خویش را به انجام رسانند.
خیلی عالی