راه و رسم مزاری!

در شرایطی بیست و نهمین سالگرد شهادت شهید وحدت ملی استاد عبدالعلی مزاری را گرامی میداریم، که تمامی مردم و اقوام کشور در سختترین شرایط تاریخی خود در افغانستان پس از او قرارگرفتهاند. اکثریت مردم و اقوام کشور از مشارکت در حکومت محروم شدهاند و مخصوصا هزارهها از قدرت راندهشده، مذهبشان رسمیت ندارد، فقهشان از تعلیمات رسمی حتی در ولایات بامیان، دایکندی و غزنی و مناطق هزاره نشین ممنوع شده و در این اواخر وزیر اطلاعات و فرهنگ طالبان با ممنوع کردن نشر و پخش دانشنامهی هزاره و صدها کتاب تاریخی، اعتقادی، علمی و فقهی شیعه، اعلان کرده که هزارهها به این کشور تعلق ندارند و باید تحقیق کنند که از کجا به این کشور آمدهاند. این در حالی است که به گواهی وثیق تاریخ، هزارهها از ساکنان بومی و اصیل این سرزمین و پیش از همهی اقوام ساکن این کشور در آن حضورداشتهاند. پس وضعیت سیاسی و اجتماعی مردم ما بیشتر ازآنچه در تصورات میگنجد خراب است و آیندهی مبهم و نامعلومی را به نمایش میگذارد. ازاینروی، وظیفه چیست و چه باید کرد؟
۱- بااینکه راه و رسم مزاری روشن است، اما جامعهی که او برای آزادی آن خون داد، بهشدت دچار حیرت و سرگردانی است. قاتلان شهید، حاکم شدهاند و آرمانهای او در خطر فراموشی است. او مبارزه کرد و سرانجام جان داد تا هزاره بودن در این کشور جرم نباشد، ولی حالا نهتنها جرم پنداشته میشود، که حتی موجودیت این قوم مظلوم از جغرافیای آبایی و اجدادیشان نفی میشود.
۲- مزاری در ذهنیت مردم تبدیل به اسطوره شد، اما الگوی مزاری هیچگاه توسط جانشینان وی به یک رسم ماندگار تبدیل نگردید، نهتنها هیچ مزاری دیگر در این ویرانه تکثیر نشد، که حتی میراث او که همان «عدالتخواهی و وحدت ملی» بود، نیز در آتش هراسناک خودخواهیها و منفعتجوییهای شخصی پیچیده و دود هوا شد. اینک از مزاری یک اسطورهی غیرقابل تکرار برای مردم ما باقیمانده که هرساله برای گرامیداشت یاد و خاطرهی آن به سر و روی خود زده و کینههای گذشته را دوباره مرور و در سوگ او مویه سر میدهیم.
۳- جماعتی معلومالحال چنان زیرکانه آستانهی تحریک طرفداران دوآتشهی مزاری را قلقلک میدهند که آنها تا مدتها در برابر دشمنان موهوم خود، جبهه گرفته و کاسه و کوزهی همدیگر را میشکنند. غافل از آنکه این جبههبندی، از نوع زدن توپ به دروازهی خودی است. زیرا در هر دو طرف جبهه همانهایی است که مزاری برای رهایی آنها خونش را فدا کرد. این بازیهای سادهلوحانه هرساله یک ماه تا دو ماه آخر سال را دربر میگیرد و گروههای مجازی و شبکههای اجتماعی مملو از بحث و جدالهای بیحاصل طرفداران و مخالفان مزاری میشود و جالب آنکه هر دو طرف چنین بلواهای دشمن شاد کن را بخشی از رسالت خود و وظیفهی انسانی خویش میخوانند.
۴- چرا الگوی مزاری، تبدیل به گفتمان مزاری نمیشود، درحالیکه شرایط «گفتمان شدن» را دارد. مزاری «عدالت» و «وحدت» میخواست و برای آن جانش را فدا کرد و این دو گمشدهی مردم افغانستان است و از آرمانهای بیبدیل آنان در طول تاریخ محسوب میشود. مزاری دشمن انحصار و استبداد بود و این دو اکنون حاکم شده و دمار از روزگار مردم درآورده است. پسازاین حیث عدالت و وحدت در برابر انحصار و استبداد حاکم قرار میگیرد و از شرط تحقق گفتمان، معطوف به قدرت بودن آن است. ازاینرو گفتمان مزاری، معطوف به قدرت نیز است و اصولا عدالت و وحدت ملی، بدون مبارزهی معطوف به قدرت امکان ندارد. شرط دیگر گفتمان، وجود مخالف است. ازآنجهت که گفتمان مزاری، گفتمان عدالت و وحدت است، مخالفان آن نیز مشخص است و آن جریان حاکم است که با عدالت و وحدت ملی مخالف است. پس مخالفین مزاری، در حقیقت مخالفین عدالت و وحدت ملی است و این امر راه و رسم مزاری را روشن میکند و دشمنان آن را نیز به ما میشناساند.
حالا دلیل اینکه الگوی مزاری تبدیل به گفتمان نمیشود، تا حدودی روشن میشود و آن ضعف شناخت ما از راه و رسم مزاری است ما مزاری را چماقی برای خودساختهایم تا سیالداری . اودورزادگیهای خود را با آن تصفیه کنیم و از برد و نفوذ مزاری برای پیروزی خود بر رقیب بهره بجوییم ما به اندیشهی شهید مزاری سنگ بستهایم و به دریای خودخواهیهای خود غرق کرده تا هیچگاه از چنگ ما بیرون نیاید، از عکس مزاری، از خون مزاری کاخهای زرین ساخته شد که در هرکدام آن اندیشهی عدالتخواهانهی مزاری، سبک زیست مزاری و روش سیاسی او را دفن کردهاند. بهجای آنکه مزاری آینهی باشد تا مردم خود را در آن ببینند، خود را آیینه ساخته و بر اندیشهی مزاری تحمیل کردهایم!
۵- الگوی مزاری جنگهای داخلی نیست، جنگهای داخلی دههی هفتاد بر مزاری تحمیل شد و حال نیز شایسته نیست که بر طبل جنگهای داخلی دههی هفتاد کوبیده شود و جبههبندیهای آن راه و رسم مزاری تلقی شود، نخیر راه و رسم مزاری «عدالت» و «وحدت» بود که با مشارکت عادلانهی اقوام کشور بر حق تعیین سرنوشت سیاسی، محقق میگردید و غیر آن از هر آنچه اتفاق افتاده، بر مزاری تحمیلشده و ناخواسته بوده است. دلیل واضح آن اعتراف اطرافیان جنگ و عذرخواهی آنان بوده است که در تاریخ ثبتشده است. پس نباید از فاجعهی تلخ افشار چماق ساخته شود و نباید جنگهای دههی هفتاد بولد و برجسته شود، زیرا فرجام آنها بر راه و رسم درخشان مزاری که عدالت و وحدت است، خاک میپاشد، بنا بر همان ناگزیری که مزاری با رقیب خود گلبدین برای مبارزه با رقیب دیگر مسعود، ساخت و پیمان بست، بر مبنای همان ناگزیری، امروز جریان عدالتخواهی باید بتواند بر آتش دشمنیهای که با بولد و برجستهسازی جنگهای داخلی دههی هفتاد و فاجعهی افشار، شعله میکشد، آب پاشیده و خاموش سازد. این تکنیک مبارزه است مطابق ضربالمثل هزارگی خود ما «برادر با برادر یکدست به جاغه و دست دیگر به کاسه» است. الان سخن از وحدت و یکپارچگی مردم در برابر استبداد حاکم است که موجودیت همهی اقوام را نفی میکنند و الگوی مزاری در این راستا راهگشا هست زیرا میراث فکری مزاری برای ما «عدالت»، «وحدت» و «فدرالیزم» است و این سه فاکتور میتواند آجندای ملی مبارزه با استبداد حاکم باشد و همهی مخالفان استبداد و انحصار را گرد هم آورد.
۶- انحصارطلبی کمر سیاستمداران افغانستانی را شکستانده است. زیرا بهقولمعروف چهاربند این کشور را با انحصار بستهاند کمتر از سیصد سال است که در این کشور یک قوم حاکم بوده و خواستهها و مطالبات عدالتخواهانهی سایر اقوام سرکوبشده و آزادیخواهان به بند کشیده شدهاند. طبیعی است هرگاه حاکمان، چنین سیرهی از خود بر جای ماندند، جامعه نیز با آن در طول زمانهای زیاد خوی میگیرند و هرگاه هرکسی از این چنبرهی فرهنگی و تربیتی به قدرت رسیدند، تنها برای خود و تبار خود میخواهند. پیروزی مجاهدین و دستیابی به قدرت که سبب جنگهای خانمانسوز دههی هفتاد گردید، از این خصلت عام اقوام افغانستانی ناشی میگردید. گلبدین، مسعود، ربانی، ملاعمر، کرزی، غنی و ملاهبت الله همگی سعی کردهاند قدرت را در انحصار خود بگیرند و همین انحصارطلبی است که دمار از روزگار مردم درآورده است. برای شکستن انحصار و جلوگیری از استبداد، باید به الگوی مزاری روی آورد. مزاری با طرح فدرالیزم در حقیقت به دنبال احیای عدالت سیاسی در این کشور بود، عدالت در صورتی امکان تحقق میگیرد که ریشههای بیعدالتی شناسایی شود و مزاری بسیار دقیق ریشهی بیعدالتی و تبعیض قومی را شناخته بود و آن توزیع ناعادلانهی قدرت بود که در ۳۰۰ سال پسین تنها یک قوم بر آن حکم رانده و این برای سایر اقوام یک عقده شده است لذا هر قومی که به قدرت دست یابند، آن را تنها برای خود و در انحصار قوم خود درمیآورد. پس اگر بر مبنای فدرالیزم از تمرکز قدرت جلوگیری شود و به ایالتها و یا ولایات قدرت داده شود و عادلانه میان ولایات تقسیم شود، همه بهحق خود قانع خواهند شد و بدینسان عدالت برقرار و ریشهی تبعیض و ستمگری خشکانده میشود.
۷- زمانی مهران مدیری هنرمند و طنزپرداز ایرانی در دیالوگ فیلم مرد هزارچهره گفته بود: «من در جو گیر شدن استادم»! ما مردم هزاره نیز در عین داشتن خصلتهای مدنی و فرهنگی بسیار خوب، اما در «جو گیر شدن» بیهمتا و یکتاییم. نمونهی آن همین دعوا و بلواهایی که بر سر دانشنامهی هزاره برپاشده و مخالفان و موافقان چنان مشغول تصفیهحسابهای گذشتهی خود هستند، که از حوادث روز و آیندهی خود پاک غافل شدهاند. درحالیکه دانشنامه نویسی، امری تخصصی، مسلکی و علمی است بگذارید در یک محیط دوستانه فرهیختگان و اندیشمندان قوم گرد همآیند و این بار سنگین درراه مانده را به مقصد برسانند. اما جو گیر شدن سبب شده تا مخالفان بر حمله و موافقان بر دفاع اصرار ورزند و هیچکدام ذرهای کوتاه نیایند.
درحالیکه در میان نقدها سه یا چهار نقد عالمانه و روشن اندیشانه است، دستاندرکاران بهجای صرف انرژی برای دفاع از بلواها به خواندن و استقبال از این نقدها بروند و آن را اعمال کنند تا کاستیها رفع شود. دانشنامه جای اعمال تفکرات شخصی و ذهنیات فردی نیست، باید در آن واقعیات جامعه عالمانه گزارش شود و این کار با دفاع از اشتباهات فاحش صورت گرفته میسر نیست. مگر بنا نبوده نگاشتههای دانشنامه را هیات علمی و یا ناظرین علمی بخوانند، خوب حالا در فقدان دسترسی آنها تعدادی نخبه و اهلقلم آن را عالمانه نقد کرده و کاستیهای آن آشکار ساختهاند، بهجای لجاجت و جو گیری، اصلاح کنند که به نفع خودشان و خیر مردم است و کار پخته و آبدیده بیرون داده میشود.
در پایان به این نکته تاکید میکنم که راه و رسم مزاری را در قالبهای تنگ حزبی و سمتی به انحصار نباید کشید، آرمان بلند او را در تفاسیر تکصدایی نگنجانید، بگذارید اندیشههای او تکثیر شود و تکثیر شدن اندیشههای شهید وحدت ملی در گفتمانی کردن مزاری در گسترهی ملی امکانپذیر است. مزاری را در منازعات ۲۳ سنبله، فاجعهی افشار و جنگهای دههی هفتاد به بند نکشید، این رخدادها در محاق اندیشهی او نبوده، بل تحمیل بر او شده و او را ناگزیر ساخته است. انسانها معصوم نیستند و در زندگی ناگزیریهای زیادی اتفاق میافتد که در مورد شهید وحدت ملی نیز جنگهای داخلی رخداده و طرفهای زیادی داشته است، همانگونه که سایر طرفها اعترافاتی داشته و عذرخواهی ازآنچه رخداده نمودهاند، نشانهی آن است که شهید وحدت ملی ناگزیر از جنگ بوده و در حال دفاع مشروع از موجودیت خود بوده است و این امر مظلومیت هزارهها و روشنی راه و رسم مزاری را بر همه عیان میسازد.