جنگ و خشونت و فقدانِ درک و گفتوگو
اگر بگویم سرمایه اجتماعی یک ملت «گفتوگوست» بیجا نگفتهام؛ چون گفتوگو کارخانه پرسش و تقوای اندیشیدن، وسیلهی برای افهام و تفهیم و ارتباط میان انسانها و گروههای اجتماعی، اقوام و ملتها، دولت–ملتها و تمدنهاست. گفتوگوی خوب و روشمند منجر به درک و فهم و هم پذیری بین انسانها و جامعه میشود. تفاوتی چندانی نمیکند که این گفتوگو از چه نوعی باشد. گفتوگوی علمی، یا مشورتی و مردمی، توضیحی، انتقادی و یا دوستانه و صمیمی و… . از همین روست که سقراط چند صدسال پیش از میلاد زمانی که در مقابل سوفسطاییان قرار گرفت همین «روش دیالوگ یا گفتوگو» را در پیش گرفت. چون سوفسطاییان جامعه را به تاریکی و یک نوع بیاعتمادی فروبرده بود و همیشه «سفسطه» میکردند و حقیقت را دروغ و دروغ را حقیقت جلوه میدادند.
اینجا بود که سقراط روش خود را در جامعهی آن زمان پیاده و مردم توهمزدهای آن زمان را آهسته و پیوسته از باتلاقِ تاریکی و ظلمتکدهی بنام «سفسطه» به آگاهی و روشنگری و به کشف حقیقت سوق داد که امروز این روش بنام «روش سقراطی» معروف و مشهور است. پس روش سقراط چیزی نیست جز همین «دیالوگ یا گفتوگو»، گفتوگو از گفتوشنود تشکیل میشود و بر همین اساس اگر سقراط طالب گفتوگوست به همان اندازه طالب شنیدن نیز هست. هدف گفتوگو دعوت به تامل است (دکتر مهدی زمانی، ۱۴۰۰، ص۳۵)
اگر گفتوگو اینگونه قدرتمند است که یک جامعه را از تاریکی بهسوی روشنایی راهنمایی میکند، چرا ما از این روش به نحو خوب و احسن تاکنون استفاده نکردهایم تا از مزایا و فواید این روش انسانی بهرهمند میشدیم و به یک جامعه خوشبخت و سعادتمند نایل میگشتیم؟! مردم و اقوام ساکن در افغانستان با استفاده از این روش به یک گفتمان ملی و اجماع ملی و همچنین به یک کلان روایت حکومتداری خوب و همهشمول میرسیدند؟!. مردم افغانستان گرفتار در بنبست گفتمانیاند. اگر به سابقه این بنبست نگاه کنیم، یعنی یک نگاهی مختصر به تاریخ معاصر افغانستان و سلسله پادشان بیندازیم بهوضوح رد پای این بنبست را میبینیم که چگونه به جای گفتوگو و تفاهم همدیگر را تکه و پاره کردهاند.
تاریخ نویسان و دانشوران «ظهور و سقوط پادشاهی درانی و ابدالیها را (که رقابتهای منفی ویرانگر در درون خود و سیاستها و شیوه حکومتداری غلط و تبعیضآمیز و حکومتهای متوالی(موسوی۱۹۹۷؛ شهرانی ۱۹۸۱) داشتند)، عوامل بیثباتی سیاسی در افغانستان دانستهاند. همچنین وابستگی امیر عبدالرحمان خان به کشور پیر استعمار-بریتانیا و تشکیل دادن حکومت متمرکز و قتلعام هزارهها، تمرکزگرایی، با توسل به شیوههای خشونتبار، مطلقگرایی و نسلکشی (صیقل: ۲۰۰۶؛ عمادی: ۲۰۱۰؛ موسوی: ۱۹۹۷) برآیند همین روش استبدادی خشونت و جنگ است. اختلاف ایدیولوژیکی، ظهور ناسیونالیسم پشتونی، جناحگرایی حزب خلق و پرچم» و سرانجام، تجاوز اتحاد جماهیر شوروی و سپس آمریکا در افغانستان، اینهمه جنگ و خشونت و بیمهری و مهاجرت را از سه – چهار دهه به اینسو همه و همه ناشی از عدم گفتوگو و جستوجو نکردن زبان مشترک برای ساختن و بنا کردن نظم و ثبات سیاسی است.
اینهمه درد و رنج، فقر و فلاکت که به زخم نا سور تاریخی تبدیل گردیده ناشی از کودکی و یاد نگرفتن زبان و درنتیجه عدم گفتوگو و تفاهم مردم افغانستان است. هرگاه ما بهعنوان نسلهای نو گذشتههای خود را تحلیل و مورد بررسی قرار میدهیم از آن بهشدت رنج میبریم و همواره پیش چشمانِ خود و جهانیان سرافکنده و شرمسار هستیم. توفان این خاک چشم همهی ما را کور و کر کرده و وجدانهای ما را زندهبهگور کرده است. چون رهبران و حاکمانِ گذشته این کشور زبان همدیگر را خوب نفهمیدند و با همدیگر به گفتوگو نپرداختند و هیچگاه سعی نکردند با نوک قلم و سلاح بیان باهم سخن بگویند بلکه با نوک و میله تفنگ همدیگر را استقبال کرده و از زبان جنگ و کشتار و قتلعام باهم سخن گفتند.
نقطه برجسته این نزاع و کشمکشها در همان دورانِ ریاست جمهوری دکتر نجیب شکل گرفت که بارها از جبهههای مقابل خواسته و تاکید شد که به گفتوگو بنشینند تا به یک مصالحهی ملی دست یابند تا خلای قدرت به وجود نیاید ولی طرفهای مقابل باکمال تاسف با «زبان صلح و آشتی و گفتوگو» آشنا نبودند و سرانجام، منجر به سقوط دولت و حکومت آنوقت و ظهور مجاهدین گردید. این رویداد متاسفانه سبب جنگهای خونین و ویرانگر داخلی و تنظیمی و درمجموع میلیونها انسان کشته و زخمی برجا گذاشت که برآیند آن تحویل دهی یک کشور ویران با نهادهای اجتماعی ویران به نسل بعدی بود!
در ادامه این مساله، دولت و حکومتهای بعدی نیز دستخوش چنین تحولاتی نافرجام و بدفرجام شد ازجمله سقوط دوره جمهوریت و ظهور دوباره طالبان و امارت در عرصه ثروت و قدرت. دولت نیز گاهی بهمثابه یک بیشعوری عمل میکند چون دولت، شمار زیادی از بیشعورها را جذب میکند. دلیل آن بسیار ساده است. دولت قدرت زیادی در شکلدهی روش زندگی ما دارد و بیشعورها هم تشنه قدرتاند، بنابراین به استخدام دولت درمیآیند. (خاویر کرمنت، ترجمه محمود فرجامی۱۳۹۳، ص۱۳۲)
اکنون نیز فقدان و نبود فهم و گفتوگو باعث شده که یک گفتمان ملی شکل نگیرد، و یک حکومت همهشمولی که بتواند ظرفیت همهی اقوامِ ساکن در افغانستان را مهیا و پر سازد نهتنها به وجود نیامده که بهعمد از آن جلوگیری کرده و به سیاست حذف رو آورده و نهادهای اجتماعی سخت تحتِ تاثیر ناسیونالیسم منفی – قومگرایی خاص قرارگرفته است. ازجمله؛ مکاتب و دانشگاهها به روی قشری از جامعه مسدود گردیده و بیکیفیتی در نهاد آموزش داد میزند، بیکاری، ناامیدی، فشار روانی و سرخوردگی در بین جوانان به اوجِ خود رسیده، کوچ اجباری و غصب سرزمینها به شکلی فجیعی صورت میگیرد، با این وصف و اوصاف بسیار واضح و مبرهن و بهطورقطع میتوان گفت که در جامعهی ما یک پیچیدگی اجتماعی به وجود آمده و پیچیدگی اجتماعی نیز یک نوع بیماری اجتماعی است (فرامرز رفیع پور ۱۳۸۲، ص۸۰-۸۱)
این پیچیدگی پیامدها و تبعات منفی گوناگونی دارد که گاهی در بعد فرد، خانواده و جامعه بروز و نمو میکند و اینگونه تبعات روابط اجتماعی را بهشدت مختل میسازد و مخاطرات جدی را به وجود میآورد و اکنون متاسفانه اینیکی از معضلات و چالشهای جدی جامعهی ما شده است.
به همین منظور، در این اواخر شاهد بودیم که در جایجای این مملکت، اعتراض و انتقادات از سوی برخی علمای شیعه و سنی صورت گرفت که کمسابقه بود. از پایتخت گرفته تا شمال و جنوب کشور بهشدت طالبان و امارت را به باد انتقاد گرفتند و با این نوع برخورد و شیوه حکومتداری که تاکنون در قبال مردم و سرنوشت افغانستان در پیشگرفته شده مخالفت کردند. علما و مردم بعد از دوسال و اندی متوجه شدهاند که وعد و وعیدهای پوچ، از سوی طالبان فریبی بیش نبوده و نیست، وگرنه چرا جان و مال و ناموس و عزت مردم افغانستان در امان نباشد؟! دختران و مادران بهمثابه ناموس افغانستان تلقی میشوند، چرا در انظار عمومی و ملای عام بهزور لتوکوب و شکنجه و در پیش چشمان مردم بازداشت و سرکوب میشوند؟!، از سوی دیگر والی هرات کتابی منتشر میکند که در آن شیعیان تکفیر میگردد. فقه جعفری عملا از نصاب تعلیمی حذف و آشکارا اعلام میکند که ما در افغانستان فقط و فقط یک مذهب داریم، کوچهای اجباری و غصب سرزمینها و نسلکشی هزارهها همچنان ادامه دارد، ارزشهای یک جامعه علنا از سوی برخی حلقات نادیده گرفته میشود، امنیت نیست، اشتغال نیست، حق شهروندی وجود ندارد، احساس وفاداری نسبت به وطن و به همنوع خود نداریم، خشونت و انواع خشونت باکمال میل اعمال میشود و باکمال تاسف در گزارش اخیر دیدهبان شفافیت بینالمللی، افغانستان از نگاه فساد، صعود کرده و در قعر جدول فساد جهانی قرارگرفتهایم.
این فکتها چند نمونهای بارزی از فقدانِ «گفتوگو و هم پذیری» است و عدم درک و قبول نکردن همدیگر در یک سرزمین و به لحاظ سرمایهی مادی مملکت بسیار غنی و پرباری داریم و باسابقه تاریخی، تمدنی بسیار درخشان همدیگر را اگر نپذیریم و به گفتوگو نپردازیم پس چگونه احساس وفاداری را امکانپذیر کنیم چون جامعه از طریق احساس وفاداری امکانپذیر میشود و بدون این احساس وفاداری و بههمپیوستگی، جامعه اساسا بر پایهی زور استوار نخواهد شد. ماکس وبر در تحلیل درخشانش از اقتدار، نشان میدهد چگونه اتکای صِرف بهزور جامعه را دچار ناامنی میکند. تلاش فراوان باید صرف مراقبت مردم شود؛ ترس پرهزینه است؛ و دایما مجازات کردن مردم اتلاف استعدادهاست.(جویل شارون، ترجمه منوچهر صبوری ۱۳۹۷، ص ۹۶)
پس سرانجام و سخن پایانی این است که اگر ما همهی اقوام ساکن در افغانستان، جریانهای روشنفکری دینی- مذهبی، سیاسی و اجتماعی، جامعه دانشگاهی، احزاب سیاسی، رهبران، حاکمان و بزرگان به « یک گفتوگوی روشمند انسانی و صلحآمیز و آشتیپذیر ملی» تامل و اندیشه نکنیم و به یک گفتمان ملی نیندیشیم و همدیگر را درک نکنیم و بهطور دایم توطیه و تفرقهافکنی در بین اقوام را ریشهکن نکنیم و همواره درصدد نفی همدیگر چه به لحاظ زبانی و قومی در دولت و ملت و حکومتداری باشیم هیچگاه به صلح و آشتی دایم نخواهیم رسید و به همین سادگی میتوان گفت افغانستان سرزمین فاجعهها و گورستان استعدادها بوده و خواهد بود. از سرگذشت و عبرتهای تاریخ عبرت نگرفتهایم و همچنان گرفتار تضادها و رقابتهای منفی و ویرانگر (که در طول تاریخ بقای این جامعه را به خطر انداخته و اینگونه حوادث و رویدادهای چند سال اخیر بیشتر به خطر میافکند) هستیم و اگر روند به همینگونه تداوم پیدا کند درنهایت به قول فردوسی: « کُنامِ پلنگان و شیران خواهیم شد!»
یادداشتها:
۱- زمانی، مهدی، تاریخ فلسفه غرب، ج۱، مرکز انتشارات دانشگاه پیام نور، چاپ هشتم، تهران ۱۴۰۰
۲- تیمور شاران، دولت شبکهای، ترجمه حسن رضایی، نشر واژه، چاپ دوم، کابل ۱۳۹۶
۳- کرمنت، خاویر، بیشعوری، ترجمه محمود فرجامی، ج۱، انتشارات تیسا، چاپ سیوهفت، تهران ۱۳۹۷
۴- رفیع پور، فرامرز، آناتومی جامعه، شرکت سهامی انتشار، چاپ سوم، تهران ۱۳۸۲
۵- شارون، جویل، ده پرسش از دیدگاه جامعهشناسی، ترجمه منوچهر صبوری، نشر نی، چاپ هفدهم، تهران ۱۳۹۷