گونهشناسی خشونت علیه زنان در افغانستان
«لازم به یادآوری است که خانه طرح نو وطن ویژهنامهی برای بررسی خشونتهای اجتماعی در قالب مجلهی با نام و عنوان «خط نو» چاپ و منتشر کرده بود و بنا بود که به شکل گاهنامه شمارههای دیگری نیز به موضوعات مهم دیگری اختصاص یابد و چاپ و منتشر گردد. اینک شماره دوم آن به بررسی جنبش روشنایی اختصاص یافته و شماره سوم آن آماده چاپ و نشر است که از سر بد اقبالی با مشکل مالی و فراهم نشدن هزینه چاپ رو به رو گردیده است. از آنجای که تیراژ چاپی مجله محدود و خیلی از مردم از مطالب چاپ شده در شماره اول بیخبر ماندهاند اداره طرح نو در نظر گرفته است که مطالب شماره اول «خط نو» را سلسلهوار در سایت طرح نو به نشر بسپارد و اگر کدام خیری پیدا شد و هزینه چاپ شماره دوم و سوم را پرداخت نمود انشا الله شماره دوم و سوم «خط نو» نیز چاپ و در منظر و داوری مخاطبان قرار خواهد گرفت. اینک هشتمین مقاله چاپ شده، در شماره اول «خط نو» خدمت خوانندگان عزیز تقدیم میگردد.» (اداره طرح نو)
چکیده:
افغانستان سرزمین خشونت و درندگی است. خشونت و خشم و غصب از رگ و شریانهای حیات این مرزبوم در جریان است. همهی مردم افغانستان قربانی خشونتهای خودساخته خویشاند که از هیولای جهل و نادانی سرچشمه گرفته و در عرصههای مختلف زندگی اجتماعی جاری و ساری است. خشونتهای که این روزها در کشور اعمال میگردد حداقل به این شکل و این شیوهاش در دنیای معاصر بینظیر است. من از خشونتی اعمالشده بر قشری از جامعه سخن گفتم که بیدفاعترین و مظلومترین قشر اجتماعی در طول تاریخ و در تمام گستره فرهنگها و نژادها و تبارهاست. در این نوشتار ضمن ارایه تعریف خشونت، خشونتهای اعمالشده نسبت به زنان در افغانستان به بحث گرفتهشده و گونههای از خشونتهای گسترده و وسیع شناسایی و معرفی گردیده است. همچنین عوامل این پدیده زشت و غیرانسانی بهطورکلی و نه ریز و مورد به مورد شناسایی گردیده است.
روزنه:
خشونت چه خفیف و چه شدید، پدیدهی همیشگی و همهجایی است که در هر مقطعی از تاریخ بشری و در تمام فرهنگهای انسانی ظهور و بروز داشته و هماکنون نیز در گوشه و کنار دنیا متناسب با ویژگیهای فرهنگی، اجتماعی، و قومی نسبت به اقشار گوناگون اجتماعی اعمال میگردد؛ اما خشونت نسبت به زنان در تمام ادوار تاریخ و در تمام فرهنگها، نسبت به سایر اقشار، از بسامد بالایی برخوردار بوده و هست. تابهحال، علیرغم پیشرفتهای فرهنگی نسبت به حقوق زنان و بهتر شدن نگاهها به زن، در کشورهای پیشرفته دنیا، گونههای از خشونت و تبعیض جنسیتی در رفتار و پندار مردمان آن دیار نیز مشاهده میگردد.
در کشور افغانستان، که ازنظر تاریخی در آخر قافله تمدن بشری و در ته کاروان تحرکات اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و … قرار دارد، خشونت در تمام ابعاد خودش نسبت بهتمامی اقشار اجتماعی و گروههای انسانی اعمال گردیده و همواره بیداد میکند. لذا تاریخ افغانستان سراسر با خشونت گسترده قرین بوده و هرگز روی صلح، آرامش و برادری و برابری را به خود ندیده و تجربه نکرده است. بدینجهت از پسماندهترین کشورها و غیر متمدنترین ملتها در دنیای امروز است. تمدن و پیشرفت از مهار خشونت و رسیدن به یک امنیت نسبی به وجود میآید. وقتی بنیانهای فکری، روحی، اخلاقی یک ملت یا یک مجموعه انسان در یک سرزمین در آتش خشونت و پرخاشگری میسوزد چگونه نیروی خلاقه و استعدادهای طبیعی بارآور گشته و به ثمر بنشیند؟ مهار خشونت زمینه اولیه رسیدن به پلههای تکامل و رسیدن به مرحله خلق تمدن و پیشرفت و تعالی است.
افغانستان امروز اگر نتوانسته با کاروان تمدن بشری همراه گردد؛ به خاطر این است که نتوانسته خشونتهای اجتماعی، سیاسی، فرهنگی را مهار، و به مرحلهی از تکامل اجتماعی خویش قرار گیرد که رفتارهایش مدنی گردیده و امنیتهای فردی و اجتماعی را به ارمغان آورد و از این رهگذر استعدادها شکوفا و در مسیر سازندگی و خلاقیت و ابتکار قرارگرفته بهپیش بتازد و نیروی تخریب و انتحار و انفجار تبدیل به رفتار سازنده و بایسته و به نفع جامعه و مردم گشته و به جریان افتد.
به همین دلیل لازم و ضروری است که موضوع خشونت در افغانستان موردتوجه، بحث، کاوش و بررسی و پژوهش قرار گیرد تا بستری فراهم گردد که کمکمک و آرامآرام از این مرحلهی رکود و انجماد دیرینهی تاریخی خویش بیرون آمده و بهسوی افقهای نو و روشن رهنمون گردیم. این مقال، به بخشی از خشونت اجتماعی میپردازد که بسیار دیرینه و نهادینهشده هست و تا هنوز هم چندان توجه مصلحین، مبارزان و روشنفکران در راستای ریشهکنی و از بین بردن این پدیده مذموم و منفور اجتماعی، به آن جلب نگشته و مبارزه جدی و پیگیر آغاز نگشته است. آن خشونت اجتماعی که این مقال به آن پرداخته و توجه کرده، خشونت علیه زنان در افغانستان است که متاسفانه بهعنوان سنت رایج و فرهنگ مقبول در جامعه موردپذیرش واقع گردیده است. اولازهمه باید ببینیم که منظور از کاربرد واژه خشونت (که علیه زنان در افغانستان اعمال گردیده است) در این مقال چیست؟
خشونت چیست؟
هرچند گفته میشود که انسان پیشازتاریخ، که در دستههای شکارچی و گردآورنده خوراک زندگی میکرد، با کمترین ویرانسازی و بیشترین تعاون و سهیم بودن مشخص میشد، و تنها با افزایش بارآوری و تقسیمکار، تشکیل مازاد گسترده، و ساخت دولت همراه رتبهبندی سرآمدان، ویرانسازی گسترده و شقاوت به وجود آمد و با رشد تمدن و نقش قدرت، افزایش یافت. (اریک فروم ۱۳۸۹ ص ۵۳۷) اما از مدتهای زیادی است و تا آنجا که تاریخ در حافظه دارد خشونت قرین و همراه با بشر بوده است. خشونت علیه زنان در مرحله بعد از تاریخ، خیلی نمایان و برجسته بوده است و به اعتراف همهی اندیشمندان تا هنوز که هنوز است حتی در کشورهای پیشرفته این معضل حلنشده اما کاهش چشمگیری داشته است. لازم است که پیش از حرفوحدیثی تعریف خود را از موضوع موردبحث روشن سازم. به باور و برداشت نویسنده این سطور خشونت اینچنین تعریف و در نظر گرفتهشده است. واژه «violent» به معنای خشونت، خشن بودن، وحشی و زورگو است، این واژه با واژهیvis مرتبط است که معنایش زور، قدرت، توانایی و کاربرد توان و نیروی جسمانی است. هلن فرایا، ترجمه عباس باقری (۱۳۹۰ ص۶). خشونت به معنای اعمال فشار شدید بر افراد و یا اشیا بهقصد تخریب، مجازات، یا کنترل آنهاست. (باربارا کراهه،۱۳۹۰ ص ۳) بنابراین خشونت را میتوان هر رفتار و عملی که «ضرر رساندن فیزیکی، جنسی، و روانی را برای زنان به بار آورد و یا تهدیدی در این زمینه تلقی گردد، مانند تهدید به محرومیت از آزادی در حوزه زندگی خصوصی و اجتماعی، خشونت علیه زنان تلقی میگردد». (www.iranamir.com). خشونت علیه زنان در افغانستان یک پدیدهی تازه و استثنایی نیست بلکه یک مساله دیرینه با پسزمینهی فرهنگی- تاریخی است که تبدیل به هنجار عمومی گردیده است.
انواع خشونت
خشونت اعمالشده علیه زنان افغانستان به شکل متنوع و گوناگونی رخ نمایانده و امکان ظهور و بروز یافته است. رفتارهای گوناگون که از انسان سر میزند و در عرصههای مختلف حیات اجتماعی خود را نشان میدهد در مناسبات با زنان افغانستان نیز خود را پدیدار ساخته و هستی گرفته است. اگر زوایای زندگی زن افغانستانی را بهدقت بنگریم تمام آن زوایا را مملو از خشونت و پرخاشگری مییابیم. زندگی برای زن افغانستانی زندگی نیست و نشاط و آرامش و آسایش را هرگز تجربه نکرده و شاهد آن نبوده است، بل سراسر ترس دلهره اضطراب بر سرنوشت زن افغانستان سایه افکنده و او مجبور و محکوم به این سرنوشت است. تمام باید زجر بکشد و منت و کتک و آزار و اذیتهای خانواده همسر خود را تحمل کند و مانند برده هرگز خود را آزاد حس نکرده و دایما در قید سنتهای زنوشوهری و یا اسیر باورها و ذهنیت منحط جامعه عقبمانده و سنتی خود هست. خشونتهای که علیه زنان در افغانستان اعمال میشود آنقدر گسترده و وسیع است که نمیشود همهی آنها برشمرد و یادآور شد، اما میتوان این خشونتهای اعمالشده را به دودسته کلی دستهبندی کرد:
- خشونتهای روانی
- خشونتهای بدنی
خشونتهای روانی به خشونتی اطلاق میگردد که عامل آن با استفاده از فشارهای گفتاری و رفتارهای توجیه آمیز قربانی خود را به توهین، تحقیر و اهانت و زیر پا کردن کرامت انسانی وی وادار میکند. عامل خشونت روانی خود را بهعنوان تعیینکننده سرنوشت قربانی خود تعریف میکند؛ تا بدینوسیله زندگی روزمره قربانی خود را نظارت و کنترل نماید. به تعبیر دیگر هر نوع گفتار و یا رفتار پرخاشگرانهای که موجب توهین، تحقیر، آزار و اذیت یک فردی شود خشونت روانی خواهد بود. حتی سکوتی که سبب بروز چنین حالاتی گردد همچون سخن و گفتار خشونت روانی محسوب میگردد و هر کنشی که موجب آزار و اذیت روحی و روانی کسی شود و آثار اخلاقی و عاطفی منفی به بار آورد خشونت روانی بهحساب میآید. نداشتن آرامش و امنیت روانی در بسا موارد خیلی دردناکتر از خشونت بدنی است؛ چیزی که بسیاری از زنان در فرهنگها و جوامع مختلف آن را روزانه تجربه میکنند. هرچند خشونت بدنی شایعترین خشونت علیه زنان به نظر میآید؛ اما به گفتهای برخی کارشناسان خشونت روانی نیمی از خشونت اعمالشده را تشکیل میدهد. در کشور ما ازبسکه خشونتهای بدنی گسترده و شایع است که مردم خشونت روانی را خشونت نمیدانند. (محمد داوود منیر و همکاران ۱۳۸۸ ص ۲۷-۲۸)
۱-۱- خشونت زبانی: یکی از گونههای خشونت روانی خشونت زبانی است. خشونت زبانی که عبارت از کاربرد واژههای رکیک، دشنامهای زشت فحشهای خانوادگی که دون شان روابط خانوادگی و خویشاوندی است؛ استهزا، تحقیر، بداخلاقی، بیاحترامی دادوفریادهای آزاردهنده و … هست؛ بسیار شایع و رایج هستند. این نوع خشونت بیشتر در درون خانوادهها و بیشتر میان زن و شوهر بروز کرده و نمود پیدا میکند. متاسفانه در کشور ما به خاطر بیسوادی و سطح پایین فرهنگ عمومی، مردان با همسرانشان نه بهعنوان شریک زندگی؛ که بهعنوان یک برده و یا یک کالای که او مالک اوست برخورد میکنند و هر معاملهی (خوب یا بد) را حق خود میدانند و برای همسر خود هیچ نوع کرامت و شخصیت انسانی قایل نبوده و او را گرامی نمیدارند و چهبسا تکریم و احترام او را خلاف شان مردانگی و در انظار عمومی موجب خجلت و سرافکندگی دانسته عامدانه و جاهلانه برخورد و رفتار درست انسانی را از او دریغ کرده سبب آزار و اذیت همسرش میگردند. خشونت زبانی شایعترین، رایجترین و معمولترین چیز در مناسبات شوهران و همسرانشان هست.
۲-۱- خشونت رفتاری: خشونت روانی گاهی در گفتار ظاهر میگردد و گاهی در رفتار. خشونت گفتاری را بیان کردم و خشونت رفتاری همانند حالات چهره و دیگر علایم غیرکلامی و رفتاری از قبیل چهره خشمناک به خود گرفتن، بیاعتنایی، نمایش رفتار تنفرآمیز، تمسخر، تماس چشمی غضبناک و نفرت زا، حالات بدنی که گونهی هجوم و حمله را به نمایش میگذارد و حالت تسلط بر خود را به خود میگیرد و انواع و اقسامی از علایم رفتاری که موجب آزار و اذیت فرد قربانی میشود، از مصداقهای بارز خشونتهای روانی رفتاری بهحساب میآیند. استفاده از برتری و مزایای حقوقی خود، برای ضربه زدن به قربانی نیز میتواند تحت عنوان خشونت روانی رفتاری قرارداد. مثلا مردی که از مزایای حقوقی اجازه انتخاب همسر، میرود همسر دیگر انتخاب و ازدواج مجدد میکند تا این زن خود را آزار و اذیت و شکنجه روانی کند خشونت روانی رفتاری را مرتکب شده است. (محمدرضا سالاریفر ۱۳۸۹ ص ۱۰۱-۱۰۲)
۳-۱- خشونت محرومیتی: محروم کردن زنان از دیدار دوستان و اعضای خانواده از قبیل مادر، پدر، برادر و … زمانی که از خانه پدری به خانه شوهر نقلمکان میکنند یکی دیگر از خشونتهای روانی است که زنان افغانستان از آن پیوسته رنجبرده و اذیت میشوند. در کشور ما ازآنجای که نگاهها به زنان نگاه انسانی نبوده و بهعنوان یک کالای جنسی به آن مینگرند، نیازهای روحی و روانی او درک نگشته و در نظر گرفته نمیشود. وقتی زنی شوهر انتخاب کرده و پا به خانه همسر خود میگذارند حق ندارد بدون کسب رضایت شوهر به دیدار مادر، پدر، برادران و سایر اعضای خانواده نایل آیند و شوهران هم اگر مناسباتش با خانواده زنشان خوب باشند بر اساس سنتهای رایج در جامعه، مشکلی چندانی وجود ندارد و زودتر زمینه دیدار خانم با اقاربش فراهم میشود اما اگر خداینکرده مشکلی میان زن و شوهر و یا اقارب زن با شوهرش وجود داشته باشد؛ زن محروم از دیدار عزیزان خود میگردد. محرومیت سازی شیوهی است برای ارضای حس انتقام از زن و یا اقارب آن. بدینجهت زنان افغانستان مدتهای مدید، و زمانی زیادی منتظر میمانند تا فرصتی و زمینهی پیش آید دیدار مادر، پدر، و … را نصیب گردد. رنج محرومیت دیدار عزیزان رنجی است که خیلی از زنان کشور در طول زندگی خود آن را بر دوش کشیده و با آن میزیند و میسازند.
همچنین میتوان عدم پرداخت نفقه به شکل وافی و کافی و نپرداختن مهریه را نیز تحت عنوان خشونت محرومیتی و روانی جا داد و بر آن افزود. مساله تهیه امرارمعاش زندگی و برخوردار بودن زنان از حق مطالبه هزینههای روزمره از قبیل لباس مناسب و انتخاب سبک و شیوه زندگی و اعمال ذوق و تمایلات شخصی در زندگی خصوصی و درون خانوادگی یکی از مشکلات زنان افغانستان است که غالبا در این دوره و زمانه و خصوصا در جامعه افغان (پشتون) ما هستی ندارد و از زندگی این قشر از اقشار جامعه غایب است. زنان افغانستان اگر مبالغه نباشد بسیارشان اختیار خوردن را هم ندارند چه رسد از اختیارات و انتخاب چیزهای لوازم دیگری زندگی. خلاصه خشونت روانی را مردم افغانستان اصلا درک نمیکنند و آن را اصلا خشونت نمیدانند، چنانچه بیماری روانی را اصلا نمیشناسند و آن را بیماری نمیدانند. تا یک انسان رسما دیوانه نگردد و هذیان نگوید و رفتار دیوانهوار از خود بروز ندهد مردم متوجه افسردگی و بیماریهای روانی نیستند. خشونتها علیه زن در خانواده ابتدا جنبه روانی دارد و در گفتار و رفتارهای خاص بازتاب پیدا میکند، بعد و بهتدریج ابعاد بدنی پیدا میکند. (محمدرضا سالاریفر، همان)
خشونتهای بدنی را میتوان قرار ذیل برشمرد
۱-۲- آزار و اذیت: آزار و اذیت بدنی یکی دیگر از خشونتهای بسیار رایج و شایعی است که زنان افغانستان در طول تاریخ با آن مواجه بوده و تاکنون با آن دست به گریباناند و دولت پسا طالبانی هم نتوانستند (ریشهکنی که هیچ)، بل برای کاهش آن، کاری جدی به عملآورند. شکنجه بدنی زنان به خاطر تنبیه و برآورده نشدن انتظارات آنان باز یک امر معمول و بسیار رایجی است. کتک زدن زنان با انواع و اقسام وسایل ضرب و شتم؛ اخلاق عمومی مردان کشور را شکل میدهد و حتی این نوع برخورد و واکنشها در برابر زنان را نوعی بروز وقار و هیبت و صلابت مردانگی بهحساب میآورند. چون چنین میپندارند این نوع برخورد و رفتار ناشایست از سوی افکار عمومی نهتنها محکوم نگشته و مذموم شمرده نمیشوند که تایید و تشویق نیز میگردد.
بدین لحاظ ضرب و شتم و آزار و اذیت رسانی به زنان بهعنوان یک هنجار عمومی درآمده و مقبولیت اجتماعی داشته و دارد. در این آزار و اذیت بدنی، از مشت، لگد، چوب و چماق و هر چه در زمان تنبیه در دستش بیفتند استفاده کرده و با آنان زنان را میزنند. متاسفانه نه جامعه چنین رفتارهای غیراخلاقی و غیرانسانی را ملامت و نه وجدانهای بیدار انسانی وجود دارد که به داوری نشسته و اینچنین رفتارها را محکوم نمایند. بااینکه قریب به نودونه درصد خشونتهای واقع برزنان به مراجع مربوطه ثبت نمیگردد اما با آنهم آمارهای وقوع اینچنین رخدادها که در کمسیون مستقل حقوق بشر ثبت گردیده بسیار زیاد است. ضرب و شتم زنان یک مساله و رخداد بسیار عادی در افغانستان و هرکسی که ساکن این کشور هست آن را بهعنوان یک رویداد همواره جاری و طبیعی شده مییابد.
۲-۲- قتل و جنایت: فجیعترین و دردآورترین خشونتهای بدنی که علیه زنان در طول تاریخ اعمال گردیده و تاکنون اعمال میگردد، جنایاتی است که وجدان بیدار بشریت را به دادخواهی میخواند. در رسانههای همگانی هرازگاهی شنیده و دیده میشود که جنایاتی بسیار خشن و غیرانسانی علیه زنان در جایجای این سرزمین و کشور به وقوع میپیوندد، مانند بریدن اعضای بدن؛ همچون بینی، گوش، تجاوز جنسی در ملای عام و به شکل گروهی و شکستن دستوپا و درنتیجه قتلهای فجیعانه و شکنجههای وحشیانه چون داغ کردن بدن بریدن زبان، تیزاب پاشی و انواع و اقسام آزار دادن و اذیت کردن هست.
عوامل خشونت علیه زنان در افغانستان
به نظر میرسد که عوامل اعمال خشونت علیه زنان در افغانستان جدا از رفتارهای فردی که ممکن است فردی دچار بیماری روانی و گرفتار سندروم سادیسمی باشد اما در کلیت این پدیده باز میتوان به دو عامل عمده اشاره کرد که نقش تاثیرگذار و تعیینکننده نسبت به این موضوع دارد. این دو عامل را میتوان عامل دینی و فرهنگی نام برد.
۱- عامل دینی
متاسفانه در افغانستان به خاطر بیسوادی اکثریت مردم، جهل و نادانی بیداد میکند و مردم افغانستان حتی نسل امروزهشان تا هنوز در فضای قرونوسطایی تنفس کرده و میزیند. به این خاطر هم افراد انتحاری زیاد سر برآورده و خشونتهای جاهلانه دینی زیاد به وقوع میپیوندد. باورهای دینی و تبلیغ و ترویج دین متحجرانه از سوی عالمان دینی و القای بدبینی و نگرش منفی نسبت به زنان به نام نگرش دینی و اسلامی عامل اساس در تحقیر زن و سبب وقوع و توجیه خشونتها و جنایتهای واقعشده میشود. تفسیر از دین در میان علمای دینی که آگاهی عمیق و اطلاع دقیق از دین ندارند و اکثرا سنتها و رسم و رواج قبیله را به نام اسلام تعریف میکنند باعث اینهمه بدبختیهای فردی و اجتماعی گردیده است. متاسفانه در تمام جوامع ابتدایی و حتی مدرن این مساله وجود داشته است که یک عقیده و یا مکتب و مذهب اعتقادی را طبق ظرفیت و پیشفرضهای خود فهم کرده و قبول میکنند. از همینرو ما مکتب و نهضت فکری و اعتقادی در تاریخ نداریم که تحریف نشده باشد و همانطوری که هست فهم گردیده و حفظشده باشد. اسلام همچنین است. با توجه بابیان صریح قرآن مبنی بر حرمت داشتن زن و از جنس خود مرد بودنش در این دوره و زمانه حتی در میان علمای شیعه و آنهم در میان مراجع تقلید یافت میشود که معتقدند زن از جنس انسان نه بلکه از جنس حیوانات است و برای اینکه انسان نترسد و نسل خود را از طریق آن تداوم بخشد خدا آن را بهصورت انسانی سرشت نه با سیرت انسانی!
این روزها در شبکههای اجتماعی سخنان یکی از مراجع تقلید شیعه که در قم و در قید حیات است و از تیپ علمای غیرسیاسی و غیرانقلابی و سنتی محسوب میگردد ادعا کرده است که زن از جنس انسان نیست و او حیوانی بهصورت انسان است.! نمیدانم این تیپ علما اینگونه عقاید خود را از کجا گرفته است؟! اگر از قرآن گرفته باشد که قرآن با صراحت زن و مرد را از جنس واحد معرفی کرده است. اگر قرآن ملاک باشد که قرآن چنین گفته است: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ یا أَیهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَهٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالًا کَثِیرًا وَنِسَاءً وَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی تَسَاءَلُونَ بِهِ وَالْأَرْحَامَ إِنَّ اللَّهَ کَانَ عَلَیکُمْ رَقِیبًا(النساء/۱) ای مردم! از (مخالفت) پروردگارتان بپرهیزید! همان کسی که همه شما را از یک انسان آفرید؛ و همسر او را (نیز) از جنس او خلق کرد؛ و از آن دو، مردان و زنان فراوانی (درروی زمین) منتشر ساخت. و از خدایی بپرهیزید که (همگی به عظمت او معترفید؛ و) هنگامیکه چیزی از یکدیگر میخواهید، نام او را میبرید! (و نیز) (از قطع رابطه با) خویشاوندان خود، پرهیز کنید! زیرا خداوند، مراقب شماست. و همچنین در آیه دیگر نیز چنین میخوانیم: وَمِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْوَاجًا لِتَسْکُنُوا إِلَیهَا وَجَعَلَ بَینَکُمْ مَوَدَّهً وَرَحْمَهً إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یتَفَکَّرُونَ(الروم/۲۱)
و از نشانههای او اینکه همسرانی از جنس خودتان برای شما آفرید تا در کنار آنان آرامش یابید، و در میانتان مودت و رحمت قرارداد؛ در این نشانههایی است برای گروهی که تفکر میکنند! همچنین این آیه نیز تاکید این دارد که زنها از خود شما و مثل خود شما انسان است و حیوان به آن معنا نیستند. وَاللَّهُ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْوَاجًا وَجَعَلَ لَکُمْ مِنْ أَزْوَاجِکُمْ بَنِینَ وَحَفَدَهً وَرَزَقَکُمْ مِنَ الطَّیبَاتِ أَفَبِالْبَاطِلِ یؤْمِنُونَ وَبِنِعْمَتِ اللَّهِ هُمْ یکْفُرُونَ(النحل/۷۲) خداوند برای شما از جنس خودتان همسرانی قرارداد؛ و از همسرانتان برای شما فرزندان و نوههایی به وجود آورد؛ و از پاکیزهها به شما روزی داد؛ آیا به باطل ایمان میآورند، و نعمت خدا را انکار میکنند؟!
شهید مطهری نیز در این زمینه چنین بیاناتی دارد: «اگر بخواهیم ببینیم نظر قرآن درباره خلقت زن و مرد چیست، لازم است به مساله سرشت زن و مرد- که در سایر کتب مذهبى نیز مطرح است- توجه کنیم. قرآن نیز در این موضوع سکوت نکرده است. باید ببینیم قرآن زن و مرد را یک سرشتى مىداند یا دو سرشتی؛ یعنى آیا زن و مرد داراى یک طینت و سرشت مىباشند و یا داراى دو طینت و سرشت؟ قرآن باکمال صراحت درآیات متعددى مىفرماید که زنان را از جنس مردان و از سرشتى نظیر سرشت مردان آفریدهایم. قرآن درباره آدم اوّل مىگوید: «همه شمارا از یک پدر آفریدیم و جفت آن پدر را از جنس خود او قراردادیم» (سوره نساء آیه ۱). درباره همه آدمیان مىگوید: «خداوند از جنس خود شما براى شما همسر آفرید» (مطهرى ج۱۹ ص ۱۳۱) علامه طباطبایی نیز در تفسیر المیزان چنین نگاشته و اظهارنظر میکند: «اسلام بیان مىکند که زن نیز مانند مرد انسان است، و هر انسانى چه مرد و چه زن فردى است از انسان که در ماده و عنصر پیدایش او دو نفر انسان نر و ماده شرکت و دخالت داشتهاند، و هیچیک از این دو نفر بر دیگرى برترى ندارد، مگر به تقوا، هم چنانکه کتاب آسمانى خود مىفرماید:” یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثى، وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا، إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ. بهطوریکه ملاحظه مىکنید قرآن کریم هر انسانى را موجودى گرفتهشده و تالیف یافته از دو نفر انسان نر و ماده مىداند، که هر دو بهطور متساوى ماده وجود و تکون او هستند، و انسان پدید آمده (چه مرد باشد و چه زن) مجموع مادهاى است که از آن دو فرد گرفتهشده است.» (ترجمه المیزان، ج۲، ص: ۴۰۶) علامه در این زمینه دلایل زیاد و متعددی قرآنی را برای اثبات اینکه گوهر زن و مرد هیچ تفاوتی باهم ندارند و هر دو از جنس واحد هستند؛ ذکر میکند که این نوشتار حوصله پرداختن به آنها را ندارد.
اما پرسش اینجاست که این علمای کرام چنین عقاید واهی را از کجا اخذ میکنند؟! اگر علمای افغانستان را مقصر ندانیم که سواد کافی ندارند و سنتهای قومی و قبیلهای خود را به نام اسلام قالب کرده و به خورد مریدان خود میدهند اما از یک مرجع تقلید شیعه که اجتهاد کرده و در دین صاحبنظر و صاحب رای تشریف دارد در این عصر و زمانه اینهمه عقیده مخالف قرآن و علم چرا؟! مارکسیستها طبقهی شدن جامعه را عامل تحقیر و استثمار زن میدانند. یکی از ویژگیهای دنیای سرمایهداری و در کل جامعه طبقاتی، نابرابری جنسهاست. مردان در اقتصاد، فرهنگ، سیاست و زندگی روشنفکرانه حاکماند، درحالیکه زنان نقش فرمانبر و سلطهپذیر را بازی میکنند. جامعه طبقاتی شده برای حفظ سلطه خود بر طبقه پایینتر خصوصا زنان به توجیه و استدلالهای واهی متوسل میشوند. ازجمله اینها فرودستی زنان را نتیجه خلقت طبیعی و تفاوتهای بیولوژیکی او میدانند درحالیکه این تفاوتهای فیزیولوژیکی و بیولوژیکی او نیست که زن را به اسارت درآورده و چنین ذلیل و خوار گردانیده است بلکه این تاریخ است که چنین سرنوشتی را بر زنان تحمیل کرده است. سرنوشت امروز زنان و وضعیت فرودستی آنان طبیعی نیست بل تاریخی است که از سوی حامیان وضع موجود توجیه طبیعی میگردد. (فردریک انگلس و دیگران ۱۳۸۱ ص۶۶- ۷۰) در افغانستان ما، نیز مردان سلطه خود را به وسیله دین و مذهب توجیه میکنند و اینیکی از عوامل بسیار مهم در بروز خشونت علیه زنان بوده و هست.
۲- عامل فرهنگی
عامل فرهنگی دومین عامل مهم در اعمال خشونت علیه زنان در افغانستان است. ساختار شخصیت انسان وابستگی تنگاتنگی به فرهنگ ویژه جامعهای خود دارد. منظور از فرهنگ در اینجا نظام ارزشهای بنیادی جامعه است. بهاینترتیب با هر نظام اجتماعی – فرهنگی یک «شخصیت پایه» متناظر است. هر جامعهای یک کل فرهنگی اصیل است. جامعههای که ازلحاظ درجهی اقتصادی مشابه هماند میتوانند ازلحاظ فرهنگی کاملا متفاوت باشند (ریمون بودن و فرانسوا بوریکو ۱۳۸۵ ص ۵۱۳-۵۱۴) اساسا شخصیت چیزی نیست جز فرهنگ یک جامعه که از طریق فرایند جامعهپذیری به انسان منتقل میشود و انسان صفت انسانی را به خود میگیرد. فرهنگ پایه رفتار و ملاک داوری و معیار شخصیت است. فرهنگها به نسبتی که چه اندازه به نفع جامعه است و زندگی را برای افراد تسهیل میکند میتواند خوب و بد و مترقی و عقبمانده تلقی گردد. افغانستان همانطوری که از سایر جهات عقبمانده و مفلوک است ازنظر فرهنگی نیز سیهروز و بدبخت است؛ زیرا فرهنگ این مرزوبوم نتوانسته مدنیتی را شکل بدهد که خشونت جنگلی و زندگی طبیعی گونه را ارتقا بخشد و رنج و مصایب را از حاملان خود بکاهد. انحطاط فرهنگی و عقبماندگی تاریخی یکی از عوامل عمده دیگری است که هم موجب آزار و اذیت کلیه مردم و هم بیشتر موجب عذاب و اذیت و شکنجه زنان میگردد و سالیان دراز جنگ و خونریزی و جنایت و قساوت و… محصول فرهنگ افغانستان است. زنان بیشتر قربانی این فرهنگ جهنمی بوده و هست.
فرجام سخن:
خشونت نسبت به زنان در افغانستان بسیار گسترده و وحشیانه است که در دنیای کنونی هرگز تصور اینچنین رفتار نمیتواند قابلقبول وجدانهای بیدار انسانی باشد. خشونت نسبت به زنان به وسعت و ابعاد روابط انسانی متنوع و گسترده است. عمدهترین عوامل بروز خشونت علیه زنان و دین و فرهنگ جامعه افغانستانی است و دین و فرهنگ رابطه دوسویه دارند و هرکدام از دیگری متاثراند. دین بدون رشد و ارتقای فرهنگ متحول نمیگردد و از طرفی دیگر فرهنگ هم خودش اسیر دین و باورهای اعتقادی است. تا این دو با تلاش و کوششهای روشنگران جامعه به بالندگی و خلاقیت و خیزش و جهش نیفتند رهایی از این وضعیت ناگوار و درد و رنج مصیبتبار میسر شدنی نیست و وضعیت در همه عرصهها همین است که هست. تمام عمر باید خون خورد و جنگید و خشونت ورزید و در این محیط اجتماعی که توسط خود ما تبدیل به جهنم عینی گردیده است سوخت و ساخت و عاقبت هم خاکستر شد و دود گشت و به هوا سرگردان.
یادداشتها:
۱- فرایا، هلن، خشونت در تاریخ اندیشه فلسفی، ترجمه عباس باقری نشر فرزان چ اول تهران ۱۳۹۰
۲- کراهه، باربارا، پرخاشگری از دیدگاه روانشناسی اجتماعی، ترجمه محمدحسین نظری نژاد، چ اول تهران ۱۳۹۰
۳- www.iranamir.com)
4- سالاریفر، محمدرضا، خشونت خانگی علیه زنان، مرکز نشر هاجر، قم ۱۳۸۹
۵- منیر، محمد داوود و همکاران، خشونت خانوادگی، عوامل و راهکار مقابله با آن، شبکه جامعه مدنی و حقوق بشر چ اول ۱۳۸۸
۶- مجموعه آثار استاد شهید مطهرى ج ۱۹ مقام زن در جهانبینی اسلامى
۷- ترجمه المیزان، ج۲، ص: ۴۰۶
۸- انگلس، فردریک و دیگران، زنان در جامعه، ترجمه اصغر مهدیزادگان، انتشارات نگاه، تهران ۱۳۸۱
۹- بودن، ریمون، و فرانسوا بوریکو، فرهنگ جامعهشناسی انتقادی، ترجمه عبدالحسین نیکگهر، فرهنگ معاصر تهران ۱۳۸۵