ضرورت تغییر نام افغانستان

هویت ملی، روحیه ملی و احساس ملی در افغانستان با تحمیل هویت قومی افغان از بین رفته و ریشه بسیاری از بحرانهای سیاسی، امنیتی، فرهنگی و غیره شده است. روح همبستگی، احساس وابستگی انسانهای یک سرزمین یک امر ارادی و دلبخواهی است که با تحقق منافع مشترک، حقوق مشترک، حاکمیت مشترک و سرنوشت مشترک، ممکن و میسور میشود. تحمیل هویت قومی و توهین به هویتهای دیگر به خاطر نپذیرفتن هویت افغانی بهعنوان هویت ملی، نهتنها سبب شکلگیری هویت ملی و احساس وابستگی نمیشود بلکه تنفر و انزجار از داشتن چنان هویت کذایی به وجود آمده و به امتداد تاریخِ تحمیلِ هویتِ قومی تکثیر میشود. اگر گفته میشود، عناصر چون تاریخ مشترک، سرزمین مشترک، زبان و دین مشترک، عناصر تشکیلدهنده هویت ملی است به این دلیل است که به وجود آورنده احساس مشترک و به وجود آورنده روحیه همبستگی و یگانگی است؛ ولی زیربنای هویت ملی این سرزمین از زمان تصویب نام کشور به نام افغانستان در زمان حکمرانی شاه امانالله (در سال ۱۳۰۲) بهغلط و خطا بر هویت تک قومی استوارشده است و به رسمیت دادن هویت قومی بهعنوان هویت ملی به معنای بنا کردن هویت ملی بر ویران کردن خرده هویتهای دیگر است.
تلاش و توجیه بعدازآن، برای به وجود آوردن احساس هم سرنوشتی بر این هویت قومی یک تلاش بیحاصل و یک توجیه غیرمنطقی است؛ چون ممکن نیست شهروندان اقوام دیگر، احساس مشترک را باکسانی پیدا کنند که کشور به نام قوم او، هویت ملی به نام هویت او و پول ملی به نام تبار او چاپ و تکثیر میشود؟ چگونه احساس تعلق به هویت جعلی افغانی را بکنند که پیشقراولان این طرز تفکر، دیگران را حرامی، خارجی و مهاجر میخوانند؟ توجیه اینکه هندوستان، ازبکستان و تاجیکستان به نام اقلیتهای یک کشور است توجیه خطا، نچسب و غیرمنطقی است؛ چون مقایسه این جغرافیا با این مجموعه انسانی، با این فرهنگ و سنت و این روحیه قومی یک مغالطه و یک سفسطه آشکار است.
کدام تصفیه قومی، کوچ اجباری، قتلعامهای خونین تاریخی در آن کشورها به خاطر برتری قومی و نژادی به وقوع پیوسته که در افغانستان رخداده است؟ کدام تاریخ ننگین از چهلدختران، مزار، کنده پشت، دهمزنگ، میرزاولنگ و قندوز را آن سرزمینها در خود دیده است که کشوری به نام افغانستان به نام خود ثبت کرده است؟ گذشته از اینکه نام یک کشور باید بر اساس قرارداد و توافق عام شهروندان آن صورت بگیرد. اگر شهروندان غیر تاجیک و غیر ازبک بر نام قومی کشورشان اعتراض نداشتند به آنها مربوطاند، ولی ما این هویت تحمیلی را نمیپذیریم؛ چون بر مبنای همین نام تحقیر و توهین میشویم، حقوق شهروندی ما پایمال و سرنوشت ما غارت میشود.
اکثریت قومی را معیار برای انتخاب نام کشور قرار دادن، سوای از اینکه یک معیار غلط است، در این کشور معنا ندارد؛ زیرا پشتونها اکثریت شهروندان این سرزمین را تشکیل نمیدهند؛ چون اگر اعتراف خود پشتونها را هم بپذیریم که چهل درصد جمعیت افغانستان را تشکیل میدهند، چهل درصد اکثریت قومی نیست. پس کشوری که پر است از نکبتی برای تصاحب انحصاری یک قوم، برای رفاه و آسایش یک قوم و برای نشستن بر سر قدرت یک قوم، نمیتواند آن احساس همبستگی و آن تعلقخاطر همگانی را به وجود بیاورد. اکنون افغانستان یعنی کشوری که برای افغان است؛ یعنی کشوری که جنرال طاقت، اشرف غنی، اصولی و زازی و… معیار تمام تعاملات در آن را پشتون بودن و افغان بودن میدانند. تمام کشتارها و پیمانهای ننگین و خیانتهای وحشتناک پشت پرده، برای حفظ قدرت افغان و افغانیت است که با تاسف کتلههای فرودست همین افغانها کمتر از دیگر هویتهای قومی ضرر ندیده و قربانی نشدهاند.
بنابراین، با نشانه رفتن بر این بنیاد غلط و در هم کوفتن این دیو ددمنش و خونآشام این سرزمین، باید روحیه قومی بر سرنوشت ملی پایانیافته و مسیر شهروندی و هم پذیری راه خود را بگشاید. نام این سرزمین که نقش حیثیتی برای یک قوم به خود گرفته و سبب نفاق و شقاق میان انسانهای این سرزمین شده باید تغییر داده شود تا همه انسانهای آن، احساس ملی، هم سرنوشتی کنند؛ ورنه یک قوم برای حفظ این حیثیت در دو قالب دولت و گروههای مخالف دولت، برای حفظ قدرت یک قوم، تاریخ این قلمرو هستی را سیاهتر میکند و سرنوشت شهروندان آن را تباهتر. ضرورت تغییر نام افغانستان و بیرون آوردن آن از یک مساله حیثیتی، از مهمترین راه برای متوقف کردن جنگ، خیانت و کشتار سربازان و شهروندان آن و ایجاد هویت ملی و احساس وابستگی بر یک معیار منطقی است؛چون به تعبیر یک عزیزی،افغان و افغانیت حرامیترین واژهی در تاریخ لغات این کشور است که به خاطر آن همواره جوی خون از جلو خانههای شهروندان این سرزمین جاری بوده است.