کد مطلب : 1744
یکشنبه ۲۰ حمل ۱۳۹۶ - ۱۹:۰۵
199593
فاقددیدگاه
نوروز جمشیدی

سال نو تقویمی و شرمندگی تاریخی!

۲۲۷_۲۵۴۲۳
«ما تا کنون در فصل زمستان تاریخی خویش به سر می‌بریم و در زندان سخت و طاقت‌فرسایی آن با شلاق سوزناک و عذاب اسفناک آن می‌زییم و زندگی می‌کنیم چه نسبتی با شادی و برپایی آیین نوروزی داریم؟! نوروز ما نو شد اما روزگار ما نو نشد و خورشید درخشان هرگز گرمابخش کویر سوزناک زندگی و برهوت تاریک سرگشتگی ما نگشته و در بام سرنوشت و ایوان سرد نتابیده و روشنی را مهمان سرنوشت فردی و اجتماعی خویش نکرده و به آن آشنایی حاصل نکرده و چهره بشاش و شاداب آن را ندیده و به رویش نخندیده‌ایم. نه خورشید بر سرنوشت ما تابیده و نه ما بر روی خورشید لبخند زده و از وی پذیرایی کرده‌ایم.»

سال ۱۳۹۵ رفت و صفحه تاریخ تقویمی ورق خورد. بهار دوباره از راه رسید و نوای امید و موسیقی رویش را نواخت. خیلی‌ها آمدن سال نو و قدم بهار تازه را گرامی داشتند و تبریکات و شادباش‌های زیادی به همدیگر گفت و مقدم سال نو و آغاز یک آهنگ نو را گرامی ‌داشتند. اما در این میان من مانده بودم که تبریک بگویم یا نه؟ خوش باشم یانه؟ آیا ورق خوردن فصل طبیعت جای خوشحالی دارد که باید اظهار خوشحالی کرده و مقدمش را گرامی بداریم؟! ورق خوردن تقویم سال یک مساله طبیعی و یک چرخش جبری است. چه ما بخواهیم و یا نخواهیم این چرخش صورت می‌گیرد و این صفحه ورق می‌خورد. اظهار شادمانی کردن و برپایی جشن و سرور برای آمدن فصلی که نه با اجازه ما آمده و نه با اراده ما ‌ماندگار می‌گردد چه قدر کاری درست و لازمی هست؟ من که چندان خوش‌بین نیستم. فصول سال می‌آیند و می‌روند و نقشی در خوش‌بختی و بدبختی ما ندارند. البته برخی‌ها مثل بهار و تابستان نسبت به دو فصل دیگر دامن گسترده‌تر و سفره بخشایش بیشتر دارند. خصوصا بهار که سرشار از زیبایی و سرمست از سرزندگی و شادابی است. اما طبیعت شاداب هرگز موجب اجتماع شاداب و پر تراوت نگشته و نقشی سرنوشت نکبت‌بار و آشفته تاریخی ما ندارد.

ما تا کنون در فصل زمستان تاریخی خویش به سر می‌بریم و در زندان سخت و طاقت‌فرسایی آن با شلاق سوزناک و عذاب اسفناک آن می‌زییم و زندگی می‌کنیم چه نسبتی با شادی و برپایی آیین نوروزی داریم؟! نوروز ما نو شد اما روزگار ما نو نشد و خورشید درخشان هرگز گرمابخش کویر سوزناک زندگی و برهوت  تاریک سرگشتگی ما نگشته و در بام سرنوشت و ایوان سرد نتابیده و روشنی را مهمان سرنوشت فردی و اجتماعی خویش نکرده و به آن آشنایی حاصل نکرده و چهره بشاش و شاداب آن را ندیده و به رویش نخندیده‌ایم. نه خورشید بر سرنوشت ما تابیده و نه ما بر روی خورشید لبخند زده و از وی پذیرایی کرده‌ایم.

در گذشته‌ها، اعمال خشونت و ستم سرمای زمستان، بیش از این دوره و زمانه بوده است. برای اینکه در زمستان‌های گذشته برف سنگین می‌بارید و راه‌های مواصلاتی مسدود می‌گشت. از این‌رو مناطق و مردم در محاصره شدید برف و یخبندان اسیر می‌گشتند و آذوقه و مواد غذایی را از یک منطقه به منطقه‌ی دیگر انتقال داده نمی‌توانستند. زمستان‌های گذشته حکم زندان را داشت که مردم آزاد نبودند که تردد و یا کار و تلاش نمایند و محصور در فضای بسته و محیط طبیعی خود بودند. وقتی که زمستان کوچ می‌کرد و بهار پا به صحنه زندگی و حیات مردم می‌گذاشت انگار مردم از قید و بند زمستان آزاد و آزادی خود را جشن می‌گرفتند. به همین خاطر شاد و مسرور به استقبال بهار می‌شتافتند و از بهار با برپایی مراسم و آیین نوروزی  گرامی‌داشت به عمل آورده و ورودش را خیر مقدم می‌گفتند. اما در این دوره و زمانه زمستان آن زمختی و آن استبداد مطلق خود را از دست داده و مردم توسط تکنولوژی از قید و بند آن تا حدودی زیادی آزاد گشته و آن دیوار زمستان فرو ریخته  است.

من با این تردید به پیش‌واز سال جدید رفتم. به همین خاطر خیلی پیام تبریکیه به دوستان و آشنایان نفرستادم و نوروز را آنچنانکه برخی دیگر تجلیل کرده و گرامی‌داشتند؛ اما من این‌کار را نکرده و شاید نتوانستم. برای اینکه من تا هنوز داغ خونین لاله‌های رنگین دهمزنگ را در سینه دارم و خاطره تلخ و دهشت‌زای آن را تا هنوز به شکل عریان و زنده احساس می‌کنم. هیچ حادثه و رخدادی تا هنوز نتوانسته است که مرا شاد و یاد شهدای دهمزنگ را لحظه‌ای از ذهن و حافظه‌ام دور نماید. این است که تا هنوز غمگین و ماتم‌زده هستم و شرمنده از اینکه تا هنوز نتوانستم به رسالت خود عمل نموده و از آرمان والا و اهداف انسانی شهدا حراست و پاسداری درست و برای پیروزی و تحقق آن به طور بایسته و شایسته تلاش و جدیت به خرج دهم. تا هنوز خود را شرمنده شهدا و تاریخ احساس می‌کنم.

امتیاز:
(0) (0)
اشتراک گذاری:
مطالب مرتبط
دیدگاه شما