بخت و اقبال عیسی خان لغمانی سرباز امنیتی شورای ملی

دوشنبه پارلمان افغانستان نیز مثل هر گوشهی دیگر وطن به خود لرزید و با صدای فیر و شلیک تفنگ غبار ترس و وحشت بر چهرهاش نشست. بازهم برادران ناراضی بودند که از دل امنیت ملی کامیون مواد انفجاری را به دروازه مجلس رسانده بود تا نارضایتی خود را از دولت و مجلس ملی نشان دهند. مهم این نیست که این بار دود و باروت به داخل مجلس رسید و وکلا سراسیمه از درِ پشتی پا به فرار گذاشتند؛ بلکه مسابقه تقدیر از عیسی خان لغمانی گارد امنیتی مجلس شورای ملی، عجیبترین بخش این قضیه است که مثل هر سرباز دیگر از ترس جان یا از روی وظیفهشناسی دست در ماشه تفنگش برد و از ورود انتحاری به مجلس ملی ممانعت کرد.
بخت عیسیخان لقمانی هم در این بود که محافظ وکلای مردم شده بود که با پولهای حرام و نامشروع آنان، حساب بانکیاش پُر شد و هم اقبالش در این بود که از قوم پشتون و از برادران احمدزی بود که بهپاس شجاعتش مورد سخاوتمندانهترین بخشش اشرف غنی اما از کیسه ملت قرار گرفت. اگر کمی تامل کنیم درخواهیم یافت که اتفاق آن روز مثل هر اتفاقی دیگر و حتی کمتر از هر حادثهی بود که همهروزه در سراسر کشور رخ میدهد و انسانهای را به قربانی میگیرد.
تفاوت اینجاست که خطر آن روز برای قلعه حیواناتی بود که بازور مردم در کرسی قدرت تکیه زدند و برای منافع شخصی خود قانون وضع کردند و میکنند و به باورشان خونشان رنگینتر و جانشان عزیزتر از شهروندان این کشوری است که برای محافظت آن از کیسه دولت و ملت باید پرداخت شود. شجاعت لقمانی چه برتری از آن دسته از سربازان ملی دارد که با شکمگرسنه، پایبرهنه، با دستان خالی در برابر هراسافکنان میجنگند و گاه طعمه برادران ناراضی میشوند که با نخ از کمرشان میبرند و یا در ملای عام به رگبار میبندند؟ یا چه برتری نسبت به دیگر سربازان اردوی ملی دارد که هفتهها در محاصره هراسافکنان قرارگرفته و مقاومت میکنند تا مبادا ترس و وحشت در دلهای مردم جای گیرد؟
کسی که در درون «کانتینر» و در غفلت مطلق نشسته است تا انتحاری وارد محوطه مجلس شود چهقدر سزاوار اینهمه ریختوپاش وکلای غیرقانونی و پولهای غیرقانونی است؟ و یا چگونه میشود باور کرد که لقمانی با صدای انفجار از درون کانتینر بیرون دویده و شش تا انتحاری را به رگبار ببندد ولی سه ساعت جنگ و تبادل آتش میان پاسگاه امنیتی و انتحاری رخ بدهد؟ نکند مانند مکاتب خیالی وزارت معارف، لقمانی با سربازان خیالی جنگ و درگیری داشته باشد؟ چرا از جنرال عبدالرزاق قندهاری که به هیچ هراسافکن پاکستانی و طالب رحم نمیکند، نهتنها تقدیر نمیشود، بلکه سرش معامله گفتگوی صلح با طالبان میشود؟ چرا تورن جنرال مرادعلی مراد که مرتب و مکرر ولسوالی سقوط کرده در دست طالبان را باز پس میگیرد نشانه لیاقت و درایت نمیگیرد؟ و چرا اساسا نامی از شجاعت و درایت این مرد در میان نیست؟ اگر مساله حفاظت از جان یکمشت رشوهخواران شورای ملی نیست، چرا از خانواده شهید جانعلی که برای حفاظت از جان انسانهای این کشور انتحاری را بغل کرده بود و بهمراتب کار انسانیتر و اخلاقیتر انجام داده بود تقدیر نمیشود؟
بُعد دیگر این قضیه این است که لغمانی یک پشتون و یک افغان است که به لطف تقدیر خوشایند احمدزی قرارگرفته است. اشرف غنی در تمام این دوران دولت غیرقانونی خود بارها تلاش کرد تعصب قومی و قبیلهگرایی خود را پنهان کند، ولی آثار تعصب و نژادپرستیشان همیشه هویدا شد. سکوت استراتژیک در برابر جان و ناموس هزاره را در پیشگرفته و بیشرمانه وکلای غزنی را به اجتناب از قومگرایی فرامیخواند. شعار شایستگی سر میدهد هر نادان و بیخرد قوم خود را مشاور خود معرفی میکند. هر خایین و قاتل را در سمتهای کلیدی معرفی میکند آنگاه گردوغبار خیانتش را میتکاند. بلاهت بدتر از این میشود که در کشور تمام سربازان ملی برای حفاظت کشور میجنگند ولی مدال شجاعت و خانه مجلل نصیب عیسیخان لغمانی میشود که از یکمشت وکلای غیرقانونی و مفتخور حفاظت کرده است؟ یا نکند رشوه یک میلیارد دالری کرزی برای جاسوسش به پاکستان را خدمت به کشور میدانند که فرودگاه بینالمللی کابل را به نامش میکنند و منزل برایش میدهند؟ اگر در این کشور فقط لغمانی، قندهاری و ننگرهاری شجاعت دارند و برای امنیت کشور از شجاعتشان مایه میگذارند پس چرا امنیت تامین نمیشود؟
با توجه به آنچه گفته آمد به این نکته رهنمون میشویم که تقدیر از عیسیخان لغمانی تقدیر از سرباز شجاع کشور نیست؛ بلکه تقدیر از کسی است که از روی بخت و اقبال هم یک پشتون است که حکومت پشتونگرا برای چور و چپاول خزانه ملت سخاوت به خرج میدهد و جیب قوم خود را پُر میکند و هم محافظ یکمشت وکلای کذاییاند که غیرقانونی بر مسند قدرت تکیه زدهاند و با پولهای نامشروع و از کیسه ملت به سرباز محافظشان بخشش میکنند.