مزاری و پیروان شعاری

بیست و هفتمین سال اسارت مظلومانه و شهادت غیرمنتظره شهید مزاری را گرامی داشته و به روح آن شهید راه عدالت و آزادی و همراهان پاکبازشان درود میفرستم و احساس سرافکندگی و اعلان شرمندگی میکنم از اینکه نتوانستیم مسوولیت تاریخی را که او با شهادتش بر دوش ما گذاشته است ادا نماییم و راه و هدف او را تعقیب و پرچم به زمین افتاده او را بلند و همچون او با عزم و اراده آهنین به میدان نبرد با اهریمنان تاریخ راستقامت ایستاد شویم و اینک ما هستیم و احساس سرافکندگی تاریخی و شرمندگی از این بیعرضگی.
بیستوهفت سال از آن واقعه تلخ و رویداد جانخراش گذشت اما ما نهتنها راه او را ادامه داده نتوانستیم که حتی همان راه ناتمام را که شهید مزاری طی کرده و همان آغاز و دستاوردی که به ارمغان آورده بود را نیز حفظ نتوانستیم و برگشتیم به نقطه صفر و همانجای که پیش از رشادتها و شهادتهای جوانان و آوارگی و بیخانمانی مردم خود بودیم. مزاری با یاران خود مظلومانه و حقارت آمیز با دستان بسته و بازی با گوش و تمسخر و اهانت زجر دهنده، شهید شدند اما بعد از او مدعیان پیروی و داعیهداران رهروی او، راه او را نپیمودند. فقط به مخته و ماتم و تجلیل اکتفا کردند و با برپایی مراسم ختم و فاتحهخوانی، فاتحه تعقیب راه، انتقام خون، و در یککلام فاتحه هدف و آرمان او را خواندند و همواره و هرساله در هر گوشه و کنار جهان گرد هم میآیند به نام مراسم سالگرد، یادبود و تجلیل، فاتحه خط و راه و آرمان او را میخوانند و میروند.
مزاری همچون خیلی از شخصیتهای تاریخی بدشانس بوده است. بدشانسی او ازاینجا هویدا میشود که حامیان و پیروان درست و اساسی نداشته و ندارد. بعد از شهادت مزاری مدعیان پیروی از راه و رسم او، کوشش زیاد کردند تا از شهادت او استفاده کرده و نام او را سر زبانها جار بزنند اما از تداوم راه و تعقیب خط او سرباز زدند. هدف و مرام او را زیر شعارها و عناوین فریبندهای پنهان و به فراموشی سپردند. در اثبات بدشانسی شهید مزاری همین بس، که آنکسی که تا آخرین مرحله در برابر او ایستاد و مقاومت کرد و علیه حزب وحدت سنگاندازی و در پیشاور رفت سازمان نصر نوین را اعلان نمود و با سید محمدعلی جاوید و شخصی بنام محسنی از پاسداران جهاد شورای ایتلاف را اعلان کردند، اما بعد از شهادت مزاری همین شخص بر مسند او نشست و جایگاه او را در حزب وحدت تصاحب کرد و وارث بر حق او و دبیر کل حزب وحدت گردید!.
برخی شخصیتها در تاریخ خوششانساند مثل شهید سید عباس موسوی دبیر کل حزبالله لبنان که براثر حمله اسراییل با چند تن اعضای خانواده خود به شهادت رسیدند جایگزین او سید حسن نصرالله مقتدرتر و تواناتر از او ظاهر گشت و راه شهیدان را بسیار خوب و به شکل مطلوب ادامه داد و نهتنها حزبالله لبنان مثل حزب وحدت چند پارچه نشد که روزبهروز مقتدرتر و توانمندتر از پیش ظاهر گردید. اما در قسمت شهید مزاری این خوششانسی و این درایت در گزینش جانشین وجود نداشت و شد آنچه که نباید میشد.
مزاری رفت و جزو تاریخ گشت و اینک ما ماندهایم و انبوهی از درد و مصایب و مشکلات و دشمن خطرناکتر و مجهزتر از گذشته. ما ماندهایم و دنیای بی مزاری و وضعیت اسفناک بیسرنوشتی، و احساس درماندگی. ما ماندهایم و روحیههای شکسته و انگیزههای مرده. ماییم و حسرت روزهای شهادت و حماسه. اینک در دوره و زمانهای میزییم که از مزاری فقط نام مانده و انبوهی از سینهچاکان و مدعیان پیروی که فقط شعار میدهند و سروصدا میکنند و مشت به هوا میکوبند و هیچ کاری غیر از شعار دادن و سو استفاده کردن از نام و یاد او کاری نمیکنند و یا نمیتوانند. در یک نگاه کلی و بررسی اجمالی مدعیان پیروی از شهید مزاری را میتوان به چند دسته تقسیمبندی کرد
۱- سیاستبازان
این گروه از مدعیان پیروی از شهید مزاری شیادان و دغلبازان سیاسیاند که از عنوان کردن نام مزاری هدفی جز استفاده ابزاری در بازیهای سیاسی نداشته و ندارند. اینها فقط از نام و عنوان شهید مزاری استفاده سو میکنند و هیچ اعتقاد به وی و راه و رسم او ندارند و اگر احیانا برخی از آنها اندک اعتقادی هم داشته باشند عرضه، شهامت، جرات و جسارت تعقیب خط و ادامه دادن راه آن شهید عزیز را ندارند. این تیپ آدمها در این مدت از آدرس شهید مزاری به نان و نوایی بسیاری رسیدند و مقامهای بالای سیاسی را اشغال کردند و سرمایههای کلان و هنگفتی را اندوختند اما یکقدم در راستای هدف و آرمان مزاری که همان هدف و آرمان جامعه هزاره است بر نداشتند.
اینها نهتنها به نفع خواستها و مطالبات جامعه هزاره و آرمان مردم گامی بر نداشتند که حتی بهعنوان مانع عمده و مهم در برابر خواستها و مطالبات مردم مزاری ظاهر شدند و حرکتهای عدالتخواهانه و خیزشهای حقطلبانه را همراهی که هیچ، حتی در برابرش ایستاد شدند. ایستاد شدن محمد محقق در جنبش تبسم به نفع ارگ و توهین به مردم سوگوار و شهدای حادثه تلخ زابل، و همچنین مخالفت و معامله وی در جنبش روشنایی بهعنوان طرح بدیل و همچنین معامله کریم خلیلی در دوم اسد و اتفاق افتادن آن رویداد تاریخی و خونین و مخالفت سرور دانش با خواستها و مطالبات مردم در طول حضورش در حاکمیت و… همه اثباتکننده ادعای فوق است.
متاسفانه امروز نام مزاری سکه رایج معاملات سیاسی است. مزاری که خود تلاشهای زیاد برای وحدت مردم خود به خرج داد و برای تحقق عدالت و برابری جنگید و عاقبت جان خود را در این راه از دست داد، امروزه نام او عامل اختلاف و ابزاری برای تصفیهحسابهای جناحی و شخصی شده و هرروز دکان سیاسیای با آرم و نشان مزاری باز میشود تا با سکه مزاری دادوستد کند. اینگونه رفتار، غیراخلاقیترین کاری است که از طرف سیاستبازان ما صورت میگیرد. استفاده از نام و عنوان او و پشت عکس مزاری پنهان شدن نشانه تهی بودن اینها از اعتمادبهنفس، عدم برنامه، ضعف شخصیتی و ارادهی قوی نداشتن برای میدانداری است. اینها چون خود جرات و جسارت این را ندارند که همچون مزاری در عرصه سیاست ظاهر گردند نقاب مزاری را بر چهره میزنند و از آبروی او مایه میگذارند و به فریبکاری و دغلبازی مشغول و به اغوای خلق مبادرت میورزند.
۲- فرهنگیان
منظور از فرهنگیان کسانی هستند که یا تحصیلکردگان آکادمیک، یا شاعر و هنرمند و نوازنده و خواننده و یا طلبه و روحانی … هستند. این تیپ هم ازآنجای که ذهنهای راکد و عامیانه دارند و مسایل را عمیقتر و دقیقتر از سطح عامیانه آن فهم نمیتوانند، در قبال شهادت شهید مزاری رفتار عامیانه داشته و دارند و به همان برپایی مراسم تجلیل و تعریف و تمجیدهای اغراقآمیز و غلو در ذکر اوصاف بسنده کرده و مراسم یادبود دایر نموده و نام آن را سمینار علمی بررسی اندیشههای شهید مزاری در فلان موضوع گذاشته و از این طریق بیشتر خود را به نمایش میگذارند که ما چنین شخصیتهای علمی هستیم و داریم شقالقمر کرده و زوایای پنهان اندیشههای کشف نشده شهید مزاری را کشف و به مردم و افکار عمومی ارایه میکنیم.
درحالیکه این تیپ آدمها اگر ذرهای با خود صادق میبودند و یا سرمایهای علمی در انبانشان میداشتند میدانستند که مزاری نه اندیشمند و نه دانشمند بود تا شما زحمت کشف زوایا و ابعاد مختلف فکری وی را بکشید و اندیشههای وی را بکاوید و نه فیلسوف بود تا فلسفهی سیاسی وی را استخراج و به مردم عرضه کنید و نه تحصیلات دینی بالای داشت تا بهعنوان یک صاحبنظر دینی- اعتقادی روی نظرات وی غور و دقت صورت گیرد. او یک انسان «امی» نه (به معنای درس نخوانده) بل به معنای «مردمی» بود که از متن مردم خود بر خواسته بود و سرمایه او نه دانش زیاد، نه سرمایههای مادی و نه چیزهای دیگری از این قبیل بلکه سرمایه او صداقت، ازخودگذشتگی، شجاعت، ایثار و فداکاری بود. دانش زیاد مزاری را مزاری نساخته است تا بهعنوان یک دانشمند با برپایی جلسات کذایی خود را سرگرم و مشغول کنیم و کوشش نماییم نظریههای علمی و… را به او نسبت بدهیم.
مزاری کم دانشترین رهبر در میان رهبران جهادی است. شاید هیچ رهبر جهادی بهاندازه شهید مزاری تحصیلات کم نداشته باشد. مزاری دانشش کم بود اما بینشش زیاد، اطلاعات علمیاش کم بود اما هوشیاری، زیرکی و تجربهاش بسیار. این تیپ پیروان شهید مزاری با چنین اقداماتی بهزعم خودشان، علمی، سر وجدانهای خود کلاه میگذارند و خود را فریب میدهند و خاک به چشم مردم عادی که از اینها انتظار روشنگری و خلق حرف نو و پیام نو دارند، میپاشند. رفتار این تحصیلکردگان دانشجویی و طلبگی و هنرمندان شاعر و خواننده و… با هیاتهای مذهبی هیچ تفاوت ماهوی و جوهری ندارد
۳- تودهی مردم
این تیپ از پیروان شهید مزاری بر اساس فرهنگی که در آن نشو و نما نمودهاند طبیعی است که پیروی و تداوم راه را همان برگزاری سالگرد و مراسم تجلیل بفهمند. چون ذهنیت اینها بر اساس رفتار دیرینه تاریخی و سنت توصیهشده مذهبی برگزاری مراسم عزاداری و به سروصورت زدن و نوحهخوانی کردن و… است و بس. اینها مسوولیت تاریخی در قبال شهادت شهید مزاری را همین میدانند که سالانه به مناسبت بیست و دوم حوت جمع شوند و ذکری و صلواتی، سخنرانی و دعایی بخوانند و ختم کنند و بروند سراغ زندگی شخصی و بدون کدام دغدغه و درگیر بودن با مسایل و رخدادهای تلخ و یا شیرین دوره و زمانه خود. اینها با شهادت مزاری همچون حادثه کربلا و برپایی مراسم محرم و عاشورا برخورد میکنند و فهمشان نسبت به احساس مسوولیت کردن همین اندازه است و از این بیشتر ذهن و فکرشان یاری نمیکند که روح شهید مزاری از آنها به خاطر برپایی مراسم سال یاد و خواندن شعر و سرود و … شاد نمیگردد. روح مزاری و همه شهدای راه عدالت و آزادی در صورتی شاد میگردد که راه ناتمام آنها را تمام اگرنه، حداقل ادامه دهند نه اینکه انتظارات شهدا را به مراسم ختم و سالگرد تقلیل داد و از خود سلب مسوولیت کرد.
فرجام سخن
سخن در این زمینه زیاد است که نمیشود همه را در این مقال گنجاند و بیان نمود اما بهعنوان ماحصل و خلاصه سخن میتوان گفت که متاسفانه به دلایل و انگیزههای ناپاک سیاسی عدهای و کجفهمی و عدم دقت و توجه دقیق علمی و یا نافهمی بسیاری از مدعیان پیروی شهید مزاری، پیروی از شهید مزاری صرفا شعاری بوده و این شعار هم آنقدر تکرار شده که حالت ابتذال را به خود گرفته و خودآگاهی و شعور اجتماعی را از مردم گرفته و تبدیل به یک سنت بازدارنده و راکدی شده است که نهتنها دردی را دوا نمیکند و به مردم آگاهی، احساس مسوولیت و رسالت نمیبخشد که خود سبب کوری تابناک شده است. پیروان شهید مزاری گرفتار این نوع کوری گردیده که کورند اما خیال میکنند که بینا هستند.
کوری تابناک کوری گمراهکننده و فریبنده است که درک و اشعار به آن چندان آسان نیست و توان استتار فراوان دارد. کوری تابناک نوعی جهل مرکب است که آدم از کور بودن خود، آگاهی ندارد. کور بودن یک مساله است و عدم آگاهی به آن، مساله مهمتر و دردناکتر از کور بودن است. کسی که از کوری خود، آگاه است تلاش میکند که درمان کند و اگر درمانش امکان نداشته باشد لااقل عصا و یا دست خود را به آدم بینا میسپارد تا او را از معبر گذر دهد. اما کوری بر کوری و کوری مرکب مشکلش همین است که کور بر کوری خود اشعار ندارد و هرگز حاضر نیست تا باور کند که کور است. این نوع کوری تا آخر با انسان باقی میماند و انسان از آگاهی بر کوری خود محروم.
پیروان مزاری به خاطر همین کوری و عدم بصیرت سالیان سالی است که بهجای درک مرام و مقصد مزاری به مدح و ستایش و تجلیل او مشغولاند و دردآورتر اینکه از این مشغولیت بیحاصل خود بسیار مشعوف هم هستند! پشتونها رفتارشان معطوف به هدف است. همین طالبان را نگاه کنید با اینکه ملا عمر یک رهبر کاریزما در میان طالبان بود بعد از مرگش هرگز به تجلیل و تکریم او مشغول و برای نبودن او توقف نکردند و ضعیف نشدند. ملا محمد اختر منصور با اینکه توسط آمریکا کشته شد اما کسی دیده است که طالبان خود را به گریه و ماتم و … مشغول کرده باشند؟ طالبان در راه و روش پیمودن به مقصد هم نسبت به تاجیکها پختهتر و باتجربهتر هستند و هم نسبت به هزارهها. تاجیکها در سالگرد شهادت مسعود حرکتها و نمایشهای ابلهانه و منزجرکنندهی از خود به نمایش میگذاشتند و نظم شهر را بر هم میزدند و سبب آزار و اذیت شهروندان میشدند. هزارهها تمام تلاش و انرژیشان صرف برپایی سالگرد و تجلیل و ابراز احساسات و مطلق کردن یک شخصیت تاریخی و… و دیگر هیچ!
حال خوانندگان قضاوت کنند که طالبان شعار زیاد پیروی از ملا عمر و ملا منصور نمیدهند پیروان خوب آن دو ملا هستند و یا مدعیان پیروی احمدشاه مسعود و یا مدعیان پیروی شهید مزاری پیروان این دو هستند؟ بالاخره و ختم سخن با حسرت و تاسف در دنیای پسا مزاری ما ماندهایم و پیروی شعاری از شهید مزاری!