سیاست منهای اخلاق

دو مقوله گرانسنگ سیاست و اخلاق از دیر زمانی است که همدوش و همآغوش در میان اندیشمندان سیاسی مورد کنکاش و واکاوی قرار گرفته است سقراط حکیم بر این باور بود که وظیفه سیاست ایجاد و تکوین محیط و فضای مساعد سیاسی و اجتماعی است که انسانها بتوانند در آن به رشد و پرورش سجایای اخلاقی و شکوفایی و بالندگی استعدادهای فطری خویش را بپردازند،
افلاطون معتقد بود که رشد و بالندگی فضیلتهای انسانی و اخلاقی در گرو هدایتهای اجتماعی و تربیت مدنی نهفته است، رشد سیاسی منهای رشد اخلاقی مفهوم و معنی ندارد، سیاست منهای اخلاق جز تلخکامیها و مرارتهای بیشمار، چیزی دیگری برای جامعه به ارمغان نمیآورد قدرت بدون اخلاق و ملاکات اخلاقی مانند چاقوی برنده است در دست زنگی مست .
اندیشمندان غایتگرا هدف و غایات سامان سیاسی را ایجاد ساختار سیاسی اخلاقمدار و فضیلتگرایانه مینگرند تا بستری برای به فعلیت رسانیدن استعدادهای خدادادی و طبیعی انسان باشد، قدرت سیاسی در واقع آموزشگاهی رشد و پرورش انسانها بهشمار میآیند که انسان خویشتن خویش را به زیور سعادت و فضیلتهای اخلاقی بیارایند.
اخلاق؛ همان بايدها و نبایدها یا گزارههای فردی و اجتماعی است که الهام گرفته از کلام قدسی و الهی که سر بر افلاک دارد و از آبشخوار وحی سیراب میشود برای سیاست، جهت داده و مقصد و راه را مینمایاند، از قدرت یک سیمای معتدلانه و انعطافپذیرانه به تصویر میکشد، روح رافت، رحمت و شفقت و انسانی را در کالبد بیجان سیاست میدمد، خون حیات، لطف، مهربانی، گذشت، ایثار، مدارا، آزادی، برابری و برادری را در رگها و شیارهای خشکیده سیاست جاری میسازد. گرما، صمیمت و همدلی را پدید میآورد. به قدرت و نظام سیاسی تعالی و قداست میبخشد، غبار ستم و بیدادگری را از چهرهی سیاست میزداید و روح سیاست را از زنگار خباثتها و پلیدیهای نژادی و قومی و روحیه برتربینی و تبعیضات اجتماعی پاک میسازد.
سیاست منهای اخلاق بهمثابه قدرت و به کارگیری و تحمیل زور بر دیگران تفسیر میشود و جز به قدرت افزایی و قدرت محوری به چیزی دیگری نمیاندیشد، چراغ راهنمای سیاست فاقد اخلاقیات؛ دست یافتن برامکانات و ظرفیتهای بالقوه و بالفعل یک کشور است گزارههای اخلاقی و انسانی در پازل سیاست قدرت محور جایگاهی ندارد، سیاست منهای اخلاق به بربریت و وحشیگریهای پیدا و پنهان منجر میگردد که جز اعمال قدرت و خشونت کارکرد و نقشی دیگری ندارد، قطب نمای سیاست منهای اخلاق افزایش و نمایش قدرت است سیاست منهای اخلاق تولیدگر خشونت و قساوت بوده که با عطوفت، عدالت و انسانیت می ستیزد.
سیاست بدون اخلاق را باید در انگارههای رویکرد واقعگرایی جست، هنجارهای اخلاقی، حقوقی و انسانی در هندسه سیاست و قدرت واقعگرا جایگاه و پایگاه ندارد، قدرتمندان بیاخلاق همان تروریستهای اخلاقی و شخصیتی انسانها هستند که تمامی ابزار و قدرت نامشروع خویش را برای نیل به قدرت سیاسی بکار میگیرند، در رویکرد واقعگرایانه سیاستبازان بیاخلاق؛ اخلاقیات و گزارههای انسانی را مقولات بیمعنا تلقی میشوند اندیشه قدرت طلبان بیاخلاق ریشه در مفکوره هابز و ماکیاول و مورگنتا و… دارند که به بیاخلاقی یا اخلاق موقعيتی و فرصت طلبی سفارش مینمایند در جغرافیای اندیشه سیاستمداران قدرتنگر وفاداری، محبت، انسانیت، شفقت و فضیلتهای انسانی مفهوم و ارزشی ندارند. زمامداران بیاخلاق همواره در پی تسخیر و تخدیر دیگران و توسعه اختیارات و صلاحیتهای خویش و همکیشان خویشند تا بتوانند بر دیگران حکومت برانند.
بنابراین سیاست بدون اخلاق چهره عریان خشونت، مکر، خدعه و فریب است که برای صیانت و پاسداشت از قدرت از بهکارگیری هیچ ابزاری مشروع و نامشروع دریغ نمیورزند سیاست منهای اخلاق به وحشیگری و بربریت منجر میشود و انسانیت، فضیلت و سعادت انسانی در قاموس آن جایگاهی ندارد و تمامی ملاکها و استانداردهای دینی و انسانی زیر پا میگذارند تا به قله و هرم بلند قدرت نایل گردد و بر تمامی نهادهای سیاسی و مادی جامعه فایق آید که هیچ کسی و یا جریان سیاسی دیگر قدرت و توان تقابل و تعارض با آنرا نداشته باشد لذا همواره سیاستمداران بیاخلاق حذف و طرد دیگران را پیشه میسازد تا اینکه دیگران در حیات خلوتگونه قدرت آن ورود ننمایند و همیشه به افزایش و گسترش و نمایش قدرت و اقتدار خویش می اندیشند.