آغایی و گدایی پارادوکس سادات افغانی!

آقا در محاورات روزمره برابر خانم استعمال شده و بیانگر جنسیتی است که شامل دستهی از انسانها با خصوصیت فیزیکی ویژه میگردد که از دسته دیگری از انسانها متمایز و برای احترام گزاری به افراد و اشخاص پیش از نام بردن آنها ذکر میگردد. اما این واژه در مواردی نهتنها حاکی از یک جنسیت؛ که نمایانگر یک فرهنگ و مرتبهی از سلسلهمراتب در ساختار اجتماعی است. گاهی آقا جلو اسم افراد برای احترام گذاشتن و بیان موقعیت و جایگاه اجتماعی و پایگاه طبقاتی او به کار میرود. واژه آغا مونث آقا بوده و برای احترام گذاشتن پیش نام خانمها به کار میرفته است.
در افغانستان و در میان هزارهها آغا به مردان سادات اطلاق میگردد و وقتی آغا بر زبان کسی جاری میگردد فورا سیدی به ذهنها متبادر میگردد. به خانمهای سادات از باب احترام بیبی میگویند. مردم هزاره به خواهر خود آغه میگویند و وقتی خواهر خود را که از نظر سنی بزرگتر از خودش باشد خطاب قرار میدهند، از باب احترام نامش را نمیبرند، او را آغی خطاب میکنند. نمیدانم چرا واژه آغا که مخصوص احترامگذاری به خانمها و خواجگان بوده است، امروزه در میان هزارهها و شاید میان اکثریت مردم افغانستان برای مردان سادات به کار میرود؟! دلیل این امر شاید بیشتر گویشی باشد تا کدام واکنش اجتماعی- تاریخی، زیرا واژه آغا از آقا راحتتر است و راحتی گویشی باعث شده که آقا تبدیل به آغا شده باشد.
بههرحال آغایی نه بهعنوان بیانگر جنسیت، بل بهعنوان احترام و نمود بخشیدن به موقعیت بالای اجتماعی یک فرد و یا یک گروه از گروههای اجتماعی در طول تاریخ، در فرهنگهای مختلف بشری بروز و ظهور داشته و تا هنوز به حیات اجتماعی خود ادامه و روابط و مناسبات اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، اقتصادی در جوامع انسانی را تحت تاثیر قرار داده و اعمال سلطه و حاکمیت میکند. آغا بودن بهعنوان یک نمود یک موقعیت و پایگاه اجتماعی در همه جوامع بشری ظهور و بروز داشته و دارد و تا هنوز آغاهای ثروت و قدرت و آغاهای محصول ترفند و فریب مذهبی بر دوش تودههای محروم و به قول قرآن کریم مستضعفین حکومت میکنند و جلوه میفروشند و چشم، دلودماغهای مردم را پرکرده و در حسرت فروبرده و به آرزوهای محال، مجال جولان میدهند.
در طول تاریخ منشای بروز پدیدهی اجتماعی تحت عنوان آغا و مرید، ارباب و رعیت، طبقه بالا و پایین و…. منشای اقتصادی داشته و هرکسی و هر گروهی که در جمعآوری ثروت و مکنت موفقتر بودهاند به پرستیز بالای اجتماعی دستیافتهاند و برای این موفقیت چنین دچار توهم و غرور شده بودند که آنها نسبت به تودهها برتر و شریفتر و تودهها نسبت به آنها پست و حقیرند. این نگرش را شهید مطهری چنین بیان میکند: «قرآن اینجا تاثیر وضع مادى را در افکار و اندیشههاى روحى بیان مىکند. این مطلب مکرر در قرآن آمده که یک مردمى وقتیکه وضع مادى زندگىشان خوب مىشود بعد کمکم این فکر برایشان پیدا مىشود که اصلًا ما خودمان خوبیم؛ چون ما خوبیم وضع مادیمان خوب است، اگر ما خوب نبودیم که وضع مادیمان خوب نبود، پس در آخرت هم وضع ما بهتر خواهد بود. به همین دلیل که در دنیا چون ما خوب بودیم خدا اینهمه نعمت را به ما داده، پس قطعا اگر آخرتى هم باشد بازهم هرچه هست به ما مىدهند. اینها چرا فقیر و محروم ماندهاند؟ از بس بد آدمهایی هستند. اگر خوب مىبودند خدا به اینها هم مىداد: وَ اذا قیلَ لَهُمْ انْفِقوا مِمّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ قالَ الَّذینَ کَفَروا لِلَّذینَ امَنوا انُطْعِمُ مَنْ لَوْ یشاءُ اللَّهُ اطْعَمَهُ «۶» ما به این مردمِ خدازده بدهیم؟ اگر اینها قابل این بودند خدا خودش مىداد.
قرآن اینجا مىگوید که مترفین مىگویند: وَ قالو نَحْنُ اکْثَرُ امْوالًا وَ اوْلاداً ما، هم پولمان بیشتر است هم فرزندانمان. مىدانید که در زندگى اجتماعى قدیم، فرزندان نفرات بوده و نفرات نقش فوق العادهاى داشته. وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبینَ. معنایش این است که اگر این حرفها راست باشد و قیامتى باشد چون ما عزیزکردههاى خدا هستیم معذّب هم نخواهیم بود.» مجموعه آثار استاد شهید مطهرى ج۱۵ ص : ۹۲۷
با توجه به مطلب فوق که اساس و پایه تفکر برتری و خودبرتربینی و احساس آغایی، مکنت و ثروت است. اگر کسانی به برتری خونی و شرافت نسبی خود باورمندند به دلیل برخورداری از ثروت و در قبضه داشتن قدرت و سلطه داشتن و حکومت کردن بر مردم است؛ اما سادات افغانی علیرغم اینکه از ثروت و مکنت مادی و قدرت سیاسی برخوردار نیستند بازهم خود را آغا و بالاتر از دیگران میپندارند. سادات افغانی یا از راه رابطه پیر مریدی خمس میخورند و یا توبره پشت کرده و گدایی میکنند. نمیگویم که سادات افغانی همه و یا اکثریتش گدا هستند بل میتوانم با قاطعیت ادعا نمایم که ۹۹٪ گداها سادات هستند. پرسش و پارادوکس این است که در عین فقر و تنگدستی احساس بلند بالایی کردن چطور ممکن است؟ آیا در پهنای تاریخ و در جوامع و فرهنگهای گوناگون بشری دیدهشده که گروهی از انسانها در عین فقر و تنگدستی و گدایی کردن معتقد به آغایی (به معنای منزلت بالای اجتماعی و شرافت خونی) خود باشند؟! شاید تنها در افغانستان است که گروهی از انسانها گرفتار چنین پارادوکس هست که هم گدا و هم آغاست!
سلام با توجه به این که طرح جدا شدن سادات از هزاره ها خیلی وقت پیش از د۵وا سادات و هزاره سوی سادات برنامه ریزی شده بود و از طرف دیگر سادات به دشمنی با جوامع هزاره روی اروده تا به بقیه ثابت کند هزاره نیست مانند بمب گذاری در دفتر اوا که به این صورت بود که سادات بمب را داخل دفتر گذاشته بودند و بعد هزاره ها دعوت و سپس کشتار دسته جمعی ایا نمی توان گفت سادات به دشمنی با هزاره ها رو اورده اند و این که سادات عملا به عنوان یاری گری برای کشتار هزاره ها وارد میدان شده اند و اینکه هنوز برخی افراد سادات را به عنوان جزئی از جماعه پذیرفته اند و ممکن است به انها قدرت سیاسی دهند ولی این افراد به عنوان ستون پنجم عمل کنند واین که سادات با تمام غیرت شان هیچ گاه از خمس حرف نمی زنند تا پولی به دستشان برسد و حال انکه از یک هزاره نیز این پول باشد اشکالی برایشان ندارد ایا نمی توان گفت سادات خطی جدی هستند با توجه شهوت قدرت طلبی شان