پشتونیزم و تهاجم بر اقوام سردرگم!

شکی نیست که قوم افغان (پشتون) یکی از اقوامی است که سرشار از عصبیت قومی و وفادار به ارزشهای قبیلهای و پایدار بر سنتهای اجتماعی خودشان است. این خصلت استثنایی و این ویژگی انحصاری، این قوم را متمایز و متفاوت از سایر اقوام در کشور نموده است. این ویژگیها و خصوصیات در عین اینکه به نفع این قوم بوده و موجب انسجام، تهور، سرشاری و سختکوشی و جانفشانی درراه پیروزی این قوم بر دیگران گردیده است درعینحال موجب سقوط، انحطاط، و عقبماندگی تاریخی و انجماد در عرصههای گوناگون اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی نیز بوده است. در قرن ۲۱ که کشور افغانستان از عقبماندهترین و بدبختترین ملتها در دنیا بهحساب میآید عامل عمده و علت اساسیاش خصلت و منش این قومی است که سالیان درازی بر اساس همین خصلت و عصبیت کور و جاهلانه بر مقدرات و سرنوشت این خطهی از جغرافیای جهان مسلط گشته و سبب انحطاط، تباهی و بدبختی ساکنین این جغرافیای انسانی گردیده است.
عصبیت قوم افغان باعث همبستگی، حمیت و ازخودگذشتگی و تهور و دلاوری و جنگجویی این قوم بوده و توانسته است با اکسیر نیروی عصبیت (پشتونیزم) سالیان سال بر سرزمین و جغرافیایی سیاسی بنام افغانستان حکومت کنند و بااینکه اکثریت مردم را تشکیل نمیدهند نام کشور را بنام خود ثبت و سکه کشور را به نام خود ضرب نمایند و خود را صاحب و مالک این سرزمین قلمداد و سایر اقوام را خارجی، بیگانه بهحساب آورده و حقوحقوقی برایش قایل نباشند و هرچه که احساس و میل قومی و بینش قبیلهایشان حکم کند آن را میخواهند بر تمام اقوام و انسانهای این سرزمین اجرا نمایند. عصبیت پشتونی همانطوری که باعث وحدت و سلطه این قوم گردیده است سبب انحطاط، توقف، جمود، تحجر و واپسمانی این قوم نیز گردیده و این قوم را از درک زمان و همگام شدن با زمانه بازداشته و به عقبماندگی مزمن تاریخی و بلاهت اجتماعی و استبداد سیاسی و انحطاط فرهنگی گرفتار ساخته است. امروز اگر افغانستان اینقدر از زمان عقب و اینگونه دچار انحطاط مزمن تاریخی گردیده است عامل عمده و تعیینکنندهاش عقبماندگی تاریخی و جمود فکری و انحطاط فرهنگی این قوم غول پرقدرت بازو، اما بیعقل و بیدانش و فرهنگ است که حاکم بر مقدرات و سرنوشت کشور گردیده است.
افغانها بر اساس همین خصلت تاریخی و بینش قبیلهای و گرایش قومی خود برای خود اهداف معین و ثابتی دارند و برای تحقق آن اهداف از گذشته تا هنوز تلاش ورزیده و کوشش میکنند. افغانها هم درگذشته میدانستند که چه میکنند و هم حالا میدانند که چه باید بکنند؛ اما آنچه زمینه انحطاط، و بستر عقبماندگی، شرایط انحصارهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی را برای این قوم تسهیل کرده، سردرگمی و عدم انسجام و هماهنگی و تشتت و پراکندگی مفرطی است که بر اقوام غیر پشتون حاکم بوده است. این تشتت و پراکندگی عدم مقاومت در برابر ترکتازیها و انحصارگریهای این قوم را فراهم نموده است. در دنیای امروز که شرایط سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی بهکلی تغییر کرده و دنیا تبدیل به یک دهکده شده و زمینه استبداد و انحصارگرایی تاریخی ازمیانرفته اما اقوام غیر پشتون تا هنوز سر از لاک خود درنیاورده و از شرایط و زمینهها و فرصتهای موجود دنیای امروز بهرهبرداری نتوانسته و برای کوبیدن استبداد تاریخی و برهم زدن ساختارهای ظالمانه سیاسی و انحصارگریهای قومی استفاده نکرده و باهم متحد نشده و هدف مشخص و طرح مدونی را تعقیب نمیکنند. این خود حکایتگر و نشانه انحطاط و عقبماندگی این اقوام از جنس عقبماندگی قوم افغان است و حتی بدتر از آن.
افغانها همینکه میدانند و متوجه هستند که تامین منافع جمعی و تداوم هویت قومیشان درگرو باهم بودنشان است متحد شده و اهدافی ولو نادرست و غیرانسانی و غیر مترقی را، برای خود تعریف کرده و دست از منفعتهای شخصی کشیده و متحد میشوند، نشانه یک درجه جلو بودن این قوم از سایر اقوامی که حتی توان تشخیص مصلحت قومی و منفعت جمعی خود را ندارند میباشد. اقوام غیر افغان همینکه نمیتوانند حول محور منافع جمعی و مصلحت قومی خود گرد آمده و متحد شوند و گروهی را شکل بدهند که برای تامین منافع جمعی و تثبیت حیثیت اجتماعی و تضمین مشارکت سیاسی تلاش دستهجمعی کرده و در برابر استبداد قومی و انحصار تاریخی قوم افغان بایستند و یک حکومت مدرن و امروزی و عاری از تعصب و تبعیض قومی بر پایه حقوق شهروندی را زمینهسازی و پایهگذاری نمایند خود بیانگر این واقعیت است که اقوام غیر پشتون منحطتر و مفلوکتر و درماندهتر از آن است که تصور میشود.
امروز اگر قوم افغان به خاطر انتحار و انفجارهای غیرانسانیشان وحشی و غیر متمدن خوانده میشوند اقوام غیر پشتون و گروههای انسانی دیگری که توان مبارزه و مهار این توحش و بربریت تاریخی را ندارند نیز نمیتوانند انسانهای مدرن و پیشرفتهتر از پشتونها محسوب گردند. اگر اقوام غیر پشتون یکسر و گردنی بالاتر از قوم افغان میداشتند در طول اینهمه سال باید تدابیر مبارزه و مهار این قوم هیولایی را میاندیشیدند و در برابرشان به مبارزه بر میخواستند و سعی میکردند که آنها را اهلی کرده و متمدنش بسازند و در قرن ۲۱ اینهمه از کاروان تمدن بشری عقبمانده نمیبودیم و اینهمه از دست بیتدبیری و بیعرضگی و بیلیاقتی خود رنج نمیبردیم. درست است که پشتونها تا هنوز از ظرفیت فکری و توان فرهنگی برخوردار نبوده و نیستند که درک کنند که استبداد سیاسی و انحصار قومی و سیاست حذفی دورانش گذشته و نمیتواند منافع جمعی و آسایش انسانی را تامین نماید، لذا بر اساس همان پنداشت و باور قرونوسطایی خود حرکت میکنند و کشور را هرروز بهسوی بحران سوق داده و از مشارکت و سهمگیری عادلانه اقوام در حاکمیت جلوگیری کرده و مانع میگردند اما سایر اقوام هم تا هنوز حتی شیوه مبارزه و عزم ایستاد شدن در برابر این خواستهای قرونوسطایی را ندارند.
سه قوم عمده تاجیک، هزاره و ازبک همه سردرگم هستند. هدف و یا اهداف مشخصی ندارند تا بر اساس آن اهداف برنامه ریخته و مبارزه نمایند. مبارزه اینها در حد دفاع از منافع اربابان سیاسی این اقوام خلاصه میشود. وقتی قدرت و یا ثروت یکی از اربابان سیاسی اقوام به خطر مواجه میگردد شروع میکنند به دادوفریاد که منافع قوم درخطر افتاده و باید دادخواهی کنیم. ازاینرو این شیادان، مریدان شخصی و غلامان درباری خود را بسیج میکنند تا منافع اینها را منافع جمعی و سرنوشت اینها را سرنوشت قومی قالب کنند و عدهای را که توان تفکیک مسایل را از همدیگر ندارند به صحنه بیاورند و از حضورشان استفاده سو بکنند اما وقتی از طرف افغانها کوچکترین چراغ سبزی نشان داده شد ادامه حضور مردم عدالت اضافی تعبیر میگردد و مردم را تنها گذاشته و حتی در برابر آن قرارگرفته و طعن بیبوریا بودن و بیستاره داشتن را نیز به آنان میزنند.
این روزها تظاهرات طرفداران جنرال دوستم در ولایات شمالی برای رهایی نظامالدین قیصاری و بازگرداندن دوستم ادامه داشته و توجه افکار عمومی را به خود جلب نموده است. اما وقتی همین خیزشی که تا هنوز تاوان و هزینه انسانی زیادی را بر جامعه ازبک تحمیل کرده است را نیک بنگریم میبینیم که این خیزش هم کور و بیبرنامه و بدون چشمانداز روشن برای رهایی کشور از مسیر غلط تاریخی خود میباشد. گیریم که نظامالدین قیصاری آزاد شد و دوستم هم به کشور اجازه یافت که برگردد چه خواهد شد؟! غیرازاینکه زمینه معامله شخصی دوستم را با اربابان قدرت بیشتر فراهم مینماید آیا دستاوردی دیگری دارد؟! دوستم به موقعیتی سمبلیک شاید برسد اما جامعه ازبک از آن هیچ بهرهای نخواهد برد و سرنوشت سیاسی اجتماعیشان همچنان در اسارت تاریخی باقی خواهد ماند. حرکتها و خیزشهای کور که در راستای خواست منافع اشخاص شکل میگیرند غیرازاین که زنجیر بردگی و اسارت اجتماعی خود مردم را کلفتتر و زمینه فروخته شدنشان را بیشتر کند هیچ دردی را دوا نمیکند. خلاصه امروز پشتونها از طالب و دولتی، از بیدین و با دین و از باسواد و بیسوادشان میدانند که چه میکنند و چه باید بکنند (ولو غلط)؛ اما اقوام دیگر سردر گردم و فقط بر محور منافع افراد قربانی داده و همواره قربانی میشوند. پس بیاییم هدفمندانه مبارزه کنیم و با برنامه درصحنهها حاضر گردیم تا شاید که رستگار شویم.