دایفولادی یگانه روشنگر قبیله ستمدیدگان

نخبگان و اندیشمندان هر جامعه همواره برای چگونه زیستن و بهزیستن جامعه خویش میاندیشند و منظومه فکری و فلسفی برای جامعه به تصویر میکشند. راه دراز کهکشان شیری خوب زیستن را مینمایانند، پرده جهل را از روی افقهای سعادت و خوشبختی انسان بر میکشند. برای بهروزی و کمال انسانی به تاملات و واکاویهای فلسفی و فکری میپردازند. به تحلیل هستها و و اقعیتهای انسانی پرداخته و راهحلهای فکری و عملی را برای عبور از و ضع موجود به سوی وضع مطلوب و ایدهآل ارایه مینمایند. ازینسو اندیشمندان فکری و فلسفی چونان خورشید فروزانی هستند که هدایتگری و روشنگری در حاق وجودی آنها نهفته است.
لذا افلاطون فیلسوف بزرگ در مدح اندیشمندان و اریستوکراتها پرداخته و آنها را ستوده و شایسته و بایسته زعامت و رهبری جامعه انسانی دانسته است. سعادت و کمال جامعه انسانی را با حاکمیت حکیم حاکم و نخبگان متعهد گره زده و آنها را طبیبانی دواری که علاج و شفای دردهای عمیق و ناسور جامعه انسانی را درمان و شایسته امور سیاسی فضیلتمحور میداند.
جامعه افغانی و به خصوص جامعه هزاره که همیشه سر در کلاف مشکلات و مشقتهای بیشمار سیاسی و اجتماعی داشته و برای بیرونرفت از وضعیت رقتبار موجود نیاز به فرزانگانی فکری و اندیشهی دارد. مردم ما سرنوشت تلخ و رقتبار زیادی را از نسلکشی عبدالرحمانی گرفته تا سیاست ظالمانه هزارهستیزی و هزارهزدایی نظام طالبانی آزمودهاند. هزاره همیشه با مثلت تحقیر، تعصب و توهین مواجه بودهاند. برای فرار و گریز یا مبارزه با این وضعیت نابهنجار و دردناک نیاز به نظریه پردازی و تحول فکری و سیاسی دارد که بایست جامعه هزاره را از درون دچار انقلاب و دگرگونی فکری نماید.
البته پیشقراولان سیاسی و فکری محدودی در گذشته و حال بوده و هستند که برای نجات و رهایی مردم هزاره از آسودهطلبی رسته و زحمت و مشقتهای را به جان خریده و برای عزتمندی و حیثیت والای مردم ما ایثار و گذشت را پیشه خویش ساختهاند؛ تا شرف و عزت به اجتماع هزاره (این مردم محروم و محکوم تاریخ) بخشیده و به قلهی عزت و شرف اجتماعی و سیاسی نایل گردانند.
بدون تردید از معدود نخبگانی که در این راه با پای برهنه از روی خار مغیلان خطرات سیاسیـ اجتماعی گذشته و مشکلاتی را به جان خریده و ایثار و جوانمردی را پیشه ساخته، متفکر نواندیش معاصر جناب استاد «عبدالعدل دایفولادی» است. جامعه هزاره در وضعیتی قرار داشت که زنجیرهای کشنده باورهای خرافی و اوهام، مانع رشد و پیشرفتشان گردیده بود. جهل و نادانی سیاسی و عدم تحلیل مسایل سیاسی باعث تحمیق مذهبی و اسارت سیاسی این قوم شده بود. از سرنوشت سیاسیـاجتماعی و از هویت و چیستی تاریخی خویش تحلیل و اطلاعاتی نداشتند. ایشان در این وضعیت اسفبار بدون کدام چشمداشت سیاسی و اجتماعی پا به میدان گذاشت و مردم هزاره را با هویت تاریخی و سیاسیشان آشنا نمود. با گفتمان جدید و ادبیات سیاسی نوین زمینه و بستر تحول فکری و اندیشهی را فراهم کرد. در رویکردهای سیاسی و اجتماعی با نگاه عدالت محور انقلاب فکری پدید آورد؛ مردم را به حقوق سیاسی و اجتماعیشان با قلم سحرآمیز و بیان اعجاب انگیزش آشنا نمود. چیستی و کیستی هزاره را به تحلیل گرفت.
راهکارهای سیاسی و اجتماعی را برای بیرونرفت از وضع وخامتآمیز حاکم ارایه داد. با یک فلسفه جدید سیاسی نقشه سیاسی هزاره در معادلات سیاسی کشور را ترسیم نمود. به ویژه در سه سال جنگ دفاعی و تحمیلی غرب کابل به نظریه پردازی سیاسی پرداخت. برای حرکت دفاعی و مقاومت عدالتخواهانه «شهیدمزاری» حامی فکری و فلسفی بود. در انسجامبخشی و متحد نمودن جامعه پراکنده و متفرق هزاره نقش موثری را ایفا نمود. نیروهای نفوذی و مغرض را که سالیان متمادی مورد اعتماد و احترام هزاره بودند نقاب از رخ آنها برکشیده مفتضح، رسوا و برملا ساخت، اهداف و اغراض سیاسی و اجتماعی آنها را افشا نمود. صفوف و آرایشهای سیاسی دوست و دشمن را برای ناآگاهان جامعه هزاره نمایان کرد.
تاریخ ظلمانی افغانستان و به خصوص تاریخ خونبار هزاره را به بازخوانی گرفت. تاریخ سیاسی برای مردم ستمزده هزاره در قالب « افغانستان در قلمرو استبداد» فلسفیده و به نگارش گرفت. هزاره را با هویت سیاسی و تاریخیشان آشنا و هویت واقعی آنها را به تصویر کشید و مولفههای هویتی هزاره را بیان داشت. برای آشنای مردم هزاره با تاریخ سیاسی، حقوق اساسی و مطالبات عدالتمدارانه اجتماعیشان نشریه وزین و آگهیبخش «عصری برای عدالت» براه انداخت. از استبداد حکومتهای مستبد افغانستان در قبال مردم هزاره سخن راند.
چهره مستبدان سیاسی و فلسفه شکلگیری نظام استبدادی در جامعه قبیلهگرایی افغانی را برملا نمود. و نظرات ایشان امروز چون چراغ راهنمای سیاستهای کلان سران هزاره به شمار میآید. او ادبیات سیاسی خلق کرد که اکنون به منبع ادبی سایتها، روزنامهها، نشریات، مجلات، رسانههای گفتاری و تصویری مبدل گریده است. روح خروشان امید، شور، نشاط و جسارت را به پیکره نیمه جان مردم هزاره دمید. به قول یکی از دوستان: «دایفولادی یگانه روشنفکر جریانساز هزاره است که در عصری برای عدالت» و در نقطهی انفجار تاریخ و در این «قلمرو استبداد» افق جدید فکری ـ سیاسی را فراروی نسل محروم و سرگردان و پریشان هزاره گشود تا هنوز هزارهها در ابتدای راهی قرار دارند که دایفولادی آن را نشان داد.» لذا این چهره متفکر و اندیشمند هزاره به دلیل خدماتش به گردن مردم ما بهخصوص طیف تحصیلکردههای هزاره دین بزرگی دارد که باید حرمت و کرامت آن را پاسداشت. از بیحرمتی و توهین و بیمروتی و ناسپاسی از ایشان اجتناب ورزید اگر امروز از شخصیتهای نظیر ایشان تکریم نشود پس از چه کسانی باید تقدیر کرد؟.
بر سران سیاسی است که از این گنجینه علمی و فکری در جهت غنامندی خط مشیها و سیاستهای کلان کشور و هزاره استفاده نمایند. جلوی هجمهها، حملات و توطیههای دشمنان و مغرضین را بگیرند.
مردم هزاره در طول تاریخ سیاسی خویش از واگرایی و پراکندگی سیاسی آسیبها دیده و رنجها و مرارتهای بیشماری کشیدهاند. که تلافی و جبران آن امکان پذیر نبوده یا هزینههای زیاد مادی و معنوی را به همراه دارد. در مناظره فکری و اندیشهی میان دو چهره فکری ـ سیاسی هزاره اتفاق افتاده باید تلاش گردد که این مناظره و مواجهه رسانهی به یک گفتمان تعارض، تقابل یا خصومت و دشمنی میان آنها و طرفداران طرفین تبدیل نگردد، شیوه تسامح، تساهل و مدارا را در پیش گیرند. از حرمت شکنی و بیحیثیت ساختن یکدیگر اجتناب ورزند. چونکه دشمنان و غیرخودیهای هزاره مترصد درگیری هزارهها میان خودشان هستند تا وحدت و همگرایی ما به یک بحران و درگیری داخلی هزاره تبدیل شودو سعی شود دشمنان از این آب گٍلآلود ماهی مقصود را نگیرد.
زینهار از این ترفند!
بهجای بیحرمتی و برچست زدن یکدیگر به راهبردهای کلان سیاسی هزاره بیاندیشند. قدرت سیاسی هزاره را جهت و معنی بخشند، راهکارها و راه حلهای سیاسی برای بیرون رفت مردم ازین بنبستهای فعلی ارایه نمایند. از مصیبتافزایی بر مصایب جامعه جلوگیری نمایند. زیرا جمعی عمل کردن و جمعی اندیشیدن و همگرایی هزاره در معادلات قدرت سیاسی تاثیرگذار میباشد. جامعه واگرا نمیتواند در تصمیم گیریهای کلان سیاسی نقش موثری داشته باشد. حداقل به دلیل مصالح سیاسی ـ اجتماعی هزاره هم که شده از واگرایی و پراکندگی اجتناب شود از گسست، تفرقه و پراکندگی جلوگیری شود لذا جامعه هزاره نیاز مبرم و فراوان به نخبگانی صدیق چون دایفولادی و سایر روشنفکران دلسوز دارند که راهگشای سیاسی و اجتماعیشان باشند و همیشه برای سرنوشت بهتر هزاره بیاندیشند و راهکارهای روشنگرانه را ارایه نمایند.
والسلام .
دوست ارجمند و گرامی ام نظری جان شیرینتر از جان سلام.
عرض به محضر حضرتعالی اگر این نوشته ات را آقای امیری بخواند؛ آیا نحواهد گفت جانا سخن از زبان ما می گویی. من هم به فضل وخدمات دایفولادی احترام میگذارم؛ ولی شما یک کار علمی را با کار اجتماعی و سیاسی خلط کرده اید. من اثر علمی را نقد می کنم و شما با آتش احساس و عاطفه پاسخ میدهید. بین حیثیت علمی و حیثیت سیاسی فرق بگذارید. من دایفولادی را از بعد علمی واکاوی میکنم نه از بعد اجتماعی و سیاسی. اگر برای دفاع از دایفولادی در این موضوع حرف دارید بیارید ورنه شما هم با من برخورد عالمانه نمی کنید. هزاران فضل هم اگر دایفولادی دارد بر منکرش لعنت ولی این تفسیرش تفسیر نیست، خفت عقل است، جهل مرکب است و…
درواقع نوشته شما در حال حاضر نه تنها دفاع از دایفولادی نیست که توهین است. چون دایفولادی را به بعد سیاسی صرف تنزل میدهید. بیا در شرایط حاضر از نفس تفسیر او دفاع کن بدون آنکه یک ملی متر حاشیه روی بکنی. علاوه براین، دفاع بد از ارزش علمی استاد و تکیه بر وجه سیاسیش تمام کارهای سیاسی استاد را زیر سوال می برد. چون استاد از پشتوانه تیوریک اش خالی میشود. لطف کن زحمتی روادار و اثر استاد را با دفاعیاتش بخوان و آن وقت مطالب دیگر را هم بر آن بیفزا تا هم یک اثر علمی شود و هم تبدیل به گفتتمان روز. به نظرم هم استاد حرفی برای گفتن دارد و هم شما توانایی خوب دفاع کردن. در شرایطی که دیگران از قرآن انتحار و کشتار میفهمند؛ انسانیت فهمیدن و کرامت استنباط کردن کار هنر مندانه و ارزشمندی است. پس تز دایفولادی یک موضوع جاندار و قابل طرح است. اگر در کنار دایفولادی میخواهی حرفی برای گفتن داشته باشی، بیا وارد نبرد شو به همان سبکی که آنها وارد کارزار شده اند.
گلم مرا ببخشید. من از بالا بلندان شرمسارم
از اینکه حضور شکوهمندانه شما را در دنیای مجازی مشاهده میکنم خوشحالم. دوم اینکه نوشته سرشار از اشتباهات صوری و محتوایی بنده را به خوانش گرفتید خوشحالترم.
نقد خوب شما به سه نکته اشاره دارد :
1.فرموده اید که چرا به مسایل علمی و تفسیری آقای دایفولادی نپرداختید که محل نزاع ایشان و اقای امیری است؟
جواب:
بنده در هیچ جای نوشتارم ادعای دفاع از« انسانیت و تفسیر خواندنی» استاد دایفولادی نکردم تا جناب امیری از من بپرسد که چرا از محل مناقشه ما طفره رفتی و چنانچه از عنوان نوشته ام پیدا است که به شمهای از خدمات سیاسی اجتماعی ایشان اشاره کردم.
2.فرمایش دیگر شما اینکه شخصیت استاد دایفولادی را فقط در بعد سیاسی تنزل دادید و این توهین به ایشان است.
جواب:
این تلقی و برداشت شما نادرست است چونکه «اثبات شی نفی ماعدا را نمی کند» پردازش به بعد شخصیت سیاسی ایشان مستلزم نفی دیگر ابعاد شخصیتی ایشان نیست اگر بگوییم مرحوم طباطبای یک مفسر است مفهومش این است که ایشان فقه، فلسفه، کلام، تاریخ و …. را نمی داند؟
3.فراخوانش دوستانه شما به دفاع تفسیری و علمی ایشان.
پاسخ:
بنظرم اولا اقای امیری بحد کافی بمباران های علمی شده و دیگر ضرورت به تداوم این بحث نیست.دوم اینکه انگیزه، فرصت و توانایی دفاع تفسیری و علمی ایشان برایم موجود نیست
از تأملات شما متشکرم