در رثایی شهدای زابل!
شهیدان آمدند از خاک زابل نمود رسوا غنی و ارگ کابل
رسول و منصور و اشرف غنی چون بود از یک تبار، از قوم پشتون
بریدند گردن نهساله دختر همه مردم زنند ای وای بر سر
سرش از تن جدا باشد تبسم تنش پیدا ولی گشته سرش گم
شده پیدا سرش از کنج زندان تبسم میکند بر قوم افغان
سر نهساله را داعش جدا کرد گلویی پر خونش غوغا به پا کرد
نمود رسوا غنی و ارگیان را گروه داعشی و طالبان را
کدام ظالم چنین خنجر کشیده! گلویی گلشن ما را بریده!
گلوی نازکی نازکتر از گل چنین خونین شده در خاک زابل
علیزاده و سجادیای ملعون ستون پنجم و نوکر پشتون
خدا ایکاش عرفانی نمیداد خیانت پیشه کرد ای داد و بیداد
رها کردند اسیر طالبان را خدا لعنت کند آن شاجهان را
همهشان نوکر اشرف غنیاند اسیر دالر و پست و دنیاند
چرا دانش، خلیلی و محقق نمودند مردم خود را چنین دِق؟
کنون در کاخهای خود نهانند؟ سرافگنده و مهر اندر دهانند؟
همه در فکرهای منصب و جیب نه در فکری که قومش دیده آسیب
نیرزد رهبر خاین به یک جو همه در جستجویی رهبر نو
نزاید مادری دیگر مزاری نمود از حق مردم پاسداری
شده بار دیگر این قوم مظلوم ربایش، قتلشان گردیده مرسوم
ازین تنهای بی سر آید ایدوست نوای کین چنین پشتون کَنَد پوست
چنین گویم من اندر جمع یاران فغانستان شده چون جنگلستان
هر آنکه چنگ و دندانش بود بیش ضعیفان را نماید لقمهای خویش
اگر خواهی امان از چنگ گرگان خودت شو چون پلنگ تیز دندان
به دست خود تفنگ و هم قلم گیر قوی شو وانگهی هستی خودت شیر
اگر دشمن بیاندازد به تو چوب بزن ضربه بکن او را تو سرکوب
اگر سوی تو دشمن کرد انگشت جوابش را بده آندم تو با مشت
بگیرید انتقام این شهیدان زداعش، هم ز طالب قوم افغان
اگر حال و هوای خصم جنگ است کلوخ انداز را پاداش سنگ است
هزاره کینژادی قدر خود دان ز آریانا خراسانی نه افغان
بنال از درد هردم ای سعیدی از این ظلمی که از افغان تو دیدی
شعرگفتی ودرسفتی سعیدی! به انصاف وبه حق تو کی نژادی ! اگر انصاف را معیار دانیم ! سروده های تو حکمت بنامیم ! تو از حق برگرفتی پرده راز ! باآهنگ حقیقت گشتی همساز! مرحبا واحسنت به کی نژاد وکی پور ، هردو!
زنده باد قوم آریانای خراسان یزرگ
زنده باد هزاره های مظلوم اما مقاوم در برابر جور پشتونها