نیمهی شعبان جشن امید

نیمهی شعبان جشن امید است. امید اساس و بنیان زندگی است. اگر امیدی در کار نباشد تداوم حیات برای بشر سخت و دشوار بل ناممکن است. دنیای یاس و ناامیدی دنیای پوچی و نیستی است. امید است که به انسان نیرو برای تداوم زندگی میبخشد و همیشه و همواره زندگی انسان با امید گرهخورده و توام بوده و خواهد بود. امید انتظار را خلق میکند و انتظار یعنی نارضایتی و شوریدن علیه وضعیت موجود و آماده بودن برای تغییر و تحول و رفتن بهسوی ایجاد جهان مطلوب و وضعیت ایدهآل است. وقتی نیمهی شعبان فرامیرسد برای شیعیان شور و امید برای آینده بهتر و رهیدن از تنگناها و مشکلات موجود خلق میگردد و انرژی و توان ایستادن و ماندن و تلاش کردن در کالبد کمرمق و خسته از ناسازگاریها و جفاهای روزگار، دمیده میشود و امیدها دوباره جان میگیرد.
منجی باوری چه واقعیتی در متن تاریخ داشته باشد و روزی و روزگاری جامهی واقعیت عینی بر تن نماید و چه برساخته مکانیسم دفاع روانی باشد و فقط برای انطباق حیات با واقعیتهای تلخ و ناگوار روزگار باشد، مطلوب و ضروری است و باید جشن گرفته و گرامیداشت صورت گیرد تا انسان در ادامه حیات خود دچار مشکلی همانند دنیای مدرن به پوچی و نیستانگاری مبتلا نگردد و زندگانی همین واقعیت تحمیلی و جنگ و خشونتهای مدام و بیعدالتی و ظلم اربابان زر و زور و تزویر تفسیر و معنا نگردد و دنیا و حیات بهعنوان زندان و انسان بهعنوان محکوم ماندن در این زندان دایمی نگردد و امید آینده روشن و فرجام خوش برای زندگی انسان از میان نرود و یاس و پوچی و نهیلیسم باعث خاتمه دادن به زندگی نگردد.
برای من نیمه شعبان در مذهب شیعه بدون در نظر داشت راست و یا نادرست بودن هستی شناسانه تاریخی آن، جالب و جذاب است و دوست دارم این مناسبت را گرامی بدارم. چرا؟ بهاحتمالزیاد این حس برای من برخاسته از میل به زندگی و تداوم حیات است و از غریزه آب میخورد. این گرامیداشت از امید و زندگی برایم خوشایند و شاید فریبنده است. من که بدون انتخاب خودم به صحرای هستی پرتاب شدم و مجبور به زیستن در این دهکدهی تنگ و زندانهای طبیعی و اجتماعی هستم برای کاستن از رنج و اضطراب زندگی در این دنیای بیگانه باروح و روانم باید امیدوار باشم که روزی این وضعیت تغییر خواهد کرد و سرنوشت محتوم ابدی من و ما چنین نیست که تا ابد به این زندان پیشساخته طبیعی و انسانی بمانم و گرفتار رنج دایمی و درد کشیدن همیشگی باشم.
این است که باور به آمدن شخصی که تاریخ را از نو میسراید و بهسوی مقصد و جهت نو به حرکت درخواهد آورد برایم جالب و جذاب است و روحم تشنهای این است که چنین باوری را قبول کنم و آرزو داشته باشم که هیچگاه این باور غلط از آب درنیاید و از همین رو هم خیلی دوست ندارم که پیرامون درستی و نادرستی، ممکن و ناممکن بودن چنین باوری به تحقیق و تفحص بپردازم. چراکه به تعبیر خواجه شیراز «که دارم خلوت خوش با خیالش». نمیخوانم این خلوت خوش حتی با خیالش را از دست بدهم و بیشتر از این در دنیای سرد و بیروح، کرخت و خشن کنونی رنج مضاعف نکشم و امید خود را برای موقتی بودن این وضعیت و دایمی نبودن این رنج و محنت از دست ندهم و یاس و ناامیدی بر من مسلط و تداوم زندگی برایم تلختر و دشوارتر نگردد.
امسال با همه درد و رنجهایش سپری گشت و روز کاشتن نهال امید در دلها سررسید و نیمهی شعبان بهعنوان عید امید و امیدواری در مذهب شیعه جشن گرفته میشود و در سایر مذاهب و ادیان در روزهای دیگر و به شکل و شمایل دیگر، این امید بارور میگردد و به پیروان خود نوید فردای بهتر و روزگار روشنتر را میدهند. اما در باور مذهب شیعه شخصی از خاندان و دودمان آخرین پیامبر رحمت و ختم نبوت در اوج فروماندگی بشر و احساس سرخوردگی و واماندگی انسان از متن تاریخ به ظهور مینشیند و جهان را رنگ و بوی جدید میبخشد و به شکل زیبا آرایش و پیرایش کرده و آلایندهها را و آلودگیها را دفع و رفع میکند و این جهان را برای زیستن خوب و انسانی زیستن آماده میکند و به درد و رنج تاریخی و فقر و گرسنگی همیشگی، جنگ و خشونتهای دایمی، کشتار و آوارگی بشر را پایان داده و زمین خدا را مملو از عدل داد کرده و بشر را به مرحله متعالی انسان صعود داده و به کمال میرساند. اینچنین دنیا چه قدر زیبا و آرزو کردنی و دلانگیز است. به امید اینکه آن روز هرچه زودتر محقق گردد و ما شاهد آن روز باشیم و در اولین مرحله آرزو میکنم که خداوند و دست پنهان در تاریخ از پرده بیرون آید و مردم افغانستان را از این درد و رنج و بلا و مصیبت طالبانی و غیر طالبانی و شر بلاهت عقلانی و جنون هواهای نفسانی و شهوات حیوانی نجات مرحمت نماید.