خودآگاهی اجتماعی و غلبه بر بحران تاریخی

مردم خراسان زمین سالیان سال است که گرفتار رنج و محنت شدید و عذاب و دردهای طاقت سوزاند. بیشک اینهمه مشکلات و مصایبی که کشیده و میکشند برآیند و نتیجه اندیشه و رفتار خود این مردم است. وضعیتهای دشوار سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و… همه و همه محصول اندیشههای جمعی و کنشهای اجتماعی آنان است. هرچند باید اعتراف تلخ و اذعان نومیدانه کرد که ما مردم، اندیشه، به معنای امروزی کلمه نداشته و نداریم و در پهنای تاریخ حیات سیاسی و اجتماعی خود اندیشهورز نبودهایم و از این نعمت خدادادی محروم بودهایم و نتوانستهایم که این استعداد و ظرفیت انسانی و نعمت خدادادی را به خدمت گرفته به سرنوشت نکبتبار و وضعیت دشوار خود سروسامانی بدهیم و خود را از جهنمی که خود برای خویش آماده کردهایم نجات داده و بر اوضاع تاریخی و سرنوشت سیاسی خویش مسلط و راه خوشبختی و آسایش را پیدا و بهسوی آن رهسپار شویم.
متاسفانه مردم افغانستان آنقدر گرفتار جمود فکری، انحطاط اخلاقی و فساد فرهنگی، جهل مرکب و… هستند که تا هنوز متوجه نشدند که عامل بدبختی و سیهروزی، دربهدری، جنگ و آوارگی، فقر و گرسنگی رنج و فلاکتشان کسی نیست جز خودشان. این مردم عادت دارند که تمام مشکلات، و گندکاریهایشان را به بیرون از خود فرافکنی کرده و خود را فریب دهند و هرگز به ذهن کور و فکر بستهایشان نیفتاده که متوجه شوند عامل اصلی و محوری بدبختی و سیهروزی ممتد و دایمیشان کسی نیست جز خودشان. این مردم تا هنوز از حالت ناخودآگاهی خارج و خودآگاهی پیدا نکردهاند و بر وضعیت روحی، ویژگیهای شخصیتی، کنشهای اجتماعی و سیاسی خود واقف نشدند و درک نکردهاند که منشای فساد و تباهیهای تاریخی و بحرانهای اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی رفتار و کنشهایی است که از سر انجماد فکری، انحطاط اخلاقی و فقدان شعور اجتماعی ما به منصه ظهور نشسته و چنین بیچارهمان کرده است.
ماندن در این وضعیت نشاندهنده بیماری وخیم و حماقت عظیمی است که گرفتار آن بوده و هستیم و در طول تاریخ در جهنمی خودساخته میسوزیم و عذاب میکشیم و آه و ناله و فغان میکنیم ولی متوجه نمیشویم که این مساله برآیند رفتار و گفتار و پندار خود ماست و مهار کردن و زدودن آن نیز فقط در دستان بیهنر خود ماست. نهالی که کاشتهایم، اکنون میوه و ثمر آن را برمیداریم و ثمره کاشت خود را به بیگانگان و دیگران نباید نسبت دهیم و انتظار نداشته باشیم که دستی از غیب و یا از بیرون برآید و کاری بکند. خودآگاهی نعمت بزرگی است که متاسفانه مردم خراسان زمین از زمان که افغان زمین شده خودآگاهی، خرد فردی و جمعی و شعور اجتماعی از این سرزمین کوچیده و جایش را جمود فکری، تباهی اجتماعی و ویرانی اخلاقی و… گرفته و این مرزوبوم همواره مخته و فغان عجین گردیده و هیچ روزنهای بهسوی افقهای باز نیست و شب تاریک و بیم موج و گردابی است که همواره حکم میرانند. خودآگاهی نداشتن به معنای آگاه نبوده از نقش خود در ایجاد وضعیت خوب و یا بد سیاسی، اجتماعی و غافل بودن از پیایند رفتارها و کنشهای موثر در سرنوشت جمعی است. عدم خودآگاهی جمعی برآیندش بیشعوری اجتماعی و بودن و ماندن در زندان غفلت تاریخی است. کوتاهسخن ما مردم خراسان زمین، هرچه میکشیم نتیجه، اندیشه و رفتار خود ماست و هرچه درو میکنیم محصول بذرهای است که پاشیده و یا میپاشیم.
شکی نیست که دشمنان خارجی و رقیبان منطقهای نیز نقش در خلق بحرانها و تداوم وضعیت ناگوار و نابسامان کنونی داشته و دارند اما در این زمینه نیز خودمان مقصر هستیم، برای اینکه اگر زمینه داخلی وجود نمیداشت هیچ کشور بیگانهای جرات نمیکرد که دندان طمع برای بلعیدن ما تیز کنند. خراسان زمین دولت بی ملت بوده و هست و تا هنوز ملتی در این سرزمین متولد نشده و مانند دوران حکومتهای ملوکالطوایفی حکومتهای این سرزمین تا هنوز بر اساس غلبه نظامی و حاکمیت قبیلهای و قومی و حذف و ترد اقوام دیگر از بدنه قدرت و تعیین سرنوشت و حتی کوچاندن و تصاحب نمودن سرزمینهای آبایی و اجدادیشان استوار است.
دور باطل جنگ و خونریزی و غلبه و کشتار و اسارت و تجاوز همانند نظام طبیعی حاکم بر جنگل بر کشور خراسان زمین حاکم است و اقوام ساکن در این سرزمین، حتی نسل تحصیل یافته و نخبههایشان در جزایر جدا و دور از هم زندگی میکنند و تا هنوز باهم بیگانه و حتی دشمن هم هستند و زبان و فهم و درد و احساس مشترک ندارند و نمیتوانند باهم گفتوگو کرده و احساس بیگانگی و دشمنیشان را تبدیل به احساس یگانگی و برادری نمایند. تحصیل یافتگان و حتی روشنفکران اقوام، تا هنوز مرزهای پرش فکری و افق جولان نگرششان از مرز قوم و حتی قبیله فراتر نرفته و در درون یک در چارچوب، قبیله و منطقه خود میاندیشند و تعلقخاطر و احساس همنوایی میکنند.
به همین خاطر وقتی پنجشیر یک نه تاریخی را به حاکمیت استبداد تاریخی و استیلای دوباره بیچون و چرایی طالبان پشتونی گفت، با اینکه موضع و حرف دل اکثریت مردم این سرزمین بود اما از حمایت و پشتیبانی آن ابا ورزیده شد و آنطوری که باید حمایت میگردید نهتنها نگردید که حتی شروع به تخریب و بهانهگیریهای بنی اسراییلی نمودند و پرچم و… را بهانه تراشیدند و تلاش نمودند که این مقاومت از اقبال عمومی برخوردار نگردد و مرزهای قومی و حصارهای جاهلی نشکند تا بازار قومفروشی اینها کساد نگردد و سفره پهنشده بر خون ملت و رذالت خیانت برچیده نگردد. بهانه و جرم این نهای گستاخانه و ایستادگی شجاعانه، (از دید هزارهها و ازبکها) این بود که مربوط به قوم تاجیک و (از دید درون تاجیکی) این بود که این مقاومت مربوط به منطقه پنجشیر است.! فرجام سخن اینکه: تا به خودآگاهی تاریخی و خودآگاهی اجتماعی نرسیم و نقش خود را در خلق بحرانها و تباهیهای کنونی متوجه نشویم انتظار اصلاح و به سامان شدن اوضاع انتظار بیهوده و دور از انتظار است.