هزارهها از بازیگری قدرت تا تکدیگری برای معیشت!

اگر بازی قدرت را به بازی فوتبال تشبیه نماییم خواهیم دید که در بازی فوتبال دو تیم و یا چند تیم باهم به رقابت و بازی در میدان در میان انبوهی از تماشاچیان و کفزنان مخالف و موافق، میپردازند. در میدان بازی فوتبال، حداقل باید دو تیم باشد تا بازی شکل بگیرد و باهم به رقابت بپردازند و اگر این حداقل شرایط فراهم نباشد بازی و رقابتی در کار نخواهد بود. دو تیم فوتبال خلاصه به کسانی که در میدان و در انظار عموم و تماشاچیان بازی میکنند نیست بل پشت سر این بازیگران روی صحنه، مدیران و مسوولین شکلدهنده و هماهنگکننده تیمی است که به روی صحنه آمده و بازی میکنند. بازی در میدان سیاست نیز همچون فوتبال باید تیمی باشد و تیم باید با برنامههای درست، سنجیده، مدیریت و هماهنگ شوند و هماهنگ عمل نمایند تا نتیجه لازم را بگیرد و برنده میدان اگر نه، لااقل بهعنوان یک عنوان یک تیم بازیگر و قابلتوجه شناخته شود و از گردونه بازیگری حذف و به تاریکخانه فراموشی سپرده نگردد.
شهید مزاری در تاریخ هزارهها نقش بارزی دارد. آنچه آن مرد راستقامت و جان فدا برای هزارهها انجام داد این بود که: اولا هزارهها را از بیتفاوتی و انزوای سیاسی و اجتماعی خارج و همت و شهامت داد که از بیتفاوتی در سرنوشت سیاسی و بازی قدرت و احساس تماشاگری بیرون بیایند و خودشان کمر همت ببندند و همچون اقوام دیگر بازیگر شوند و دوما تیمی را شکل داد و عملا هزارهها را از آن حالت حقارتبار تاریخی و ذهنیت منفی اجتماعی که اقوام دیگر حتی سادات و بیاتها نسبت به هزارهها داشتند بیرون کرد و هزارهها را از حاشیه به متن و از تماشاگری وارد بازیگری کرد و بهعنوان یک تیم موثر و پرقدرت در عرصه سیاسی به میدان آورد و بازیگری نشان داد. اما متاسفانه بعد از شهادت وی مدعیان وراثت آن شهید بزرگوار تیم خوب و فعال و بازیگر را از بین برد و مردم هزاره را تبدیل به تماشاگر نمود که یا به نفع این تیم و یا به نفع آن تیم بازیگر باید کف بزنند و مثل طرفداران دو تیم رقیب فوتبال که سر هیچ، به سروکله هم میزنند و از این و یا از آن تیم تعریف، تمجید و حمایت میکنند، درآوردند.
مدعیان وراثت شهید مزاری بعد از وی و دوران پسا طالبان که بهترین فرصت تاریخی برایشان خلقشده بود تا بهرهبرداریهای لازم را برای تقویت تیم و قدرتمندتر شدن آن بکنند، نهتنها کاری نکردند و یا نتوانستند که تیم ساختهشده توسط شهید مزاری را نیز متلاشی کرد و از میان برداشت و تفکر تیمی و بازیگری در عرصه قدرت و میدان سیاست را نابود کرد و جایش را شعار پست و مبتذل «همراه با کاروان پیروز» شدن و رسیدن به «کش و فش» گرفت و هزارهها را از حالت بازیگری به تماشاگری صرف و بیحاصل تبدیل نمودند. ازاینرو هزارهها بهجای کسب مقتدرانه قدرت، به تماشاگری محض و یا به تکدیگری سیاسی برای تامین معیشت مشغول گشتند و این امر تبدیل به فرهنگ سیاسی هزارهها گردید. در شرایط کنونی هر هزارهای که اقدام به کنش سیاسی میکند و دفتری را باز و حزب چند نفره را اعلان میکند انگیزهای جز باز کردن دکان برای تامین معیشت و معامله برای شریک شدن در گوشهای قدرت برای انجام ماموریتهای محوله از سوی اربابان قدرت، آنهم برخلاف منافع مردمش، ندارند.
باندهای شخصی که به نام و عنوان حزب سیاسی از سوی نسل قدیم و جدید هزاره بروز و ظهور کرده و میکند، برای دلسوزی و ساختن تیم قوی برای ارتقای سطح موقعیت هزارهها در عرصه سیاسی و تبدیل کردن مردم خود بهعنوان بازیگران اصلی در میدان بازی قدرت نیست، بل با ترفند و دسیسه اربابان سیاست و انحصارگران قدرت، برای شکستن هرچه بیشتر همسویی و خشکاندن ریشههای همگرایی و از میان برداشتن زمینههای تبدیلشدن هزارهها بهعنوان تیم بازیگر، طراحی و اجرا میگردد. امروزه به خاطر رفتار فرصتطلبانه تیکه داران قومی و حاکمیت فرهنگ منفعتپرستی شخصی، جامعه هزاره نه بدنه اجتماعی پرقدرت و منسجم و نه رهبر و تیکه دار دلسوز و دارای تفکر و همت بالای جمعی دارند. فرهنگ حاکم بر جامعه هزاره خصوصا فرهنگ سیاسی و گرایش مسلط بر ارتباط برقرار کردن با بدنه قدرت، فرصتطلبانه، تکدیگرایانه و جل خویش از آب کشیدن است و بس.
هزارهها پس از سقوط طالبان به علت متلاشی شدن و نداشتن تیم متحد و منسجم از بازیگر بودن افتاده و فقط تماشاگر و احیانا گداییگر ماموریتهای در بستهای پایین حکومتاند و این برای هزارهها و مبارزات تاریخی و شهدای که در مسیر بیرون شدن از محرومیتهای تاریخی و بازیابی عزت و حرمت انسانی و زدودن تبعیضهای ناروایی اجتماعی انجام دادهاند نهایت دردآور و عذاب دهنده است. در طول این بیست سال (غیر از دور اول انتخابات ریاست جمهوری و کاندیدا شدن محمد محقق) همهاش تماشاگر و حمایتگر تیمهای بودهاند که بازیگر آنها پشتونها بودهاند. البته این وضعیت نهچندان مطلوب و ناگوار اختصاص به مردم هزاره ندارد. اقوام غیر پشتون در کل به وضعیت هزارهها گرفتارند منتهی با تفاوتهای نسبی. پشتونها درواقع بازیگر اصلی با تیمهای مختلفاند و سایر اقوام تماشاگرانی هستند که بدون هیچ سود و فایده جمعی و حتی شخصی مفت و رایگان به نفع این تیم پشتون و یا آن تیم پشتون کف دهن باد میکنند!.
حزبهای کذایی و چهرههای حقیقی شناخته و مطرح هزارهها نهتنها کاری به نفع مردم خود نمیکنند و یا نمیتوانند بل بهعنوان جادهصافکنهای ماشین انحصار، استبداد و تبعیضات تاریخی عمل میکنند. تیمهای انتخابات ریاست جمهوری در چندین دوره را نگاه کنیم متوجه میشویم که رقابت و بازیگران اصلی همه پشتونها و تماشاگران و کفزنان مفت و رایگان هزارهها و سایر اقوام هستند. هماکنون به اجلاس صلح «دوحه» توجه کنیم که دو تیم رقیب و بازیگر در «دوحه» چه کسانی هستند؟!. در اخیر لازم میدانم خطاب به همهکسانی که اندکی فراتر از معیشت میاندیشند و دلشان به حال و روزگار تاریخ و مردمشان میتپند عرض کنم که بیایید آستین بالا زنیم و همت کرده کمی غیرت و شهامت به خرج داده و از روزمرگی بیرون شویم و برای رهایی و سدکردن روند انحصار و فساد و تباهی رستاخیزی بیافرینیم و سرنوشت خود را خود رقم زنیم و بار دیگر بازیگر قدرت شویم نه صرفا تماشاگر و یا گدای ماموریت برای تامین معیشت!.