داوود ناجی و انتحار سیاسی!

داوود ناجی یکی از چهرههای شناخته شده سیاسی در نسل جوان هزاره است. او را از نزدیک ندیدم اما از طریق رسانهها با دیدگاه و نظراتش کموبیش آشنایی پیداکرده و به او بهعنوان یکی از کسانی که میتوان برای آینده به آن امید بست، نگاه میکردم. هرچند حرفوحدیث پیرامون اینکه او یک شخصیت متین، محکم، و دارای اهداف بلند نیست و فقط یک آدم ملاقزنی است که دنبال یک عنوان و یک مقامی در دولت افغانستان به هر درودیواری و به هر کس و ناکسی خود را نزدیک میکند و شاید هم خود را میفروشد، میشنیدم. آشنایی من با او از جنبش شکوهمند تبسم شروع و در جنبش باعظمت روشنایی تا حدودی بیشتر گردید.
وقتی سخنان و تحلیلهای او را در رسانههای جمعی و نوشتار شخصی او مشاهده و مطالعه میکردم احساس میکردم که تحلیلها و پیامهای او خوب و تا حدودی زیادی قابل قبول است؛ اما در صداقت و پایداری او به اهداف راهبردی دایما شک داشتم. با اینکه ناجی و بهزاد را از نزدیک ندیده بودم و فقط سخنان و موضعگیریهای آن دو را از رسانههای رسمی و شبکههای اجتماعی دنبال میکردم، تحلیلها و بیانات هردو برایم جالب و جذاب بود اما احساس میکردم که بهزاد نسبت به ناجی بیشتر ایمان به حرفهای خود دارد و صداقت، صمیمیت و تعهد از تکتک واژهها و جملات و همچنین از زبان بدن او احساس میشد.
این احساس و دریافت شهودیام بهمرورزمان اثبات شد و اینک که جنبش روشنایی به خاطر مشکلاتی مالی و… به کما رفته و حالت برزخی را تجربه میکند ناجی علیرغم موضعگیریهای سابق و تجربه همتباران و غیر همتباران از بدعهدی و سو استفاده اشرف غنی در راستای فربهتر کردن انحصار سیاسی و تبعیضات قومی، خون یاران شهیدش را نادیده گرفته و در کنار جنایتکاران و خاینان به آرمان مردم و توطیهگران حادثه دوم اسد قرارگرفته و به پست و مقامی رضایت داده که غیر از مشروعیت بخشی حکومت تقلبی و توافقی اشرف غنی و نفی ادعاهای گذشته و اندک نفعی به حضرت جیب وی هیچ سود اجتماعی و سیاسی برای اهداف عدالتخواهی و تغییرات ساختاری ندارد.
پس چه شده که ناجی به چنین مقام تشریفاتی و مشاوره بازیگونه، رضایت داده و پشت به گذشته خودکرده است؟. آیا ناجی سرگذشت دکتر عبدالعلی محمدی مشاور حقوقی و یار غار اشرف غنی را در خاطر ندارد و آیا به یاد ندارد که اشرف غنی از دوستم استفاده کرد و بهمجرد تصاحب قدرت نهتنها صلاحیتهای او را گرفت که حتی قصد جان او را هم کرد. از معلم عزیز رویش گرفته تا احمد ضیا مسعود را استفاده و به امان خدا رهایشان کرد. محمد محقق را در جنبش تبسم و روشنایی علیه اهداف و مرام مردمش استفاده و عاقبت مسافرش کرد و به قول خود محقق حتی سلامش را هم علیک نمیگفت. دور نرویم در همین مذاکراتی که با جنبش روشنایی داشت عدم صداقت و دغلبازی اشرف غنی مگر هویدا و برملا نشد؟ من ماندهام که بااینهمه تجربه و نمونههای زنده چه عامل باعث پذیرش این مقام حتی اگر هم مشاورهای نه، اجرایی میبود، از سوی ناجی شده است؟! آیا ناجی قدرتر از دانش، دوستم، محقق، ضیا مسعود و… هست که باعث تاثیرگزاری به نفع جریان عدالتخواهی (آنطوری که مریدانش توجیه میکنند) گردد؟!
با اندک تامل و تحلیل ذهنی به این نتیجه میرسیم که جز ملاحظه حضرت جیب و شریک شدن در گوشه قدرت، هیچ عاملی مثبتی در این زمینه، سبب این ملاقزنی (که بهگونهای انتحار سیاسی است)، نبوده است. آقای ناجی با تعدادی به نام «پیشاهنگان» هرچه توانست بهزاد را تخریب کرد و تهمتها، توهینها و… به او روا داشتند و امروز ناجی با ارگ استبداد و جنایت کنار آمده و همین بهاصطلاح «پیشاهنگان» این مقام را به او تبریک گفته و از معامله او حمایت کردهاند!؟ حالا کمکم روشن میگردد که بهزاد و یاران همسویش برای حفظ آرمان جنبش روشنایی و وجه المعامله قرار نگرفتن خونهای پاک یاران شهیدشان چه قدر رنجدیده و خوندل خوردهاند.!
بههرحال امیدواریم که برای اولین بار برخلاف سنت معمول، ناجی بتواند موضع خود را در درون کاخ تعصب و تبعیض حفظ کند و تبدیل به دستگاه توجیهگر تبعیض سامانمند نگردد. اما تا اثبات این امر در درون حاکمیت برداشتها همین خواهد بود که ناجی شخصیت متعهد و وفادار به آرمان و اهداف مردم نبوده و نیست. به نظر میرسد که ناجی با این کنش خود دست به قماری زده که از پیش باخته و یا باخته به نظر میرسد و این قمار باختگی برای ناجی یعنی انتحار سیاسی و این انتحار سیاسی برای وی مبارک.