دلم با جنبش است و منافع حزبیام نه!

به نام خداوند دانایی و روشنایی!
نقدی بر کتاب “پاسخهای من” افشای رازهای پشت پرده حادثه خونین دوم اسد
جنبش روشنایی خیزش و حرکت بزرگی در راستای مبارزه با تبعیض سیستماتیک و تاریخی در کشور میباشد. دقیقا یک ماه دیگر یعنی ۱۴ ثور این جنبش وارد سومین سال فعالیت علنی و رسمی خود میگردد. هرچند تاریخچه شکلگیری جنبش روشنایی به زمانی قبلتر از این تاریخ یعنی در زمستان ۱۳۹۳ توسط استادان دانشگاه و متخصصین انرژی برق (معروف به تیم تخنیک) برمیگردد.
این جنبش عظیم و پرخروش مدنی در این مدت کم با فرازوفرودها، ریزش و رویشهای زیادی روبرو گردیده و تاکنون از حرکت بازنایستاده و آرمان و اهدافی را که از اوان شکلگیری مدنظر داشت، فراموش نگردیده است. درواقع تاکنون نه طرح بدیل که به طرح فریب معروف شد*، اجرایی گردیده و نه طرح انحراف یافته ۵۰۰ کیلوولت.
قدر مسلم اینکه این جنبش با این عظمت و گستردگی زوایای پیدا و پنهان فراوانی دارد. دهها، بل صدها کتاب و مقاله و رساله میتوان در این راستا نوشت. نگارش و پرداختن و پژوهش درباره این حرکت تاریخی میتواند درسها و عبرتها و تجربیات فراوان و آموزنده برای جامعه ارایه نماید. بررسی نقاط قوت، ضعف، فرضها و چالشها میتواند برای نسل کنونی و آیندگان فواید غیرقابل کتمان و انکاری داشته باشد که با بهرهگیری و کاربست آن بر بسیاری از مسایل و مشکلات موجود در جامعه غلبه پیدا کنیم.
یکی از کتابهایی که درباره جنبش روشنایی بهتازگی توسط یکی از اعضای سابق شورای عالی مردمی جنبش روشنایی جناب آقای وکیل سعادتی چاپشده کتابی است تحت عنوان پاسخهای من (افشای رازهای پشت پرده حادثه خونین دوم اسد). ایشان در این کتاب، سعی کرده در مورد دوم اسد و به قول خودش، رازهای پشت پرده جنبش روشنایی را افشا و عمومی بسازد. آقای سعادتی سیاستمداری زیرک، پرتلاش، جدی و باانگیزه است. در طول مدت کوتاهی که با جنبش روشنایی همراه و همنوا بود، جزو فعالترین و پرتلاشترین عضو شورای عالی محسوب میگردید.
کتاب ایشان دارای نکات و معلومات ارزشمند و تاریخی است. لذا ارزش مطالعه و نقد را دارد. ایشان بااینکه عضو حزب خلیلی میباشد و در آن حزب اصل بر فرد محوری و نه خرد جمعی است، اما جناب سعادتی علیرغم سانسور و جانبداری، اعترافات خوبی نیز نموده و زوایای پنهانی را گشوده که مهم و قابلتوجه است.
وکیل سعادتی در ابتدای کتاب در صفحه ۲۲ کتابش مینگارد که هدف او انگیزه خوانی افراد نیست. آنچه را مستقیم دیده و شنیده را به رشته تحریر میآورد. اما بار بار درجاهای مختلف کتاب، ایشان انگیزه خوانی کرده و اعضا و همکارانش را متهم به عبور از رهبران سنتی، رهبر شدن، مطرحشدن و به قدرت رسیدن متهم میکند. همچنین فکتهایی که آورده مستدل و مستند و دقیق نیستند؛ بلکه فرافکنی به نظر میرسد. او درباره هدف و وسیله بودن تظاهرات و مذاکره بسیار بحث کرده و در این رابطه نیز با پیشداوری و برساختههای ذهنیاش اکثر اعضای شورا را متهم به این میکنند که تظاهرات برای آنان هدف بود نه وسیله. درحالیکه جناب استاد خلیلی چند روز مانده به تظاهرات ۲۷ ثور ۱۳۹۵موقع آمدن به مسجد باقرالعلوم، از مسجد شهرک حاجی نبی (مسجد نبی اکرم) با جمعی از وکلا و شخصیتها ازجمله استاد محقق و آقای بهزاد؛ در سخنرانی کوتاهش گفت: “مذاکره یعنی چه؛ گپ مشخص است” حرف دقیقی بود. حکومت میگفت دو جمع دو میشود شش و ما و تمام دنیا میگفتیم و میگوییم چهار میشود. در ضمن حکومت هرروز یک بازی درمیآورد؛ یک روز از استادان دانشگاه ازجمله از بنده نیز دعوت کردند که شما جزو استادان نخبه کشور هستید، فردا فلان ساعت با رییسجمهور نشست خواهید داشت. شورای امنیت با صرف پولهای اپراتیفی کلان، صدها نفر را بهعنوان فیسبوک چلونکی (کاربران مزدور) استخدام کرده و علیه جنبش از آنان کار میگرفتند. مقامات سکتورهای مربوطه، در رسانهها و مناظرهها فقط و فقط متوسل به فریب و دروغ میشدند و حرفی برای گفتن نداشتند.
نکته دیگری که بسیار مهم بود و ایشان یادی از آن نکرده اینکه محقق و دانش وقتی به مسجد رسول اکرم در غرب مصلا آمدند، اذعان کردند که تحتفشار سفارتخانهها هستند و چند سفیر را دیدهاند و قرار است بعد از جلسه نیز ببینند. سفرای هند، ایران و آلمان ظاهرا به آنها هشدار داده بودند که مابین دولت و جنبش، بدون در نظر داشت حق و ناحق طرفدار حکومت هستیم. البته در چندین دیدار که در تعدادی از آنها بنده نیز حضور داشتم، هم مقامات سفارت آمریکا و هم انگلیس و هم نمایندگی سازمان ملل و اتحادیه اروپا بهصراحت گفتند که ما در این امور هرگز مداخله نمیکنیم. در قضیه دستگیری علی پور نیز استانکزی رییس امنیت ملی ادعا کرد که آمریکاییها ایشان را دستگیر کرده، اما با تماسی که با مقامات ناتو گرفته شد؛ آنها رسما اعلام کردند که در دستگیری نقشی نداشتند اما در آزادی آری. فردای آن روز ناتو تویت زد و سخنگوی ناتو رسما اعلامیه صادر کرد و واشنگتنپست، مقالهای به طرفداری و محکومیت حکومت نگاشت؛ “دستگیری فرمانده ضد طالبان، ملتی سرفراز و دولتی ناتوان”.
بااینوجود این را هم بایستی پذیرفت که جنبش روشنایی وقتی در واکنش به فیصله قبیلهگرایانه و تبعیضآمیز کابینه در ۱۱ ثور ۱۳۹۵ آغاز به کار کرد، شورای عالی مردمی را در یک وضعیت اضطرار و از سر ناگزیری ایجاد کرد و چون از احزاب، جریانات، طیفها و روندهای متفاوتی بودند؛ اختلافات و تنشها و کشمکشها نیز طبیعی بود. درواقع جنبش روشنایی برای اتحاد و همسویی و وحدت هزارهها شکل نگرفت؛ بحث بر سر یک داعیه بود که همه را از هر قشر و طیف و جریانی گرد هم جمع و وقتی شرایط سخت و نفسگیر و فرسایشی و طولانی شد. تعداد کثیری راهشان را جدا کردند؛ عدهای هم ماندند و از درون به تخریب شروع نمودند.**
مسالهی دیگری که مهم است و سعادتی سعی کرده به آن نپردازد، اینکه چرا کار به اینجا رسید؟ چرا ملت به خیابانها آمدند و چرا اعتراضات خیابانی؟! پرواضح برمیخوریم و درمییابیم که رهبران ما در ۱۴ سال گذشته درست کار نکردند و فرصتهای طلایی را در عصری که پولهای کلانی به کشور سرازیر شده بود و جامعه جهانی حمایت قاطع و گستردهای داشت، از دست دادند. باید بگوییم که استادان دانشگاه یا همان کمیته تخنیکی عضو شورای عالی مردمی قبل از شکلگیری جنبش روشنایی به رهبران و مقامات مردم ما واضح گفته بودند که این مساله را خیابانی نکنید، در پستوهای ارگ و سپیدار حل کنید. چون اسناد و مدارک و مباحث تخنیکی و علمی بسیار واضح و روشن است. در قدم اول بادانشی که اشرف غنی دارد و رای بلندی که هزارهها به داکتر عبدالله داده و نیز سواد و دانش استاد دانش و قاطعیت استاد محقق و منفعت کلان ملی که این پروژه برای کل مردم کشور دارد بعید است که منجر به تنش و تظاهرات و اعتراضها گردد. پس از گذشت بیشتر از یک سال در ۱۱ ثور فیصله ضد ملی و فاشیستیاش را رسمی و علنی کرد و اعتراضات و به خیابانها آمدنها آغاز گردید. اگر سیاسیون ما اتوریته و بازیگری سیاسی را درست یاد میداشتند و کمی قاطعیت به خرج میدادند، گپ به تظاهرات و اعتراضات خیابانی نمیرسید.
لذا بهطورقطع تظاهرات هدف نیست، اما مذاکرات هم مستلزمات خود را دارد؛ شرایط و بستری میخواهد. در شب دوم اسد آخرین حرف آقای سعادتی این بود که “استاد را قول نمیدهم اما خودم فردا در تظاهرات شرکت میکنم” این یعنی چه؟! یعنی که دل با شما اما عقل سنجشگر و منفعتگرا در سوی دیگر. او در جدال بین دل و عقل، درنهایت با دشواری به سمت منفعت و حزب میرود، زیرا به گونه عمیق درک کرده بود که ایستادن تمامقد در مقابل حکومتی که تمامقد در برابر این داعیه ایستاده چقدر هزینهبردار و دشوار و نفسگیر است.
نکته بعدی اینکه باید بین مبارزه و سیاست فرق قایل شد؛ مبارزه یعنی اینکه شما به آرمان و اهدافتان میاندیشید و تمام زندگیتان را در آن راستا عیار میسازید. اما سیاست و بازیگری سیاسی یعنی اینکه خط قرمز شما تنها منفعت و منافع شخصی و باندیتان است و بس. لذا خط قرمزها و جنگ دادن سر با فولاد در دنیای سیاست، شعار است و فاقد ضمانت اجرایی.
گپ دیگری که وکیل گرامی به آن هیچ اشارهای نکرده و قبل از دوم اسد به دغدغه ذهنیاش بدل شده بود و بارها از آن یاد میکرد و یکبار در سفارت آمریکا نیز از مقامات سفارت پرسید، اینکه آیا ایمیلی که به استاد خلیلی از طرف سفارت آمریکا آمده موضع رسمی سفارت است؟! آن مقام نیز در جریان نبود و توجهی نیز نکرد، اما خلیلی و حزبش آن را جدی گرفته بود. اما آن ایمیل از سوی یک کارمند افغانی سفارت زدهشده بود و از آقای خلیلی خواسته بود که علیه دولت قرار نگیرد.
مبحث دیگری که باید بدان اشاره کرد و ایشان درست به آن نپرداخته اینکه تیم تخنیک به دو قسمت تقسیم شد و خواست که با دو طرف موافق و مخالف بنشینند و از تفرقه و جدایی جنبش را نجات دهند؛ آنان مطابق فیصله شورا مبنی بر اینکه حکم با این شرایط قابلپذیرش میباشد و بس؛ همه را راضی کردند که اگر حکم از سوی دولت بدون تغییر آمد بدون بهانهای میپذیریم، این حرف را تمام اعضا چه موافق تظاهرات و چه مخالفان قبول کردند. شب دیروقت وقتی حکم آمد طوری که آقای سروش و خود سعادتی هم نگاشته است، دارای اشکالات جدی بود. آقای امینی و دوستان وقتی آن را خواند گفت خلاف فیصله شوراست و غیرقابلپذیرش. یعنی چه؟! یعنی اگر آن متن بدون تغییر و خطخوردگی میبود، تظاهرات بالاتفاق بدون حرفوحدیثی لغو میشد. لذا اینکه انگیزه خوانی کنیم که عدهای عاشق و دلباخته تظاهرات بوده و آن را هدف میپنداشته ادعایی است نادرست و ناصواب. ” گر چند باکارهای نادرستی که درگذشته رهبران بهاصطلاح سنتی ما کرده بودند، شاید برخی از دوستان ما در شورای عالی بدشان نمیآمد که جای آنها را بگیرند؛ اما این نیز درست و منطقی و راهحل نبود”.
حکمها در ختم کتاب آمده است؛ گویی در یک مکتب یا لیسه نوشتهشده باشد. هرگز بهحکم نمیماند. همچنان لازم به ذکر است که قبل از این سابقه نداشت که مخالفان حکومت، همسو و در راستای منافع حکومت دست به انتحار و انفجار بزند. هیچکسی تصورش را هم نمیکرد که گروههای تروریستی گارد و حامی دولت شوند. طوری که در کتاب نیز آمده، یک روز قبل از تظاهرات مقامات امنیتی آمدند و خواهش کردند که ده مسیر را به یک مسیر کاهش دهید، ما نیز قبول کردیم و آنها گفتند حالا صد فی صد امنیت شما تامین است.
لازم است در این بخش اشارهای به دیدگاه و نگرش داکتر مدبر داشته باشم؛ ایشان ده روز یا کمتر و بیشتر مانده بهروز تظاهرات دوم اسد، دیداری داشت با تیم تخنیک؛ مدبر گفت چون شما را صادق و غیرسیاسی و غیر وابسته یافتم، صادقانه با شما مطالبی را در میان میگذارم؛ “واقعیت این است که ما از داعیه حمایت کردیم و خواهیم کرد، اما چون من شناخت زیادی از دولت و نخبگان و بزرگان پشتون دارم، کُنه مساله این است که این قضیه آنقدر برای پشتونها حیثیتی شده که حاضرند دولت سقوط کند اما لین برق را نمیگذارند از مسیر اصلیاش بگذرد، این حقیقت تلخی است. لذا مخالف تظاهرات در تاریخ تعیینشده هستیم و خوب است قدری به تاخیر بیندازیم”. آقای خلیلی سیاسیتر و دیپلماتیکتر اصرار به تعویق داشتند. آقای شفق حرفی از خود نداشت و حرف این دو را تایید میکرد.
هرقدر بهروزهای دوم اسد و تظاهرات نزدیکتر میشدیم فشار و اضطراب و نگرانیها افزایش مییافت؛ اینکه چه کنیم، آیا فقط آنها حیثیت دارند و همهچیز تنها برای قومی که خود را درجهیک میداند حیثیتی میشود؟ تا کی این وضع را تحملکنیم؟ آیا طبق آنچه عزیز رویش و عدهای دیگر که معتقد بودند که دیگر زورمان نمیرسد، تسلیم شویم و هرکسی برود پی کار خودش، شتر دیدی ندیدی. دقیقا مثل شبها و روزهایی که مقاومت غرب کابل به رهبری شهید مزاری با آن مواجه شده بود؛ گروه طالبان از یکسو، شورای نظار، سیاف و… از سویی هم پول و سلاح و مهمات هم باقی نمانده است.
حال پس از حدود سه سال، وقتی نگاهی به گذشته میاندازم، وقتی عملکردها و کنشها و واکنشهایمان را بررسی و وارسی میکنم و اینکه ما مردم چرا در طول تاریخ بخصوص دو قرن اخیر نتوانستهایم قدرتمند و مقتدر شویم که حداقل نگذاریم حقمان را بخورند و بر ما ستم روا ندارند. برداشت و درک من از تاریخ و درسها و عبرتهایش این است که در کنار بسیاری از نقاط منفی که داریم یک مساله بسیار مهم و اساسی است اما ما آن را جدی نگرفتهایم. اگر میخواهیم سیاست کنیم باید به استقلال مالی برسیم، مارکس دقیقتر از هرکسی این مساله را درک کرده که اقتصاد زیربناست. وقتی نان از خود نداشتی، فرمان هم در دستتو نیست. ما همهچیز داریم، اما اولویت و ضرورت این بخش و این بعد دارد؛ باقی ابعاد ساخته خواهد شد. اما اینکه چگونه و به چه شکل و با چه ظرفیت و با چه مکانیزم و اینکه آیا جامعهی ما به آن بلوغ و رشد و آگاهی رسیده؛ شاید قدری زود باشد. اما باید دیر یا زود از جایی آغاز کرد.
جنبش روشنایی در قضیه مالی بسیار دست آورد کلانی داشت و با ۶۰۰ هزار دالر کارهای بزرگی انجام داد و بعد از دو سال برای اولین بار گزارش مفصل و دقیق مالی را در طول تاریخ کشور نشر کرد. اما عدهای کوته نگر و عقدهای به خاطر حسادت و رقابت و بیظرفیتی این سند افتخار تاریخی را کمرنگ و بدرنگ جلوه داد.
و حرف آخر اینکه معمولا در هر جامعهای ۹۹ درصد برای خویشتن خویش کار و فعالیت میکند، یک درصد یا کمتر از آنکه میتوان آنها را طیف تحصیلکرده، نخبه یا روشنفکران جامعه نامید نهتنها برای خود که برای دیگران و برای سعادت و بهروزی کل جامعه فعالیت میکند.
جنبش روشنایی بهطور واضح و روشن ظرفیت و قابلیت و جسارت و دوراندیشی آنیک درصد جامعه را آشکار ساخت؛ با تاسف تحصیلکردگان و چیزفهمها و روشنفکران ما نقاط ضعف و ایرادهای اساسی و جدی دارند. آنان، بهشدت محافظهکار، قدرت پرست، فرصتطلب، خودخواه، تافته جدا بافته از جامعه و سیاستهای کلان؛ سیستم چرخش نخبگان را با مشکلات بنیادی مواجه ساخته و یاس و سرخوردگی و ناامیدی را از این نسل و این طیفها به بار آورده است. آنان تاکنون یکچشم انداز و یک دیدگاه مشترک برای برونرفت از مشکلات و مسایل نرسیدهاند و این تشتت و پراکندگی در حل مسایل باعث شده وضعیت هرروز بدتر از دیروز شود. فقط تبعیضگرایان و ستمپیشگان مقصر نیستند، ما هم مقصریم؛ با نگاهی به رفتار و کنش و واکنشهایمان و نقد و بررسی دقیق و عبرت و درسآموزی از آن میتواند موثر و مفید باشد.
پ. ن: در فرصتی مناسب کتابی جامعتر و مستند خواهیم نگاشت، زیرا تیم تخنیک جنبش روشنایی مسوول گردانندگی جلسات شورای عالی بودند و تمام فیصلهها معمولا با تاریخ و امضا در اختیار آنان میباشد. آنان مستقلانه و غیرسیاسی و غیر جانبدارانه؛ برای تاریخ این مهم را رسالت خود میداند.
* نوشته کوتاهی از من درباره طرح بدیل ” چرا طرح بدیل را طرح فریب میگوییم” موجود است که جزییات بیشتر را میتوانید در آنجا بخوانید.
** همچنین برای بررسی اوضاع جنبش بعد از دوم اسد، میتوانید به نوشتهی دیگری از اینجانب” انشعابات در جنبش روشنایی” مراجعه کنید.
محمد نبی احمدی
کابل، ۱۴ حمل ۱۳۹۸