کد مطلب : 2321
شنبه ۶ دلو ۱۳۹۷ - ۱۳:۱۹
163320
فاقددیدگاه
مهزیار مهر آذین (کارشناس فقه اسلامی و پژوهشگر علوم انسانی)

نگاهی تازه به مبانی فلسفی اقتصاد اسلامی

اقتصاد اسلامی
«جا دارد این را بگویم که شاید ازنظر عده‌ای بحث‌های فلسفی و هستی شناسانه در مسایل اقتصادی زاید باشد اما حقیقت آن است که علت آن‌که تلاش‌های زیاد از سوی باورمندان به نظام‌های مختلف اقتصادی در جامعه ما هیچ‌گاه تحقق نمی‌یابد همین نداشتن پشتوانه و نقطه اتکا در فلسفه و فرهنگ و مغایر بودن به فلسفه موجود ما، که همان فلسفه صدرایی است، می‌باشد. بنابراین برای ایجاد یک نظام اقتصادی پویا و کارآمد و ماندگار و ریشه‌دار در فرهنگ و جامعه؛ داشتن یک نظام فلسفی قوی و غنی و قانع‌کننده، که نگاهی تازه به عالم و آدم دارد، ضروری است.»

در خصوص نظام اقتصادی اسلام مطالب بسیاری منتشرشده است، اما در خصوص مبانی فلسفی کاری کمتری شده است، در این مقاله سعی و تلاش من بر آن است که به درنگ و تامل در مبانی فلسفی نظام اقتصادی اسلام پرداخته و حتی‌المقدور از منظر نو بدان بنگرم .

پیش از ورود به بحث اصلی باید بگویم ما قایل به وجود تنها یک نظریه منحصربه‌فرد در خصوص اقتصاد اسلامی نیستیم بلکه بر آنیم همان‌طور که در تمدن غرب مدرن چندین و چند رویکرد و نظر و نگرش در خصوص نظام اقتصادی و اساسا همه مباحث بشری وجود دارد، نگرش‌هایی که حتی متعارض و مخالف یکدیگرند؛ مثلا در اقتصاد نظام لیبرال و نظام سوسیالیستی وجود دارد. در تمدن اسلامی نیز نگرش‌ها و تفکرات مختلفی راجع به امور مختلف و نیز مساله اقتصاد داریم و اگر نداریم ضرورت دارد که داشته باشیم. چراکه قرآن به‌عنوان متن محوری در تمدن اسلامی به قول امیرالمومنین ” حمال ذو وجوه ” و تاویل پذیر است و اساسا همین تاویل پذیری قرآن، رمز جاودانگی قرآن است زیرا که انسان‌ها شاکله‌های مختلفی دارند و هر انسانی در تلاش است تا شاکله‌اش را در روابط رقابت‌آمیز با دیگران تشخص بخشد. بنابراین داشتن شاکله منحصربه‌فرد هر انسان و نیاز انسان‌ها به تشخص آن ایجاب می‌کند که قرآن پاسخگوی این نیاز بنیادین هر انسان باشد. البته داشتن نظرات مختلف در باب عالم و آدم و در اینجا اقتصاد، این فایده و ثمر را دارد که در شرایط مختلف می‌توان از آن نظرات گوناگون بهره برد و نیز با تغییرات زمان در نظرات و نگرش‌ها تغییر ایجاد نمود.

 به‌هرروی در این جستار کوتاه می‌کوشم که در مبانی فلسفی اقتصادی اسلام تامل کنم و برای ایجاد نظام اقتصاد اسلامی پیشنهادهایی ارایه دهیم. جا دارد در اینجا این نکته را متذکر شوم که ضرورتی ندارد ما در تمدن اسلامی یک نوع نظام اقتصادی بسیار خاص و ویژه از پیش خود تاسیس و ابداع کنیم، چون اساسا ادیان برای اصلاح و تعدیل و متخلق کردن آمده‌اند و نه برای ابداع و تاسیس و خلق کردن (باید توجه داشت ابداع و تاسیس و خلق کردن، از عقل خود بشر نیز ساخته است ولی تعدیل و تخلق و اخلاقی زیستن نیازی به نیرو و داوری بیرون از انسان دارد که دین و ایمان و پیامبران متصدی آن هستند). درواقع کار ما آن است که بکوشیم یک نوع نظام اقتصادی که تایید بیشتری از عقل جمعی بشر گرفته است را اخذ کنیم و متناسب با شرایط دینی و فرهنگی خود در آن تعدیلات و اصلاحاتی انجام دهیم، همین کفایت می‌کند.

 در ادامه پیشنهاد‌هایی در خصوص نظام اقتصادی اسلام ارابه می‌دهم :

 اول

مساله ربا است، ربا نیروی محرک اقتصاد است و البته موجب بی‌عدالتی هم هست (عیب می جمله چو گفتی هنرش نیز بگو). اگر ربا و نیز استعمار کشورهای دیگر نبود، که هر دو غیراخلاقی‌اند، انقلاب صنعتی که بشر را یک گام پیش آورد در غرب رخ نمی‌داد. (را که با انباشت ثروت و البته انقلاب علمی است که می‌توان کارخانه‌های بزرگ تاسیس کرد و دست به انجام کارهای بزرگ که موجب جهش اقتصادی یک جامعه می‌شود، زد). به‌هرحال مساله ربا و دو بعد خوبی و بدی آن توسط یکی از مراجع زمان‌شناس و مآل‌اندیش تقلید حل‌شده و ایشان با تقسیم ربا به ربایی استهلاکی و ربایی تولیدی؛ فقط ربایی استهلاکی یا ربایی نیازی که فرد برای رفع ضروریات زندگی مجبور است وام بگیرد را حرام دانسته است و اخذ ربایی تولیدی که برای سرمایه‌گذاری و کسب سود بیشتر و توسعه تولید است را بی‌اشکال دانسته‌اند، این نظریه نوین می‌تواند بسیار راهگشا باشد، زیرا همان‌طور که بیان شد انباشت ثروت یکی از علل پیشرفت اقتصادی غرب مدرن است.

 البته وظیفه دولت هم هست که با اختصاص منابع مالی، که می‌توان از اخذ مالیات از ثروتمندان آن را به دست آورد، امکان گرفتن وام‌های ضروری و نیازیِ بی‌بهره یا حداکثر کم‌بهره را  برای قشر ضعیف جامعه مهیا کند و بکوشد تا رفاه و تامین اجتماعی و نیز عدالت، عدالتی که این‌همه مورد تاکید دین و آیین ماست، را برای همه مردم فراهم کند.

دوم

  در نظام سوسیالیستی اصالت با جمع است و در نظام لیبرال اصالت با فرد؛ ما می‌توانیم در نظام اقتصاد اسلامی ضمن احترام در درجه اول به فرد و در درجات بعدی به جمع، اصالت اصلی را به خانواده دهیم، چراکه خانواده به‌شدت مورد اهتمام و احترام اسلام است. در این راستا شاید بتوان نوعی مالکیت خانوادگی نیز در کنار مالکیت فردی و عمومی و تعاونی تعبیه کرد، بدین طریق که مثلا سهام بنگاه‌های اقتصادی را که امروزه در کشور ماتحت عنوان سهام عدالت به هر فرد داده می‌شود، به‌جای هر فرد به سرپرست خانواده داد و نیز یارانه که به سرپرست خانواده‌ها داده می‌شود، به همین ترتیب به سرپرست خانواده داده شود و البته باید برای مادرانی که بیرون از خانواده مشغول کار هستند، امکانات و وسایل رفاهی مکفی به وجود آورد تا نهاد خانواده که محور اصلی‌اش مادر است، پاس داشته شود و این‌طور نباشد که مانند نظام‌های لیبرال، به هر قیمتی زنان و مادران در عرصه بازار مشغول کنیم و حریم خانواده و فرزندان را از نعمت حضور ایشان بی‌بهره سازیم (البته برای جمع‌کردن میان اشتغال زنان، که از عوامل توسعه اقتصادی است، و حضور آنان در کنار فرزندان و رونق خانواده، می‌توان به گسترش مشاغل خانگی به‌ویژه صنایع‌دستی و نیز دورکاری و …  اقدام کرد).

 سوم 

داعیه و شعار و آرمان محوری در اقتصاد اسلامی باید ” حرص در تولید و قناعت در مصرف ” باشد. البته می‌توان این شعار را به زبان فلسفی، که بحث را عمق بیشتری می‌بخشد، این‌طور تعبیر کرد که شایسته است انسان به حدی از تعالی برسد که “برخوردار باشد از بیشترین قادریت ایجاد نمایی، با داشتن کمترین قابلیت ایجاد پذیری”. توضیح  بیشتر آنکه در عالم به سه‌گاه قایلیم: یک گاه که درواقع بالاترین مرتبه است؛ همانا وجودیت محض یا ذات خداست. ذات خدا ، در عالم، قابلیت ایجاد پذیری و تاثیر پذیری از غیر، ندارد. بلکه فقط می‌توانند ایجاد نماید و منشای اثر باشد. گاه دیگر که پایین‌ترین گاه است موجودیت محض است که جماد و نبات و حیوان در آن جای دارند این ویژگی را دارند که صرفا در عالم هستند و ایجاد را از دیگران می‌پذیرند بی‌آنکه بتوانند خود ایجادی نمایند و منشای اثری گردند. اما گاه سوم که در میانه گاه خدا و گاه جماد و نبات و حیوان قرار دارد، گاه انسان است که هم قابلیت ایجاد پذیری دارد و هم از قادریت ایجاد نمایی برخوردار است اما کمال و اوج انسان، نکته مهم در اینجاست، که کمال و اوج انسان در این است که همچون ذات خدای تعالی، تنها ایجاد نمایی کند و ایجاد نمای محض باشد و به‌هیچ‌وجه ایجاد پذیر نباشد. البته انسان به دلیل ساختار وجودی خاصش نمی‌تواند ایجاد نمای محض باشد و ایجاد پذیر نباشد اما برای تعالی و تکامل خود باید ایجاد پذیریش را به حداقل و ایجاد نمایی‌اش را به حداکثر رساند تا شبیه ذات خداوندگار شود؛ چنین است که قرآن کریم می‌فرماید: صِبْغَهَ اللَّهِ  وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَهً  وَنَحْنُ لَهُ عَابِدُونَ ۱۳۸ بقره. و نیز پیامبر فرمود: تخلقوا باخلاق الله. به‌هرروی ایجاد نمایی حداکثری که می‌توان از آن با عنوان “حرص در تولید و آفرینشگری” یاد کرد و ایجاد پذیری حداقلی که می‌توان از آن بانام “قناعت در مصرف” یادکرد. می‌تواند ضمن پیشبرد و پیشرفت جامعه، روحیه مصرف‌زدگی در جامعه را نیز، که از بلایای تمدن غرب مدرن است، کاهش دهد.

چهارم

در بالا گفتم که به سه‌گاه در عالم قایلیم که عبارت‌اند از: خدا یا وجودیت محض که بالاترین مرتبه است و جماد و نبات و حیوان یا موجودیت محض که پایین‌ترین مرتبه است و گاه آدمی که میان آن دو است. اما نسبت گاه خدا یا وجودیت محض به گاه موجودیت محض یا جماد و نبات و حیوان و گاه آدمی، در مقام تمثیل، نسبت خورشید است به پرتوهایش و همان‌طور که خورشید جدای از انوارش نیست، وجودیت محض هم جدای از  آن دوگاه نیست؛ وجودیت محض هم آفریدگار و هم هدایتگر دوگاه دیگر است البته نکته مهم آن است که آفریدگاری و هدایتگری وی ، از بیراه بی‌قانونی صورت نمی‌بندد، بلکه تنها از راه قوانین خاص خودش، کار را سامان می‌بخشد. ( وَأْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ أَبْوَابِهَا . ۱۸۹ سوره بقره).

البته در دوران جدید با کشف و شناخت قوانین آفرینش و اعطای عنوان قوانین علمی بدان‌ها، پنداشته می‌شود که می‌توان از این رهگذر وجودیت محض را در تضاد و تعارض با این قوانین قرار دهد و عذر وی را خواست؛ اما حقیقت آن است که این قوانین علمی خود عین خواست وجودیت محض‌اند، و وی از قوانین خود تخلف نمی‌کند. بنابراین شناخت آفرینش و قوانین آن، عین شناختِ ایجاد نمای آنان است و نباید اینان را دو چیز مقابل هم پنداشت؛ زیرا قوانینی که برای جهان وضع‌شده نافی واضعش نمی‌تواند باشد. (یکی از این قوانین وجودیت محض، آزادی اراده و اختیار آدمی است و البته در آدمی یک نیروی بنیادین وجود دارد و آن نیروی بنیادین، اراده ایجاد نمایی است، که در چارچوب رقابتی که در برقراری ارتباط با دیگران صورت می‌بندد شکل می‌گیرد و آن نیز معطوف به تشخص شاکله است. « قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلی‏ شاکِلَتِهِ فَرَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَنْ هُوَ أَهْدی‏ سَبیلاً. آیه ۸۴ سوره اسرا». از این نیروی بنیادین در وجود آدمی می‌توان به: “اراده ایجاد نمایی در چارچوب رقابت در برقراری ارتباطِ معطوف به تشخص شاکله” یادکرد). به‌هرروی وجودیت محض به آدمی اختیار و آزادی تکوینی داده که در چارچوب روابط رقابت‌آمیز با دیگران به تشخص شاکله خود بپردازد. (باید دانست که تمام مردمان به‌طورکلی در دو طیف قرار می‌گیرند: طیفی مظهر اسم جلالی خدایند که به ایجاد نمایی در اقلیم برون ذات می‌پردازند و طیفی مظهر اسم جمالی خدایند که به ایجاد نمایی در اقلیم درون ذات می‌پردازند؛ آنچه موجب جنبش و تکاپوی جامعه ایرانی به‌ویژه در پس از انقلاب شده، تعارض و رقابت مردمانی که مظاهر این دو اسم هستند، می‌باشد).

به هر ترتیب باید به این نکته هم توجه داشت که وجودیت محض برای نشان دادن حضور خود در هستی، هر جا نیاز و ضروری ببیند، قوانین معمول و روال عادی امور که خودش ایجاد نموده را خرق می‌کند و مستقیما دخالت می‌کند و چه‌بسا بتوان معجزات و تصادفات و اتفاقات نا مترقبه و شرور در زندگی آدمی را بخشی از این حضور نمایی‌های وجودیت محض تلقی کرد.

به‌هرروی مقصود ما از این سخنان نسبتا فلسفی این است که همان‌طور که وجودیت محض تا ضروری و نیاز نبیند، نظم معمول جهان و اسباب اداره امور را به هم نمی‌زند (وَأْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ أَبْوَابِهَا . ۱۸۹ سوره بقره). و در کار آن دوگاه دیگر دخالت نمی‌کند. دولت نیز که در جامعه مظهر خداوندگار است باید تا زمانی که ضرورت و منفعت و مصلحت و عدالت جمعی اقتضا نکند در کار جامعه و اقتصاد و بازار دخالت نکند. (اینجا باید این را بگویم که نظام سرمایه‌داری مبتنی بر فلسفه دییستی است. در فلسفه دییسم بیان می‌شود که خدا جهان را ساخته و به‌هیچ‌وجه در کار آن دخالت نمی‌کند و لذا دولت هم که مظهر خداست نباید به‌هیچ‌وجه در کار بازار دخالت کند. اما فلسفه جدیدی که ما بدان قایلیم معتقد است که خدا جهان را ساخته و در کار آن حتی‌المقدور دخالت نمی‌کند اما این به معنای بسته بودن دست خدا نیست و هرگاه که صلاح ببیند، دخالت می‌کند لذا دولت نیز حتی‌المقدور نباید در کار جامعه و بازار دخالت کند اما وقتی‌که مصلحت جمعی و جامعه اقتضا کند باید دخالت کند). به‌هرروی دولت در نگرش جدید اقتصاد اسلامی نباید در کار جامعه و اقتصاد و بازار، که افراد در آن در چارچوب روابط رقابت‌آمیز با یکدیگر در جهت تشخص شاکله مشغول کارند، مداخله کند و دولت باید اجازه دهد تا نظم خودجوش بازار، که عین اراده اوست، امور را پیش ببرد.

در پایان جا دارد این را بگویم که شاید ازنظر عده‌ای بحث‌های فلسفی و هستی شناسانه در مسایل اقتصادی زاید باشد اما حقیقت آن است که علت آن‌که تلاش‌های زیاد از سوی باورمندان به نظام‌های مختلف اقتصادی در جامعه ما هیچ‌گاه تحقق نمی‌یابد همین نداشتن پشتوانه و نقطه اتکا در فلسفه و فرهنگ و مغایر بودن به فلسفه موجود ما، که همان فلسفه صدرایی است، می‌باشد. بنابراین برای ایجاد یک نظام اقتصادی پویا و کارآمد و ماندگار و ریشه‌دار در فرهنگ و جامعه؛ داشتن یک نظام فلسفی قوی و غنی و قانع‌کننده، که نگاهی تازه به عالم و آدم دارد،  ضروری است. به‌هرحال این بود چهار پیشنهاد ما در خصوص مبانی فلسفی اقتصاد اسلامی (که البته اولی برگرفته از نظرات راهگشای یک مرجع تقلید بود) که به‌اختصار بسیار بیان کردم امید که صاحب‌نظران عرصه فلسفه و اقتصاد با نقد و نظر خود، مرا در تکمیل آن یاری رسانند.

امتیاز:
(1) (0)
اشتراک گذاری:
مطالب مرتبط
دیدگاه شما