صادق هدایت در سگ ولگرد

صادق هدایت، یکی از بزرگان حوزهی ادبیات داستان و رمان زبان فارسی است. در میان داستان نویسان دنیای فارسی، کمتر کسی را مییابیم، که همطراز هدایت داستان و رمان نوشته باشد. من، در این روزها سه اثر داستانی هدایت را که در پهلوی آثار داستانی- ادبی، آثار فلسفی نیز هستند، خواندهام: سگ ولگرد، بوف کور و سه قطره خون.
در این کوتاهه، نیمنگاهی خواهم داشت، به داستان کوتاه: سگ ولگرد.
سگ ولگرد، داستان زندگی سگی اسکاتلندیای است به نام پات، که نیم شبی زندگی او را فراگرفته، و نگاههای دردناک و پر التماس او را کسی نمیبیند و نمیفهمد! به هر طرف که میرود، همه محض رضای خدا او را میزنند. از همه بیشتر پسربچهی شیر برنجفروش از آزار رساندن به او لذت میبرد.
فضای داستانی سگ ولگرد، عاطفی و انتزاعی است و خواننده را به یک دنیای متفاوت میبرد. وقتی اولین بار، “سگ ولگرد” را خواندم برایم احساس عجیبی دست داد. به همهچیز شک کردم، حتی به خودم.
همهی داستان را در یکنفس خواندم. وقتی تمام شد، مسحور قلم هدایت شدم. سگ ولگرد را در حدود هفت- هشت بار خواندهام. از هر بار خواندنش لذت بردهام.
در سگ ولگرد، جامعه و رسوم حاکم در جامعه بهشدت نقد شده است.
دین در همه آثار هدایت تقریبا نقد شده است. اما در سگ ولگرد در هالهی ابهام، نقد دین را نیز میبینیم.
اگر اطلاعات کاملتر و ژرفمندانه از زندگی هدایت داشته باشیم. خیلی زود پیمیبریم، که هدایت در سگ ولگرد زندگی خودش را روایت کرده است. هدایت و پات هر دو از دست زمانه شلاق میخوردند. هر دو را انساننماها نجس و نفرینشده میپنداشتند. هر دو از زندگی خیری ندیده بودند. در سگ ولگرد، رد پای اگزیستانسیالیسم کی یرکگارد و فرهنگ “حیواندوستی” که میراث هند است نیز دیده میشود.
هدایت و پات، ول نمیگشتند؛ هرچند که هدایت نام پات را سگ ولگرد گذاشته است، اما اینها آواره و از بهشت عاطفیشان کنده و پرتاب در قعر دوزخ بودند. پات از مادر و برادرش و نگاههای نوازشمندانه محروم شده و در میدان ورامین پرتابشده بود. هدایت و پات، اما هر دو از زمانهشان انتقام گرفتند. همهچیز این دنیا را به چالش کشیدند: پات با زوزه کشیدن و هدایت با خودکشی.
* در بوف کور، بیشترین و بزرگترین نقدها متوجه دین، مخصوصا اسلام شده است.