عدالت، خط خونین میان کابل و بامیان

کدخبر : 3234
جمعه ۳ اسد ۱۴۰۴ - ۰:۰۰

در این سرزمین رنگارنگ که داستان‌هایش گاه تاریک‌تر از شب بی‌مهری است، جنبشی سر برآورد که نامش را «روشنایی» گذاشتند. جنبشی که قرار بود چراغ عدالت را در کوچه‌ها و خانه‌های هزاره نشین روشن کند، اما با فیوز بدشگون روبرو شد که به‌جای نور، سایه‌ای سیاه بر سر آرزوها انداخت. گویی قانون و امنیت در اینجا دوستی دیرینه‌ای دارند که هرازگاهی باهم نقشه می‌کشند تا هر جسارت به عدالت را به بهانه امنیت، در نطفه خفه کنند. اینجا جایی است که حرارت اعتراض را با یخ سرکوب ‌فریزر می‌کنند و آزادی تجمع را در قفس قواعدی قرار می‌دهند که انگار از همان فرهنگ لغت‌های مندرج در موزه‌های سیاست‌بازان بیرون آمده‌اند. آنچه قرار بود «روشنایی» باشد، تبدیل به چراغ سایه‌ساز شد تا صدای معترضان عدالت‌خواه با نغمه‌های مانند وحدت ملی به سکوت خونین بدل شود.

در افسانه‌های نوین این سرزمین پررنج، در میان پیچ‌وخم‌های کوچه‌پس‌کوچه‌های درد و امید، جنبشی به نام «روشنایی» شکل گرفت؛ اما گویا تقدیر این دیار، چیزی جز خاموشی اجباری برایش رقم نزده بود. چراغ روشن شد، اما مادر روزگار آن را با دستخط بسیار «قانون‌مند» و چه قانون‌مند! سیم برق را با محکومیت تاریخی بسیار خونین‌تر از گذشته قطع کرد. بامیان که رویای برق یا روشنایی را در سر می‌پروراند، ناگهان مهمان خلوت‌ترین شب‌های تاریک شد. البته تاریکی برای بامیان چیزی تازه نبود، اما این بار مثل کمدی تلخی بود که برق رویاها به‌صورت خشونت‌آمیزی خاموش شد. نیروهای امنیتی، این «فرزندان دقیق قانون» و مدافعان پرتلاش نظم، معترضان عدالت‌خواه را به شوق و شور به مسیری هدایت کردند؛ ولی نه به‌سوی برکات عدالت، بل به‌سوی باریک‌های خطرناک خشونت و کوچه‌های تنگ سرکوب. آزادی تجمع؟ ای‌وای بر این واژه! انگار برآمده از همان خرده فرهنگ لغت‌های موزه سیاست که برای بریدن گلوهای تبسم به فروش می‌رسید، نه حقی بدیهی در دنیای واقعی.

در آن حوالی که صدای بمبی با بازی شطرنجی هویت خود را میان داعش و سیاست‌مداران دست‌به‌دست می‌کرد، همه را بیدار نمود. اما این بیداری، نه از جنس شعف، بل تلخ‌تر از خواب راحت بی‌خبری بود و معامله‌گری. دولت، آن‌چنان در میان ابهامات سردرگم زده بود که در بیانیه‌هایی رنگ‌به‌رنگ، که مخالف هرگونه خشونت هستیم، خود را قلمداد می‌کرد. چه طنز هولناکی! گویی قاضی‌ای که حکم اعدام صادر کرده ناگهان خود را منادی عدالت معرفی ‌کند. درنهایت، چراغ عدالت‌خواهی روشن شد، اما بیش‌تر نه برای پخش نور امید که برای بازتاب سهمگین سایه سرکوب بود؛ سایه‌ای که چهره واقعی قدرت را به شکل بسیار وحشیانه نمایان ساخت. جنبش روشنایی با لبخندی تلخ نشان داد که گاهی خواستن عدالت، جز نداشتن چیزی به همراه ندارد و این مطالبه حق نه‌تنها شنیده نمی‌شود، بل بهانه‌ای می‌گردد برای تمرین سرکوب هنرمندانه و آزمون جملات پرشور دولتی و نوکران آن برای دعوت به وحدت ملی. بلی، در این سرزمین افسانه‌ها و قصه‌های بی‌پایان آن، قصه پیوند کابل و بامیان با یک سیم برق عادلانه هنوز سر به مه و ابهام دارد، اما تجربه تلخ «روشنایی» را همه به‌روشنی درک کردند که عدالت لین خونین میان کابل و بامیان است.

پس از انفجار و زمستان خاموشی، سیاست‌مداران باظرافتی مثال‌زدنی خاک را بر زخم مردم ریختند. تشکیل هیات تحقیق، وعده‌ بازنگری مسیر برق، چند سخنرانی با ادبیاتی جذاب درباره وحدت ملی روی پرده شیطنت چشمک زدند. عجب معجونی! گویی مردم با چند جمله «همدلی» دوباره به خانه‌های بی‌برقشان بازمی‌گشتند و شور عدالت‌خواهی را به صندوقچه فراموشی می‌سپردند. در هیاهوی تریبون‌ها، قصه‌ها کم نبود: برخی گفتند هزاره‌ها زیادی مطالبه‌گرند، برخی دیگر آن‌ها را جاه‌طلب رهبریت سالخوردگان معرفی کردند. پراکندگی رهبران جنبش و ورود برخی به مناصب دولتی نیز چنان قهرمانانه تفسیر شد که انگار روشنایی واقعا خاموش نشده است! در این بزنگاه، سوالی کلیدی قد علم می‌کند: وقتی سیاست‌مدار از سقف امنیت پایین می‌آمدند، آیا آنچه ‌ماند چیزی جز سایه سرکوب بر مطالبات مردمی بود؟ و آن برق وعده داده‌شده باهدف انحراف از موضوع معامله‌ معامله‌گران جز نقاشی روی دیوار چیزی دست‌گیر مردم شد؟

درنتیجه، عدالت، لین بود خونین، میان کابل و بامیان، که با خونین‌ترین روش سرکوب قطع شد. این خاموشی متعصبانه نشان داد که در سرزمین تبعیض حتی روشن‌ترین مطالبات هم در هزارتوی دستورالعمل‌ها، هیات‌های تحقیق و تعصب قومی گم می‌شوند. جنبش روشنایی چراغ مطالبه‌گری را روشن کرد ولی حاکمیت همراه با ریزه‌خواران خودی بسیار شیک آن را به بهانه شمشیر نامراِی داعش، خاموش ساخت. اما دشمن واقعی نه داعش بود و نه طالب، بل هراس از سیمی بود که شاید روزی روشنایی را به خانه‌های محرومان این سرزمین بازگرداند.


Copyright © 2015 طرح نو. All rights reserved.