وضعیت کنونی و غفلت تاریخی
فروپاشی ویرانگر سیاسی در کشور باعث حاکمیت گروه طالبان گشته و فرصتی مناسبی را برای تداوم سلطه این گروه فراهم کرده است. این وضعیت بسیار دردآور و آزار دهنده است. دردآور بودنش به این خاطر است که تا هنوز هیچ زمینه و شرایط اجتماعی و فرهنگی فراهم نگشته تا بر این وضعیت غلبه صورت گیرد و راهی بهسوی ورق خوردن برگ تاریخ باز شود و بستری برای گشودن روزنهی به سمت فردای نو و افق روشن فراهم گردد. ویرانگری و فروپاشی نظام سیاسی زاییده و برآیند فروپاشی اخلاقی است. افرادی که در نظام سیاسی مشارکت داشتند اکثر قریب بهاتفاق آنها فاسد و از راه فساد به عضویت نظام سیاسی در آمده بودند. البته که فساد نظام سیاسی در خلا و بدون بستر و زمینههای اجتماعی و فساد گسترده در متن جامعه افغانستانی قابلتصور نیست. فساد را فساد میزاید و مردم کشور ما یکی از عمهترین مشکلش همین است که درکی درستی از بسترها و زمینههای فساد سیاسی ندارند و نقش خودشان را در خلق و تداوم این تباهی نمیبینند و یا نمیتوانند ببینند. مردم ما گرفتار غفلت تاریخی هستند؛ از اینکه چه قدر غرق در فساد هستند و رفتارشان چه اندازه عقلایی، سنجیده شده و به نفع منافع و مصالح جمعیاند، آگاهی ندارند و همواره بدون آنکه نقش خود را در تکثیر و تولید و تداوم فساد و تباهی بسنجند فقط از دیگران توقع دارند که فساد نکنند و یا با فساد مبارزه کنند اما اگر مبارزه با فساد باعث شود که منافع و خواستهای خود او را تهدید نماید دیگر خود این کار از دید او، اعمال تبعیض، تعصب قومی، و هزاران برچسب دیگر میگردد.
مردم افغانستان اگر اینهمه بدبختی و رنج میکشند یکی از دلایل مهمش این است که تا هنوز به این آگاهی نرسیدهاند که عمدهترین عامل وضعیت ناگوار موجود رفتار و کنشهای فاسدانه و تباهکنندهی خودشان است. غالب این مردم به این پندارند که تمام بدبختیها و نابسامانیها، فقر و گرسنگیها، کشتار و انتحارها همه و همه منشای بیرونی دارند و مقصر اصلی خارجیاناند. اگر داخلیها هم مقصر باشند آنها فقط کنشگران و فعالان سیاسی و تیکهداران قومی هستند. دامن بدنه مردم از تمام این ناپاکیها پاک و هیچ نقش و دخالتی در ایجاد وضعیت موجود ندارند. از طرفی سیاست پیشگان و کنشگران سیاسی و تیکهداران قومی هم، هیچ وقت مسوولیت خود را در ایجاد شکلدهی وضعیت موجود نپذیرفته و از مردم عذرخواهی نکرده و در رفتار و کنش خود تغییری به وجود نیاورده و درب تحولات کشور بر همان پایه میچرخد.
مردم افغانستان در کل عادت به اندیشیدن، محاسبه و سبک و سنگین کردن امور ندارند و زحمت اندیشیدن را بر خود هموار نمیسازند. کنشگران سیاسی و اولیای امورشان نیز گرفتار همین بیماری مزمن تاریخی هستند. به همین خاطر است که رهبران سیاسی و تیکهدران قومی اغلب بیسواد و فاقد توانایی طرح و تحلیل و برنامه هستند. از زمان شروع جهاد در برابر شوروی تا اکنون رهبران سیاسی غالبا بیسوادان سیاسی و ملاها و مولویهای باسواد فقهی در حد ابتدایی بودهاند. همین مساله باعث گردیده است که بحران تاریخی کشور را اینها درک نکرده و برای آن راهحلی را ارایه نتوانند. از میان تمام گروههای جهادی در طول چهل و اندی سال فقط «حزب وحدت» طرح فدرالی کردن کشور را ارایه داده و سایر گروهها و احزاب جهادی با اینکه در راس برخی آنها پروفیسرهای ادعایی همچون برهانالدین ربانی و عبد الرب رسول سیاف بودند اما هیچکدام اینها راهحلی برای بحران کشور نداشتند. راهحل اینها همان راهحل غلبه و سرکوب با تفنگ و سرنیزه حکومت کردن همانند طالبان بوده و هست.
اگر اینچنین رهبران و کنشگران بیسواد سیاسی و بی تعهد اجتماعی و اخلاقی در بازار سیاست افغانستان خریدار داشته و تا هنوز کموبیش خریدار دارند، پس مقصر وضعیت موجود کیست؟ جواب روشن است که مقصر اصلی خود مردم است که با پشتوانه و حمایت کردن اینها بازار معامله و فساد و تباهی سیاسی و اجتماعی و اقتصادی را در کشور گرم کرده و پررونق نگه میدارند. مردمی که با بینش قومی و روحیه و منش قبیلهای به سیاست و سرنوشت جمعی خود میاندیشند نتیجهای جز این در بر نخواهد داشت که کسی بیاید تیکهداری اینها را برعهده گرفته و از طرف آنها حقوق و مزایای سیاسی و رفاهی را به خود و خانوادهی خویش اختصاص دهند و به نام قوم بگیرند و به حضرت جیب واریز کنند و عاقبت امر مردم گرسنه و فقیر را طعنه زده، تحقیر و زخمزبان بزند که شما «بوریا در زمین و ستاره در آسمان» ندارید. مردم افغانستان تا هنوز در غفلت تاریخی خود به سر میبرند و از این غفلت تاریخی بیرون و متنبه نگشتهاند که متوجه شوند کمی به خود زحمت اندیشیدن دهند و وضعیت دردناک و ناگوار کنونی را خوب درک کنند و بهجای فرافکنی و تبریه خود به نقش خود در ایجاد بحران و وضعیت کنونی اذعان و برای اصلاح امور از اصلاح خویش آغاز نمایند.
Copyright © 2015 طرح نو. All rights reserved.