نیم‌نگاهی به حکومت همه‌شمول و فدرالیسم در افغانستان

کدخبر : 3096
دوشنبه ۹ دلو ۱۴۰۲ - ۱۴:۲۹

گفت‌وگوی عمومی در باره ساختار یک حکومت و تبدیل آن به دغدغه عمومی، نشانه بحران یک ملت در اثر نبود نظام سیاسی مناسب است. به همین سبب، بسیار دیده می‌شود که امروزه فرضیه‌های زیادی در فضاهای مجازی و حقیقی در باره چگونگی ساختار حکومت در افغانستان مطرح می‌شود. دو فرضیه حکومت همه‌شمول و فدرالیسم ازجمله مهم‌ترین این فرضیه‌ها است. مدل جمهوریت، نامشروع‌ترین ساختار سیاسی از نظر طالبان بود و بنابراین طالبان سازوکار انتحاری را یکی از موثرترین راهبرد نظامی برای ساقط کردن آن می‌دانست. امارت هم که درواقع هویت آن بیش از یک تغییر نومینالیسمی حکومت قومی در تعامل با جمهوریت نیست، بازهم استمرار بحران و تسلسل هرج‌ومرج را در گفت‌وگوهای عمومی قطع نکرده و بلکه تشدید نموده است. حال لازم است این دو فرضیه حکومت همه‌شمول و فدرالیسم موردبررسی قرار گیرد.

الف) فرضیه حکومت فراگیر: همان‌گونه که معلوم است، این فرضیه پدیده‌ی پسا سرنگونی جمهوریت و فرار دزدان ملی از افغانستان در محافل عمومی و تخصصی است. این دیدگاه دست‌کم با دو خطای راهبردی مواجهه است: یکی، فقدان هدف در سطح ملی و یا حداقل قومی، و دیگری، نبود صداقت در پستوهای نیات برخی از حامیان فرضیه خنثای حکومت همه‌شمول. کسانی که فرضیه حکومت فراگیر را راهبرد شکست انحصارگرایی قدرت و تغییر نظام امارتی در افغانستان می‌دانند، بیشتر آوارگان جمهوریت و برخی از فعالان شبکه‌های اجتماعی بی‌طرف‌‌اند. منظور آوارگان جمهوریت از حکومت همه‌شمول، فارغ از هر قومی که باشند، زمینه‌سازی بازگشت غیرممکن  به دورهمی‌های فسادواره گذشتگان است. آن‌ها درواقع بیش از آن‌که به راه‌حل‌های مشکلات افغانستان فکر کنند، به شرایط روزهای اکل و شرب غیر مشروعشان می‌اندیشند که در اثر فریب‌خوردگی از شریک شاه‌دزدشان از دست دادند. به همین دلیل، طرح حکومت همه‌شمول از سوی آوارگان جمهوریت، نه از صداقت گفتاری برخوردار است، نه اهرم فشار بر شکستن انحصار قدرت به‌حساب می‌آید، نه خواست اساسی مردم است و نه درد مردم بی‌چاره افغانستان را درمان می‌کند، بل هیاهوی شیطنت‌آمیز معامله‌گران آواره برای رسیدن به آرزوهای محالشان است.

ب) فرضیه فدرالیسم در افغانستان: این‌که پیشینه تاریخی این ایده به چه کسی برمی‌گردد، نیاز به بازخوانی آن نیست، اما مشخصا صدای فدرالیسم امروز از تریبون لطیف پدرام به گوش می‌رسد. البته سرور دانش هم در عالم آوارگی جهت ابراز ندامت از فرصت‌های فوت‌شده سخن از فدرالیسم به میان آورده است، ولی هنوز معلوم نیست که ایشان باور کرده که از صندلی معاونت به زیر کشیده شده است یا نه. چون اگر باور کرده باشد جای بسیار تاسف است که ایشان به‌جای رونمایی از پهباد و موشک هزارگی از مفهوم مرده‌ی مانند فدرالیسم رونمایی ‌کند. ازاین‌رو، صحبت‌های سرور دانش در مورد فرضیه فدرالیسم نوشدارو بعد از مرگ سهراب است و هیچ خاصیتی برای تامین منافع هزاره‌ها ندارد.

اما لطیف پدرام یکی از اصلی‌ترین حامیان فدرالیسم در افغانستان از دوره جمهوریت تا همین اکنون بوده و هست. پدرام تلاش دارد تا حداقل در ظاهر نشان دهد که فدرالیسم در افغانستان یک خواست ملی و یک راه‌حل ملی است. ولی درواقع هدف اول لطیف پدرام از فدرالیسم، ضمن جلب‌توجه اقوام غیر پشتون، اجماع مردم تاجیک بر سر یک مطالبه اساسی یا خواسته بزرگ قومی است. ظاهرا پدرام متوجه شده است که انحصار قدرت در یک قوم خاص جایگاهی برای قوم تاجیک قایل نیست و از طریق رایزنی‌های معامله‌واره سیاسی، آن‌هم تنها بر سر یک معاونت و یا چند پست‌ سمبلیک وزارت، تثبیت نمی‌شود. ولی زمانه نشان داد که لطیف پدرام حتی در محدوده مردم تاجیک هم موفق نبوده و نتوانسته است یک هم‌زبانی نسبی را با هم‌تباران خود بر سر طرح فدرالیسم به وجود بیاورد. ممکن است بخشی از این ناکامی‌ها به‌حساب عدم درک درست مردم از اصل طرح فدرال، تضاد با منافع افراد و برخی محافظه‌کاری‌های سیاسی سران هر قوم گذاشته شود که قطعا درست هم هست، ولی مطمینا علت عمده آن فقدان پیش‌زمینه‌های فدرالیسم در افغانستان است که لطیف پدرام قطعا توان بسیج آن را ندارد. یکی از مهم‌ترین این پیش‌زمینه‌ها خلق شرایط شبیه دهه هفتاد یا فراتر از آن نه منازعات مفهومی و یا صرفا فعالیت‌های نرم فرهنگی.

 ضمن این‌که اکنون قوم فاتح خواهان گفتمان بیعت زیر لوای امارت اسلامی است، نه تعدیل قدرت به بهای از دست دادن قدرت. موضع غیرقابل انعطاف انحصار قدرت تحت هر نامی که باشد، فدرالیسم را در جایگاه بغی قرار می‌دهد. آنگاه روشن‌ترین ملزومات بغی، مجازات مجریان آن تحت عنوان بغی کنندگان از منظر شریعت است. پس لطیف پدرام اگر می‌خواهد فدرالیسم حداقل به‌عنوان یک چالش به‌حساب آید، باید به مقدمات واجبِ آن بیش از خود فدرالیسم ایمان آورد. در غیر این صورت، فدرالیسم در افغانستان نه مطالبه ملی به‌حساب می‌آید، نه خواست قومی و نه تحریک‌کننده چالش‌های بین‌المللی از قبیل فشارهای حقوق بشری، تبعیض نژادی، نسل‌کشی و امثال آن‌ها.


Copyright © 2015 طرح نو. All rights reserved.