نهضت دروغ بستن بر پیامبر!
اسلام، مصیبت بزرگتر ازآنچه مسلمان نماها از پیش خود ساختند (بدعت)، و دروغهایی که غلات پرداخته و بدان نسبت دادهاند، به خود ندیده است! این کار سبب تباهی عقل مسلمانان شده و بیگانگان را نسبت به آنها بدگمان کرده است. (محمد عبده)
دروغ بستن بر پیامبر اسلام (ص)، از همان زمان حیاتش آغاز شد. ایشان بارها علیه این عمل غیرانسانی و غیراخلاقی، موضع گرفتند. دریکی از مشهورترین روایات رسیده از حضرت پیامبر که به تعابیر و الفاظ مختلف اما نزدیک به هم نقلشده است، میخوانیم: «تعداد افرادی که بر من دروغ میبندند، زیاد شده است. هرکس بر من عمدا دروغ ببندد، جایگاهی در آتش -جهنم- برای خود تهیه دیده است» (کلینی، الکافی ۱: ۶۲) اما بعد از وفات پیامبر، این پدیده ناپسند به شکل جدیتری و گستردهتری ادامه یافت و دنبال شد. این وضعیت از سویی منجر به شکلگیری مکاتب مختلف کلامی و فقهی در قرن دوم هجری شد، و از سوی دیگر متاثر از آن مکاتب، جعل و دروغسازی حوزههای بیشتر معارفی، اجتماعی و کیهانشناختی را، تحت پوشش قرار داد. گستردگی وضع یا جعل حدیث در اواخر قرن دوم که زمان شروع تدوین کتب و منابع روایی است، به حدی رسیده بود که میتوان از آن بهعنوان نهضت جعل و دروغ بستن به پیامبر، یاد نمود.
کثرت و گستردگی جعل
بر اساس آنچه از قول بخاری نویسندهی صحیح بخاری معتبرترین کتاب روایی اهل سنت نقلشده است، ایشان این کتاب را با حدود ۷٫۰۰۰ (هفت هزار) حدیثش، از میان حدود ۶۰۰٫۰۰۰ (ششصد هزار) حدیثی که در اختیار داشته است، انتخاب نمودهاند (عسقلانی، هدی الساری: ۹). و همچنین در زمانی که نویسندگان کتب اربعهی شیعه، کتب مزبور را جمعآوری نمودهاند، بیش از ۳۰۰٫۰۰۰ (سیصد هزار) حدیث تنها در محافل شیعی دستبهدست میشده است! (قاسم بستانی، معیارهای شناخت احادیث ساختگی: ۴۵۷-۴۵۸) برداشتن و انتخاب این روایات معدود چند هزار یا چند ده هزار از میان صدها هزار روایات موجود، بهروشنی بیانگر شکلگیری نهضتی بزرگی در عرصهی دروغپردازی به نفع افراد، مکاتب و مذاهب و سپس نسبت آن به پیامبر خدا است.
البته از سوی دیگر، نفس این حجمهای از حدیث، نقش مهم و جدی را که گردآورندگان روایات در جهتدهی باورهای دینی جوامع بعد از خودشان، ایفا نمودهاند، نیز آشکار میکند. درواقع آنچه بعد از عصر نهضت جعل و وضع، با آن مواجهیم، ضرورتا روایات پیامبر اسلام در ابواب مختلف معارفی و فقهی نیست، بلکه روایاتی است که با پیشفرضها و باورهای کسانی چون بخاری، مسلم، کلینی، شیخ صدوق و غیره جمعآوریشده و به دست ما رسیده است و چهبسا بخش قابلتوجهی از آن را هیچگاه پیامبر نگفته باشند. و اینچنین بهسادگی میتوان تاثیر چشمگیری و غیرقابلاغماضی این افراد را بر شکلگیری مذاهب مختلف کلامی و فقهی، شاهد بود.
در نگاه ابتدایی به نظر میرسد دروغ بستن بر پیامبر، اختصاص به افراد ناصالح و ناسالم یا به تعبیر مرحوم عبده «مسلمان نماها» و غلات داشته است؛ اما تامل در سیر و جریان این نهضت نامطلوب نشان میدهد که این برداشت اولیه، مقرون به صحت نیست؛ زیرا بودهاند افراد متدین و صالحی که به خاطر رضای خداوند و قربت به او، دست به این عمل ناپسند میزدهاند. محمود ابوریه در کتاب «اضواء علی السنّه المحمدیه»، فصلی دارد به نام «جاعلان صالح» (ابوریه، همان: ۱۴۲)، و در آنجا بهاختصار نشان میدهد که علاوه بر دشمنان دین و همچنین دینداران اهل هوا و هوس، صالحان و نیکنامان و متدینان نیز به چنین عمل نامشروعی مبادرت ورزیده و هر آنچه را خود صلاح ملک و ملت یا دین و دیانت دانستهاند، بهعنوان حدیث پیامبر تحویل مردم دادهاند.
درمجموع میتوان گفت که دروغ بستن بر پیامبر به یکی از دو صورت ممکن است انجام شود:
اول، ساختن جملات خاص و نسبت دادن آن به پیامبر. به این معنی که کسی چیزی را که باب میل اوست و هیچگاه هم از پیامبر نشنیده است، از پیش خودساخته و از زبان او نقل کند. این همان جعل و وضع مشهور و مصطلح است که میتوان از آن به «دروغ سازی» تعبیر نمود. روایتهای زیادی در دست است که اصحاب هر مذهب و مکتبی به نفع خود یا علیه دیگری جعل نموده و به پیامبر اسلام نسبت دادهاند.
دوم، نسبت دادن نقلقولهای ضعیف یا به لحاظ علمی-روشی نامعتبر، به پیامبر. در این شیوه، شخص ناقل مستقیما دروغ نمیسازد، اما چیزی را که از طریق نامعتبر و غیرقابلاعتماد عقلا، به وی رسیده است، به پیامبر نسبت میدهد. بنابراین، ما در اینجا با «دروغ سازی» نه، بلکه با «دروغ بستن» بر پیامبر مواجهیم.
بدیهی است که نوع اول، تنها در زمان پیامبر یا عصرهای نزدیک به او امکانپذیر بوده است، یعنی در روزگاری که هنوز فرصت جعل و وضع حدیث وجود داشته و منابع روایی مهر خاتمت نخورده بودهاند. اما قسم دوم همیشه و بهسادگی امکان دارد، در هر زمان و در هر مکان.
امروزه بخش قابلتوجهی ازآنچه در منابع روایی آمده، معتبر دانسته نمیشود. مجلسی در «مرآت العقول» خودش به روایات پرشمار مجهول، ضعیف، و… در معتبرترین منبع روایی شیعه یعنی اصول کافی اشاره میکند، و آیتالله محسنی، در «مشرعه بحارالانوار» خودش بخش اعظم روایات بحار را به لحاظ سندی به چالش میکشد. این چالش چنان جدی است که از دهها هزار روایت موجود در این دایرهالمعارف بزرگ روایی عصر صفوی، کمتر از ۳٫۰۰۰ (سه هزار) حدیث معتبر، باقی میماند (الفهداوی، المعتبر من بحار الانوار ۱: ۱۵). اما باکمال تعجب، همین روایات نامعتبر مهمترین منابع صحبتها و سخنرانیهای سال و ماه سخنرانان و واعظان دینی را تشکیل میدهند. آنان فارغ از اینکه آنچه به پیامبر نسبت میدهند درست است یا نه؟ سند معتبر و قابلقبول دارد یا نه؟ هر خوب و بدی که به نفع خود و علیه مخالفان خود بیابند، با نسبت صریح به پیامبر، به کار میبندند. و این چیزی نیست جز به جان خریدن آتشی که پیامبر وعدهاش را داده بود: «من کذب علی متعمدا، فلیتبوّأ مقعده من النار»!
راه چاره/فرار
بعضی از علما، برای اینکه کسی دچار این نوع دوم از دروغ بستن بر پیامبر نشود، راه فرار شرعی-فقهی در نظر گرفتهاند و آن اینکه سخنران نگوید: «پیامبر فرمود است»، بلکه بگویند: «نقلشده است که پیامبر فرمود»، تا دیگر دچار آن خطا و گناه نابخشودنی نشود!
اما آیا این راه و روش میتواند ما را از آفت دروغ بستن، دور نگه دارد؟
به نظر میرسد که این روش مشکل دروغ بستن به دیگران و منجمله پیامبر را حل نمیکند. زیرا آنچه در اینگونه اسناد مهم و معیار قلمداد میشود، شیوه، روش یا سیرهی عقلا است. عقلا تا کلامی را از طریق مطمین دریافت نکنند، به کسی نسبت نمیدهد. این امر در امور عادی هم جریان دارد چه رسد به امور و مسایل مهم دینی یا اجتماعی مرتبط به چیزهایی که برای انسانها از ارزش بیشتری برخوردارند. لذا بهترین راه برای پرهیز از گناه بزرگ -کبیره- «دروغ بستن بر پیامبر»، نه توسل به این تاویلات بیدلیل که دوری گزیدن از نقل اینگونه روایات و اخبار است.
البته باید توجه داشت که اعتبار و عدم اعتبار اخبار تنها به اعتبار و عدم اعتبار سند آنها، بستگی ندارد، تا گمان رود هر خبری که سند صحیح داشت، معتبر هم هست. صحت سند، شرط لازم اعتبار و صحت اسناد است، نه شرط کافی آن. وقتی خبری از آزمون صحت سند موفق بیرون میآید، تازه نوبت به بررسی مضمون آن میرسد که آیا با قرآن و سنت ثابت متواتر یا معتبر دیگر (کلینی، همان: ۶۹). و نیز باعقل یا سایر موازینی که برای اعتبارسنجی محتوایی روایات ذکرشده است (ابوریه، ۱۴۴) سازگاری دارد یا نه؟ درصورتیکه خبری با یکی از امور مذکور ناسازگار باشد، حتی در فرض صحت سند آن، فاقد اعتبار بوده و استناد به آن نادرست است.
بنابراین، برای تملک و استدلال به یک روایت باید ابتدا از صحت سند آن مطمین شد و اینکه از طریق قابلاعتمادی نقل شد و به ما رسیده است. بعد از حصول این شرط لازم، باید به بررسی محتوایی آن پرداخت. بدین ترتیب، برخلاف بعضی از مبانی محتوا محور، اکتفا به تنها محتوای روایت، بههیچوجه مجوز لازم برای اسناد آن به پیامبر یا خداوند، به دست نمیدهد؛ حتی آنجا که محتوای آن حکیمانه و موافق قرآن باشد! زیرا ممکن است محتوایی یک روایت علیرغم موافقت با قرآن یا سنت، از پیامبر صادر نشده باشد! بدیهی است که هر نکتهی خوب و حکیمانه، لزوما از پیامبر صادر نشده است. بزرگان و حکمای زیادی بودهاند که حکیمانه سخن گفتهاند، عاقلانه اندیشیدهاند و اخلاقمدارانه رفتار نمودهاند.
زشتی و ناپسند بودن چنین اسناد و نسبت دادنی را میتوان به شیوهی دیگر و با استفاده از شکل اول منطق صوری، چنین توضیح داد:
هر نسبت دادن ثابت نشده، دروغ است (راست آن است که بدانی این سخن فلان است و به او نسبتدهی)!
دروغ حرام است؛
هر نسبت دادن ثابت نشده، حرام است.
منابع:
۱- مجلسی، محمدباقر، مرآه العقول، تهران، دار الکتب الاسلامیه، ۱۴۰۴، چاپ دوم.
۲- محسنی، محمد آصف، مشرعه بحارالانوار، بیروت، موسسه المعارف، ۱۴۲۶، چاپ دوم.
۳- بستانی، قاسم، معیارهای شناخت احادیث ساختگی، تهران، نشر رَسِش، ۱۳۸۶، چاپ اول.
۴- ابوریه، محمود، اضواء علی السنه المحمدیه، قم، موسسه انصاریان، ۱۳۷۵، چاپ دوم.
۵- کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، دار الکتب الاسلامیه، ۱۴۰۷، چاپ چهارم.
۶- الفهداوی، عمار، المعتبر من بحارالانوار، بیروت، دار المحجّه البیضاء، ۱۴۳۷ق، چاپ اول.
۷- ابن حجر عسقلانی، احمد، هدی الساری مقدّمه فتح الباری، ریاض، فهرسه مکتبه الملک فهد الوطنیه، ۱۴۲۱ق، چاپ اول.
Copyright © 2015 طرح نو. All rights reserved.